همشهری آنلاین- مهین قاسمخانی: میگویند در زمانهای قدیم مسافرانی که در راه میماندند، شب را در مساجد سپری میکردند، اما هر مسافری که برای اقامت شبانه وارد این مسجد میشد، صبح روز بعد مردم با پیکر بیجان او مواجه میشدند! به همین دلیل این مسجد به مسجد قبض روح معروف شد. اهالی بومی محله مسافران را از ماندن در این مسجد منع میکردند و میگفتند این مسجد جن دارد و اجنه هر کسی را که در این مسجد بخوابد، میکشند تا اینکه فردی به نام ماشاءالله تصمیم میگیرد از این راز سر دربیاورد.
او با وجود همه مخالفتها تصمیم میگیرد شبی را در مسجد بگذراند. ماشاءالله آن شب متوجه روزنهای میشود که در اثر وزش باد صدایی عجیب از آن خارج میشود. احتمالاً همین صدای عجیب سبب سکته و مرگ کسانی میشد که شب را در مسجد میماندند، اما ماشاءالله تصمیم میگیرد با تیشه یا کلنگی آن روزنه را فرو ریخته و راز آن را کشف کند. وقتی چند ضربه به دیواره وارد میکند، مقدار زیادی سکه فرو میریزد و نه تنها خودش صاحب ثروت میشود، بلکه خط بطلانی میکشد بر داستانهای عجیب و غریب در مورد این مسجد و از آن پس مسجد قبض روح در بین مردم به مسجد ماشاءالله معروف میشود.
مسجد ماشاءالله اکنون در محدوده بقعه امامزاده هادی(ع) قرار دارد و برخی قدمت این مسجد را به دوره قاجاریه نسبت دادهاند. با این وجود «احمد ابوحمزه» ریشناس،قویاً معتقد است که بنای مسجد ماشاءالله یادگاری از دوره صفویه است، اما بیشک قدمت آن حتی از دوره صفویه هم بیشتر است.
مولانا در مثنوی معنوی شعری دارد به این مضمون:
یک حکایت گوش کن ای نیکپی
مسجدی بد بر کنار شهرری
هیچ کس در وی نخفتی شب ز بیم
که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عور رفت
صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک ازین آگاه کن
صبح آمد خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که پریانند تند
اندرو مهمان کشان با تیغ کند
آن دگر گفتی که سحرست و طلسم
کین رصد باشد عدو جان و خصم
آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش
بر درش کای مهمان اینجا مباش
شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت
ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
وان یکی گفتی که شب قفلی نهید
غافلی کاید شما کم ره دهید
به گفته ابوحمزه، با توجه به این شعر مولانا میتوان نتیجه گرفت که مسجد ماشاءالله قدمتی بسیار بیش از اینها دارد و قدمت آن تا قرن ششم یا هفتم می رسد.