هیبتی زمخت و مردانه ندارد، قوی هیکل و تنومند هم نیست، اما در چشم برهم زدنی گوسفند و گوساله را ذبح می‌کند و پوست کنده و شقه شده تحویل مشتری می‌دهد. «سونا رضوانی» از قصابان قدیمی محله ابوذر است. او به مهربانی و مادری برای اهالی محل شهرت دارد.

همشهری آنلاین- نصیبه سجادی: از بچگی عاشق کارهای مردانه بود و بیشتر از آنکه پای بساط دوخت ودوز و بشور و بساب مادر بنشیند، دنبال فرصتی بود که عرضه و توانایی‌اش را در کارهای مردانه نشان دهد. هروقت یکی ازلامپ‌های خانه می‌سوخت یا سیم‌کشی برق خانه ایراد پیدا می‌کرد، «سونا» کوچولو نردبان را کشان کشان می‌آورد و آنها را تعویض و تعمیر می‌کرد. موقعی هم که خانه را رنگ‌آمیزی می‌کردند پابه پای استاد نقاش کار می‌کرد. پدرش قصاب قابلی بود و چند شاگرد داشت که حاج «یحیی رضوانی» یکی از آنها بود. سونا خیلی دلش می‌خواست به پدر کمک کند و قصابی را از او یاد بگیرد، اما پدرش اجازه نمی‌داد. وقتی ۱۴ساله شد حاج یحیی او را از استاد قصابش خواستگاری کرد. تازه داماد اهل کار و دست و دل پاک بود، ولی مال و منال زیادی نداشت. سونای نوجوان وقتی دید همسرش باید به تنهایی خرج و مخارج زندگی را رفع و رجوع کند، تصمیم گرفت کمک حالش باشد. 


نوعروس قصاب
آن زمان مثل حالا نبود که دام را فقط در کشتارگاه ذبح کنند و حاج یحیی در حیاط خانه قدیمی‌شان گاو و گوسفند ذبح می‌کرد.  رضوانی کنار دست حاج یحیی می‌ایستاد و دقت می‌کرد تا بداند چطور باید حیوان را نگه‌دارد که موقع ذبح کمتر تقلا کند یا چه باید بکند که چاقوی قصابی توی دستش نلرزد. او اوایل فقط دست و پای حیوان را می‌گرفت، ولی کم‌کم یک قصاب تمام‌عیار شد و از ذبح تا پوست کندن و شقه کردن را هم یاد گرفت. دیگر کار حاج یحیی آسان‌تر شد و تا او در محل با چرخ‌دستی دوره می‌افتاد و یک شقه گوسفند تیکه شده را می‌فروخت، همسرش گوسفند یا گوساله ذبح شده‌ای را با طناب بالا می‌کشید، پوست می‌کند و شقه می‌کرد. بانوی قصاب حتی وقتی منتظر تولد فرزندانش بود، بیکار نمی‌نشست و پس از ساعت‌ها قصابی، نیمه‌شب مشغول آب کردن چربی‌ها و پاک کردن سیرابی گوسفند می‌شد تا با فروش آنها به کبابی‌ها و کله‌پزی‌ها کمک خرج خانه‌اش شود. از آن روزهای سخت، سال‌ها گذشته و ۳پسر حاج یحیی و سونا بانو جوانانی برومند و اهل کار شده‌اند. آنها از کودکی کنار دست پدر و مادر قصابی را یاد گرفته‌اند و حالا کمک حالشان شده‌اند. 


کاسب پرحوصله و پاکیزه ای است
سونا بانو بیش از ۳۰سال قصابی کرده، اما هنوز هم دلش به اندازه گنجشک است و با دیدن مشکلات همسایه‌ها غصه‌دار می‌شود. «حوریه قادری» از سال‌ها پیش این بانوی قصاب را می‌شناسد. او می‌گوید: «بچه‌های محل، سونا خانم را «خاله رضوانی» صدا می‌زنند. او در کاسبی پرحوصله است و با روی خوش مشتریانش را راه می‌اندازد. خاله رضوانی اگر بشنود یکی از اهالی محل‌گیر و گرفتاری دارد هرکاری از دستش بر آید برایش انجام می‌دهد.»

«مینا غلامی» از اهالی محله ابوذر است. او می‌گوید: «خانم رضوانی بیشتر از مردان قصاب به نظافت و بهداشت کارش اهمیت می‌دهد.» بسیاری از جوانانی که نزد بانوی قصاب و همسرش فوت و فن قصابی را آموخته‌اند در گوشه‌ای مشغول کاسبی هستند. تعدادی از آنها هم کنارشان مانده‌اند و شانه به شانه پسران حاج یحیی و مادر خانواده کار می‌کنند. بانوی قصاب اگر چند روزی به قصابی سر نزند مشتریان و اهالی محل احوالپرسش می‌شوند و دوست دارند چهره خندان و مهربان او را ببینند. سونا بانو می‌گوید: «قصابی شغل پرزحمتی است و باید از خروسخوان تا نیمه‌شب کار کنی، ولی عرق ریختن برای به دست آوردن روزی حلال لذت دارد و با دیدن رضایت مشتری خستگی از تنت بیرون می‌رود.»