به گزارش همشهری انلاین به نقل از ایبنا، محمدمهدی سیار: این شعر را قبل از شهادت سردار سلیمانی برایش سروده بودم، گرچه همان وقت هم شهید بود و حالا فقط زندهتر شده است. آنقدر زندهتر که حیاتش سرریز کرده به این عالم و من و شما هم اگر این روزها دست روی قلبمان بگذاریم گرمای زندهتر شدن را کم و بیش حس میکنیم!
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانی ما خط به خط، خط مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت: اسم شب صبح است!
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها
روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت
از سینه سوزان برآوردیم اخگرها
مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که میافتد به دنبال کبوترها
خواب غریبی دیدهام، خواب ستاره... ماه...
خوابی برایم دیدهاید آیا برادرها؟!