به نقشههایی که اروندرود را به طرف عراق کشیده است نگاه کنید. لعنت به اسپریهای ساخت عراق که روی دیوارهای خرمشهر نوشت: آمدهایم که بمانیم. نگاه کنید به برق سرنیزههایی که درختان «کنار» و «اکالیپتوس» را در آستانه مسجد جامع سر بریدند.
حیف از انعکاس آبهای اروند که در آن نوزده ماه به صورت خواب زده سربازان عراقی تابیده بود.
لعنت به آن افسر عراقی که در اطلاعیه نظامی نوشته بود: خرمشهر مثل بالشتی است که بصره بر آن خوابیده است، از آن دفاع کنید!
این خبر هم خوب است؛ شهرداری بصره خط اتوبوسرانی بصره - خرمشهر و بالعکس را دایر میکند. حالا... حالا به صف سربازان عراقی که در کنار قصر شیخ خزعل منتظرند تا مسافران اردوگاههای ایران شوند، نگاه کنید. به زانوان لرزان سرهنگ «احمد زیدا» که میدان مین را آلوده کرد، نگاه کنید.
به سرهنگ بیچاره «جواد اسعد شیتنه» و سرهنگ «صلاح القاضی» که به خاطر بیلیاقتی در دفاع از خرمشهر، سینهشان در مگسک جوخه اعدام قرار گرفت، نگاه کنید. حالا نگاه کنید به دستِ عقیقنشانِ کسانی که خرمشهر را زنده کردند. نگاه کنید.
خجالت نکشید، یک نگاه حلال است!
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۸۵ - ۱۸:۱۹
مرتضی سرهنگی: به دست کسانی که خرمشهر را کشتند نگاه کنید. به ناخنهایی که چشم نخلها را در آوردند نگاه کنید.