هدف آمریکا از تغییر در معادلات منطقه
پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه بنای استراتژی آمریکا در منطقه سوقالجیشی خلیجفارس، که بر دو ستون ایران شاهنشاهی و عربستان سعودی پی ریزی شده بود، فرو ریخت و این مسأله، مناسبات میان دو کشور ایران و عراق را دستخوش تغییر و تحول کرد.
به این ترتیب که موازنه نسبی قوا که تا پیش از انقلاب بین ایران و عراق حاکم بود، تغییر کرد و با پیدایش خلاء قدرت در منطقه، موج اسلامخواهی میتوانست ثبات مطلوب آمریکا در منطقه را مورد تهدید جدی قرار بدهد. در نتیجه، لازمه تأمین منافع آمریکا و غرب، اعاده نظم پیشین در منطقه بود. طرح رویکرد آمریکا به رژیم عراق نیز تنها در چنین چارچوبی قابل درک است. البته کارتر و استراتژیست او «برژینسکی» و دیگر استراتژیستهای همفکر وی در هیأت حاکمه ایالات متحده، همزمان با کار روی سناریوی برقراری تماس محرمانه با دولتمردان عراق، پروژه دیگری را نیز در دستور کار خود قرار داده بودند و آن طراحی و اجرای یک کودتای نظامی سریع توسط عوامل سلطنتطلب باقی مانده در ارتش ایران بود.
آنان پس از تکمیل طرح این عملیات به سراغ «شاهپور بختیار» نخستوزیر فراری رژیم سلطنتی- که در پاریس زندگی میکرد - رفتند و رهبری سیاسی صوری عملیات براندازی نظام جمهوری اسلامی را به وی محول کردند. در داخل کشور نیز شبکهای از عناصر برگزیده برای اجرای عملیات موسوم به شبکه «نیما» تشکیل شد. این شبکه به سرعت دست به کار عضوگیری و شناسایی اهداف عمده در تهران و قم و توجیه و مسلح کردن خود شد. در کتاب «آغاز تا پایان»در بررسی وقایع سیاسی - نظامی جنگ، آمده است که اعضای شبکه نیما علاوه بر نیروی هوایی، در قالب یگانها و نیروهای ارتش حضور داشتند و مهمترین اهداف آنان بمباران و حمله به چهار مرکز مهم بود: حسینیه جماران، مجلس شورای اسلامی، پایگاههای سپاه و شهر قم.
ملاقات پنهانی در اردن
در چنین شرایطی در تیر ماه سال 59، برژینسکی از سوی «کارتر» رئیس جمهور وقت آمریکا راهی کشور اردن شد تا تحت شدیدترین تدابیر امنیتی و با رعایت نهایت جوانب پنهانکاری با صدام حسین ملاقات کند. ملاقات محرمانه صدام حسین و برژینسکی در مرز اردن، به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق، برای آغاز جنگ بود و اینکه در صورت حمله به ایران، مورد حمایت آمریکا قرار خواهد گرفت. این ملاقات سه ماه پس از تجاوز عراق به ایران افشاء شد. زمانی که ماشین جنگی صدام در سرزمینهای اشغالی زمینگیر شده بود، «طارق عزیز» معاون وقت نخست وزیر عراق سفری به فرانسه کرد و در گفت وگو با مجله فیگارو خبر ملاقات محرمانه صدام و برژینسکی را اعلام کرد. در بخشی از مقاله ترجمه شده فیگارو که 17 آذر 59 در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ رسیده آمده است:
«جریان جنگ ایران و عراق، در واقع از ژوئن گذشته (تیر ماه 59) زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد. او قول داد که از صدام حسین کاملاً حمایت کند و این امر را تفهیم کرد که آمریکا با آرزوی عراق در مورد شطالعرب (اروندرود) و احتمالاً برقراری یک «جمهوری عربستان»در این منطقه (استان خوزستان) مخالفت نخواهد کرد. سرانجام کلیه اقدامها به کشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد.» صرفنظر از این بیان، «کارتر» پیشتر نیز وعدههای فریبندهتری به رهبر ماجراجوی بعثی داده بود. وعدههایی همچون موافقت ایالات متحده با ایفای نقش عراق به عنوان ژاندارم آمریکا در خلیجفارس. اگرچه ملاقاتهای پیدرپی نمایندگان آمریکایی با صدام در ابتدا پیش از آنکه هدف برافروختن آتش یک جنگ نظامی را در منطقه استراتژیک خلیجفارس داشته باشد، به دنبال اجرای موفقیت یک کودتای نظامی در ایران بود. «کارتر» پروژه کودتا را در صدر اولویتهای خود قرار داده بود. لذا برنامهریزان امنیت ملی کاخ سفید، «تهاجم نظامی عراق» را به عنوان راهحل جایگزین در نظر گرفته بودند.
کودتای شبکه نیما
سرانجام نیروهای ارتش عراق با برنامهریزی ایالات متحده عملیات براندازی در قالب کودتا را آغاز کردند. نیروهای ارتش عراق برای سردرگم ساختن مقامات تهران و فراهم آوردن شرایط برای عناصر کودتاچی در مرداد 59 در 20 نقطه مرزی اقدام به ایجاد درگیری کردند. اما آنها توان نیروهای انقلابی ارتش و خصوصاً سپاه پاسداران را در برنامهریزیهای خود لحاظ نکرده بودند. این شد که اعضای «شبکه نیما» به شکل غیرمنتظرهای توسط نیروهای انقلابی ارتش و سپاه دستگیر شدند و برنامه کودتا شکست خورد و پروژه اول علیه جمهوری اسلامی به نتیجه نرسید. لذا در همین زمان عناصر باقیمانده کودتاچیان به خاک عراق فرار کردند و سران عراقی نیز همزمان بر حجم تحرکات سیاسی دیپلماتیک خود با کاخ سفید افزودند.
آغاز توطئه جنگ
در پی شکست کودتا، ارتش عراق عملیات مهندسی وسیعی را در مجاورت مرزهای جنوبی و غربی ایران آغاز کرد. از آمادهسازی پلهای شناور نظامی در کرانه غربی «اروند رود»گرفته تا احداث کانالها و سنگرهای بتن آرمه در مجاورت مرزهای میانی و شمالی.
یگانهای اکتشافی و عملیاتی ارتش عراق نیز با حمایتهای آمریکا تحرکات خود را آغاز کردند. عملیات پیچیده و انبوه ماشین جنگی صدام آنچنان چشمگیر و حساسیت برانگیز بود که فرماندهان رده بالای نیروهای سپاه پاسداران و ارتش را واداشت تا از بنیصدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، خواستار تشکیل جلسهای اضطراری، برای بررسی انگیزههای تحرکات ارتش بعث در مرز مشترک و اتخاذ تدابیر فوری و ضروری، برای مقابله با هر گونه تهدید خارجی از ناحیه مرزهای غرب و جنوب کشور شوند. سرانجام این جلسه در تاریخ 24 مرداد 59 در کرمانشاه تشکیل شد. حاج «احمد متوسلیان» فرمانده وقت سپاه مریوان و از حاضران در آن نشست نظامی روایت میکند (این روایت در کتاب «روز تندر»و آذرخش مهاجر چنین نقل شده است): «من دقیقاً یادم هست که یک ماه قبل از شروع جنگ، جلسهای در «اتاق جنگ» لشکر 81 زرهی کرمانشاه به ریاست بنیصدر تشکیل شد. در این جلسه آقایان «ظهیرنژاد» و «صیاد شیرازی» به همراه فرماندهان ارتشی 30 منطقه نظامی از استانهای آذربایجان غربی، کردستان ،کرمانشاه و نیز برادران «مرتضی رضایی» (فرمانده کل وقت سپاه ) و «محمد بروجردی» (فرمانده سپاه غرب کشور) به اتفاق مسئولان سپاه در کل مناطق غرب حضور داشتند. در این جلسه، فرمانده سپاه قصر شیرین، به مسأله عدم آمادگی دفاعی نیروهای مسلح اشاره کرد و گفت: از این حیث نیروهای ما کمترین آمادگی رزمی ندارند. در صورتی که ارتش عراق، از خیلی وقت پیش شروع به ساختن استحکامات نظامی خودش کرده و در حاشیه مرز دارد سنگرهای بتنی میسازد. بعد هم ایشان به تفصیل به وضعیت بد نیروهای ارتش از این لحاظ و نیز، حملات مکرر ارتش عراق به پاسگاههای مرزی ما اشاره کرد. نهایتاً از بنیصدر سؤال کردیم؛ اگر به احتمال یک درصد عراق به ایران حمله کند، شما چه تدبیری برای دفاع دارید؟ بنیصدر گفت: «عراق هرگز جرأت چنین کاری را ندارد!» این بار برادر بروجردی گفت: «آقای رئیس جمهور! اگر به احتمال یک در هزار، عراق به ایران حمله کند و فرضاً بخواهد در غرب جلو بیاید و شهر قصرشیرین را بگیرد، شما برای مقابله با چنین مسألهای چه تدبیری دارید؟!»
بنیصدر مجدداً گفت: «عراق هیچ وقت چنین غلطی نمیکند. برای اینکه هم در سطح بینالمللی و سیاست جهانی محکوم میشود و هم امنیت داخلی خودش به خطر میافتد. برهمین اساس، عراق خودش را به خطر نمیاندازد.»
بنیصدر در حالی چنین قرائتی از وضع موجود داشت که صدام اهداف خود را برای تجاوز به ایران از پیش تعریف کرده بود. حاکمیت بر اروندرود، جداسازی استان نفتخیز خوزستان از ایران و براندازی حکومت جمهوری اسلامی، لذا در حالی که عراق 12 لشکر شامل 5 لشکر پیاده، 5 لشکر زرهی و 2 لشکر مکانیزه و همچنین 15 تیپ مستقل به اضافه تیپ 10 گارد ریاست جمهوری و نیز نیروهای تحت امر گارد مرزی خود که شامل 20 تیپ مرزی میشد را آماده تجاوز به خاک ایران میکرد، بنیصدر احتمال چنین عملی را نیز نمیداد. سرانجام در 31 شهریور 1359، رژیم توسعهطلب و جنگ افروز بغداد با چراغ سبزهای کارتر و برنامهریزی استراتژیستهای کاخ سفید، عملیات تهاجم سراسری خود را به خاک ایران اسلامی آغاز کرد.
منابع و مآخذ
- برگرفته از کتاب روز تندر، مرور تحولات سیاسی، اجتماعی از مشروطه تا تجاوز عراق ، انتشارات موسسه شهید آوینی
- آغاز تا پایان، بررسی وقایع سیاسی - نظامی جنگ ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه
- گذری به دو سال جنگ ، دفتر سیاسی سپاه