تفکری که بنیادش بر آموزه های صهیونیستی قرار داشته و پیروانش به آخرالزمانی مبتنی بر نبرد آرماگدون براساس برپایی مملکت اسرائیل معتقدند تا مسیح موعودشان که به غیر از حضرت مسیح (ع) معرفی شده، پس از آن جنگ مهیب و ویران کننده-که به قول خودشان طی آن کره زمین تقریبا نابود شده و دو سوم اهالی آن به جز یهودیان و اوانجلیستها از بین خواهند رفت - نزول اجلال فرموده و یهودیان باقی مانده که به وی میگروند را نجات بخشد!
کمپ تابستانی بچهها روی آتش در کنار دریاچه شیطان در داکوتای شمالی آمریکا، کمپی است که زن واعظ اوانجلیستی به نام بکی فیشر آن را تاسیس کرده و کودکان را از6سالگی به آنجا می آورد و با آموزشهای شبانهروزی میخواهد آنها را به سربازانی برای نبرد آرماگدون تبدیل کند. گفتنی است در فرهنگ سیاسی امروز، اوانجلیستها به صهیونیست های مسیحی نیز معروف هستند.
هایدی اوینگ و راشل گریدی، سه کودک به نام های لوی، ریچل و توری را انتخاب کرده و با دنبال کردن آنها بهطور موازی، تماشاگر را با فضای کمپ، ایدههای سیاسی و مذهبی خانم فیشر و سیستم آموزش مذهبی او و مکانیسم تلقین و شستشوی مغزی کودکان در این کمپ آشنا میسازد. این کودکان بهطور داوطلبانه و با رضایت والدینشان در این اردوگاه شرکت کرده و تحت تعالیم اوانجلیستی قرار میگیرند.
در فیلم مشاهده می کنیم، خانم فیشر به بچهها میگوید که وظیفه شان است، جهان را به مسیح موعود بازگردانند و کلید این کار در دست آنهاست. او مأموریت خود را مبارزه معنوی میخواند و تلاش میکند کودکان را از نظر فیزیکی و ذهنی بیاختیار کرده و تحت کنترل تام خود درآورد و به این ترتیب آنها را آماده پذیرش ایدههای صهیونیستی خود کند.
هدف وی از ایجاد این کمپ تنها هدایت کودکان در مسیر مذهب نیست؛ بلکه او میخواهد از آنهاسربازانی برای آینده بسازد؛ سربازانی برای امثال جورج بوش که بکی فیشر درباره اش میگوید: خداوند او را برای نجات دنیا و بازگرداندن آن به دست مسیح فرستاده است.
کاملاً روشن است که خانم فیشر اهداف نئوکنسرواتیوهای حاکم برآمریکا را دنبال میکند که هرگز طرح و نقشه های جنگ افروزانه خود را برای حمایت از بقای اسرائیل و پیشرفت صهیونیسم در دنیا پنهان نکرده اند. از یاد نمی بریم که همین جناب جورج بوش در اوایل حاکمیتش بر کاخ سفید، آریل شارون(نخست وزیر پیشین اسرائیل و قصاب کشتارهای دسته جمعی فلسطینیان) را پدر روحانی خویش خواند!!
خانم بکی فیشر در صحبت هایش، گرایش خود به ایدههای جورج بوش را انکار نمیکند و آشکارا آن را در سخنانش تبلیغ میکند.
او با لحنی پرشور و هیجان انگیز حرف میزندتا بتواند کودکان خردسال را تحت تأثیر قرار داده و جذب ایده های سیاسی خود سازد. او از جنگ فرهنگی حرف میزند و کودکان را از نفوذ شیطان بر حذر میدارد.
بکی فیشر از روشهای سمبلیک و ابزارهای ساده مثل بادکنک و عروسک برای جسمیت بخشیدن به مفاهیم خیر و شر استفاده میکند. بچهها با چکش، فنجانهایی را که نام شیطان روی آنها نوشته شده، میشکنند و نام مسیح را فریاد میزنند.
آنها با شنیدن حرفهای تهییجکننده بکی فیشر، از خود بیخود شده، دستها را به سمت آسمان دراز کرده و به نحو هیستریکی ضجه میزنند و دوربین همه جا با آنها و در کنار آنها است، بدون اینکه لحظهای توجه آنها را به خود جلب کند یا مزاحم آنها باشد.
اردوگاه مسیح، مستندی بدون شرح است. هیچ تفسیر و توضیحی در کار نیست. هیچ نریشنی وجود ندارد. فیلمسازان مطلقاً خود را نشان نمیدهند و حضور خود را به رخ نمیکشند یا نسبت به حرفهایی که در فیلم زده میشود، موضعگیری نمیکنند. به جای آن سعی دارند هر چه قدر که میتوانند خود را به بکی فیشر، کودکان و والدین آنها نزدیک ساخته و تأثیر هولناک حرفهای فیشر و یاران او در کمپ روی کودکان معصوم و بیگناه را به نمایش گذارند.
اما از سوی دیگر برای به چالش کشیدن سخنان بکی فیشر و کمپ او، از مجری یک ایستگاه رادیویی محلی به نام حلقه آتش که ایدههای مسیحی صلحطلبانهای را تبلیغ کرده و از سیاستهای جنگطلبانه بوش انتقاد میکند، استفاده میکنند. مایک پاپانتونیو، مجری رادیو با ترس از قدرت گرفتن دستههای بنیادگرای اوانجلیست حرف میزند و بر این باور است که آنها قصد دارند از طریق کاخ سفید، کنگره آمریکا و ارتش و متحدان اروپایی خود، دنیا را به جنگ و آشوب بکشانند.
در آغاز فیلم اردوگاه مسیح، دوربین از بزرگراهی میگذرد که تابلوی «خدا آمریکا را حفظ کند» در آن کاملاً توجه تماشاگر را جلب میکند و صدای مایک پاپانتونیو بر روی این تصویر شنیده میشود که میگوید در واقع این مذهب صهیونیست های مسیحی است که این کشور را هدایت میکند و حاکمان ادعا دارند که همه آنچه که انجام میدهند، به نام خدا و برای خداست.
او میگوید که به مردم آمریکا میگویند که جورج بوش مرد مقدس و برگزیده خداوند است و آمده است تا جامعه مسیحی را نه تنها در آمریکا، بلکه در تمام جهان ایجاد کند.
حرفهای پاپانتونیو - که بهعنوان آنتیتزی در برابر حرفهای بکی فیشر و یاران او در اردوگاه مطرح میشود- نشان میدهد که جامعه آمریکا علیرغم تنوع فکری و سیاسی در حوزه عمومی، به شدت دچار ترس است. ترس در هر دو طرف این طیف دیده میشود و مهمترین انگیزه آنها برای عمل سیاسی و احتمالاً نظامی است.
هایدی اوینگ و راشل گریدی پرسشهای زیادی را در فیلم مطرح میکنند؛ از جمله اینکه در چه مرحلهای و چگونه آموزش های اوانجلیستی میتواند به نوعی شستشوی مغزی تبدیل شود.
فیشر رو به دوربین میگوید: ما نباید درمقابل جنبشی که در جهان اسلام و به خصوص شیعهها به وجود آمده، ساکت بمانیم.او در تمام موعظههای خود از دشمن حرف میزند، اما صراحتاً نمیگوید منظور او از دشمن کیست. اگر چه با ارجاعاتی که به اعمال و رفتار مسلمانان میدهد، چندان سخت نیست که بفهمیم منظور او از دشمن چه کسانیاند.
لوی نوجوانی ۱۲ ساله است که مانند کشیشها حرف میزند و قصد دارد در آینده کشیش شود. او در یکی از وعظ های خود در کمپ میگوید که نسل او نسلی است که میتواند مسیح را بازگرداند.
توری نیز دختر ۹ ساله یک افسر آمریکایی است که موسیقی مورد علاقه او هویمتال و راک اند رول مسیحی است در صحنهای از فیلم یکی از خدمتگزاران اردوگاه، شمایل مقوایی بزرگی از جورج بوش را در مقابل بچهها قرار میدهد و از آنها میخواهد او را دعا کنند. بچهها نیز دستهایشان را به سمت بوش دراز کرده و برای او دعا میخوانند؛ حرکتی که بیشتر به پرستش شبیه است تا دعا.
در فیلم گفته می شود، این کودکان ارتش مسیحی جمهوریخواهان هستند و باید برای نجات آمریکا از شر دشمن و نیروهای ضدمسیح آماده شوند. واعظان کمپ مسیح در سخنان خود آشکارا از تجهیز نظامی این ارتش ایدئولوژیک صهیونیستی در قدم بعدی سخن می رانند.
نمایش فیلم اردوگاه مسیح اگرچه باعث شد این مدرسه بهطور موقت تعطیل شود؛ اما چند ماه بعد، بکی فیشر در سایت رسمی کمپ اعلام کرد که کار آن ادامه دارد.
فیلم خانم اوینگ و خانم گریدی هشداری به موقع در باره خطر سوءاستفاده از مذهب برای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک در جامعه مدرن آمریکاست. در صحنهای از فیلم مادر یکی از کودکان میگوید که از نظر او مردم دو دستهاند. آنها که مسیح را دوست دارند و آنها که مخالف مسیحاند.(عین سخنان جورج بوش که گفت هرکه با ما نیست، علیه ماست!!!) همین تلقی سادهانگارانه و دوالیستی است که به رفتارهای فاشیستی، مستبدانه و غیردمکراتیک در جهان منجر شده و خاورمیانه را به جنگی پایان ناپذیر کشانده است.
در صحنه دیگری از فیلم لوی (کودک ۱۲ ساله) به همراه والدینش برای شرکت در مجلس وعظ تد هاگارت از رهبران اوانجلیست و نماینده ۳۰ میلیون آمریکایی اوانجلیست (فیلم میگوید که او کسی است که روزهای پنجشنبه هر هفته با جورج بوش حرف میزند) به کلیسایی در منطقه کلرادو میرود. تد هاگارت در موعظهاش میگوید که ما حق نداریم درباره گفتههای انجیل بحث کنیم.
تد هاگارت تنها کسی بود که به کارگردانهای این فیلم به خاطر ارائه تصویری تحریفشده و نادرست از او و اوانجلیستهای مؤمن اعتراض کرد و گفت این فیلم تصویری شیطانی از آنها نشان داده است و روش مستندسازی آنها همانند روش مایکل مور، تحریفآمیز است. وی گفت که کار دوربین در این فیلم بسیار شبیه کار دوربین در پروژه جادوگر بلر است!
دو ماه بعد از نمایش این فیلم تد هاگارت به جرم اعمال رسواییآمیزی چون نگهداری موادمخدر و ارتکاب به فحشای همجنسگرایانه از سمت خود برکنار شد.
در پایان فیلم، فیلمسازان موفق میشوند بین مایک پاپانتونیو گوینده رادیوی محلی و بکی فیشر ارتباط تلفنی برقرار کنند. مایک از او میپرسد: «چرا بچهها؟ چرا آنها ارتش جدید خداوندهستند؟» و بکی در پاسخ میگوید:
«تو میتوانی این کار را شستشوی مغزی بنامی ولی من میخواهم بچهها را مسیحیهای مسئول بار بیاورم.»
اردوگاه مسیح نشان میدهد که علیرغم ادعای جدایی مذهب و سیاست در قانون اساسی آمریکا، چگونه صهیونیست های مسیحی سعی دارند تحت لوای مذهب، برای موجودیت اسرائیل در نظام سیاسی این کشور، مشروعیت ارائه کنند حمایت بی چون و چرای آمریکا از رژیم صهیونیستی و اهداف نژادپرستانه آن را تکلیفی دینی قلمداد نموده و برای به راه انداختن جنگ های ویرانگر آینده، توجیه ایدئولوژیک بتراشند.