همشهری آنلاین: یک میزگرد از خردمانه با حضور دکتر هادی خانیکی، دکتر حسام‌الدین آشنا و مدیا کاشیگر پیرامون آنچه که روزنامه‌نگاری زرد خوانده می‌شود:

قرار بود میزگرد خردنامه با بحث و بررسی درباره دور شکل‌گیری و تغییرات مطبوعات زرد، به بحث‌ اصلی خود برسد که بررسی ادبیات «اندیشه زرد» بود. پس از قرارها و پی‌گیری‌های بسیار، موفق به دعوت از دکتر‌هادی خانیکی، دکترحسام الدین آشنا ومدیا کاشیگر شدیم.

خردنامه ازایشان و نیز ازکسانی که دعوت خردنامه برای شرکت دراین بحث را اجابت نکردند، سپاسگزاراست.

به دلیل تنگنای زمان وهم به دلیل پاسخ منفی برخی مدعوین دیگر درلحظات آخر، بحث حول روزنامه‌نگاری زرد ماند، و حتی فرصت نشد به بررسی مطبوعات زرد در ایران برسیم چه برسد به گونه مستوفابه تفکر زرد و محورهای آن بپردازیم.

 دکتر‌هادی خانیکی و دکتر آشنا از دیدگاه آکادمیک موضوع را بررسی کردند و جناب کاشیگر به لحاظ تجربه و شناخت و به ویژه با تسلط بر ادبیات و ژورنالیسم فرانسه،در کنار آن دو بحث را ادامه داد.


دکترآشنا:
مشکل خیلی کوچکی وجود دارد،آن هم این‌که ما از اسم شروع می‌کنیم و به تعریف می‌رسیم. آن‌چه راکه به عنوان yellow press مطرح شده به دوشکل کتا ب یا گفتار به دست ما رسیده و ماحالا قصد تطبیق و بررسی آن را در محیط خودمان داریم.

 از این رو معتقدم ابتدا تعریف خود را از این مفهوم پیدا کنیم وبعدمی توانیم آن را به هر هرنامی که مایل هستیم بنامبم: زرد،آبی، سبز ویا هر رنگ دیگری.

 من می‌گویم اگر مطبوعه‌ای «تیراژ» را به اولویت اول خود تبدیل کند و حداکثر هزینه را هم برای آن بپردازد، این مطبوعه یک ویژگی دارد که نام آن را بعد و درپایان بحث انتخاب می‌کنیم. تیراژ برای این‌گونه مطبوعات اصل است و ملاحظات اخلاقی حقوقی و سیاسی برای آنهادر اولویت بعدی است.

دکترخانیکی:
من هم با پیدا کردن مولفه‌ها و متغیرها و شاخص‌های این‌گونه نشریات موافقم و خیلی درگیر آن ظرافتی که در تفکیک میان نشریات به اصطلاح زرد و یا نشریات عامه ‌پسند وجود دارد، نمی‌شوم.

 اگر بنابراین قرار بگیرد، مروری خواهم کرد بر روند پیدایش مطبوعات زرد و به ویژه مرزهای مشخصی که بین نسل‌های قبل و بعد از خود دارد و به ویژه آن‌چه به نظرم دغدغه خردنامه است که موضوع مطبوعات زرد را در دستورکار قرار نداده، بلکه نسبت آن‌ را با اندیشه فرهنگ والا بررسی می‌کند.

این‌ها منوط به روند بحث ما است. اما در ابتدا تعریف دکتر آشنا را می‌پذیریم اما با کمی تخصیص. ایشان به «تیراژ» اشاره کردند.

 من می‌گویم چیزی که ما آن را مطبوعه زرد می‌نامیم،مخاطب را به عنوان بازار یا کالا یا شیء قلمداد می‌کند و مخاطب را در برخوردی تعاملی (interactive) مدنظر دارد. رسانه‌های زرد الزاماً با قطع متفاوت منتشرنمی شوند و ساده‌نویس نیستند.

 حتی توجه به جذابیت‌های ژورنالیستی به معنای زردبودن آنها نیست و در مرز حوزه آکادمیک و کار خبررسانی فعالیت می‌کنند؛ برای مثال تعریف ژورنال علمی در آئین‌نامه‌ها و مقررات پژوهشی به این نکته اشاره می‌کندکه استفاده از تیتر و سوتیتر و میان تیتر، مطلب را از گونه نشریات علمی دور می‌کند.

در حالی که ما این را جزء جذابیت‌های مطبوعاتی در نظر می‌گیریم.پس نشریه‌ای که وارد این حوزه‌ می‌‌شود می‌تواند فرهنگی یا هنری هم باشد، اما در آن تعریف کلاسیک، هرچیزی که جنبه خبری‌درآن به جنبه تحلیلی‌اش غلبه داشته باشد و کمتر از تصویر استفاده کند، ممکن است ویژگی مطبوعات زرد شمرده شود. مهم‌این است‌که مطبوعه،مخاطب را چه ببیند:کالا، انسان، شیء و یا طرف گفت‌وگو. به عبارت دیگر تخصیص من به تعریف دکتر آشنا این است که مطبوعه زرد، معیار« جلب توجه خوانندگان به هر بهایی» را بر اعتبار، دقت و وجوه سیاسی و اجتماعی و اخلاقی فرهنگی مقدم می‌داند.

کاشیگر:
من تعریف وبحث آکادمیک نمی‌کنم و به مشاهدات خودم می‌پردازم. معتقدم ما در ایران و برخی کشورهای دیگر« تابلوئید» نداریم.

 فکر می‌کنم به طور مشخص مطبوعه زرد در جوامع شهری کارکرد دارد. برای مثال در انگلیس و یا آمریکا پدیده تابلوئید مهم است. اما در فرانسه اصلاً نمی‌توانید به هر بهایی مخاطب را جذب کنید که دلایل خود را دارد.

نوع بافت اجتماع و تصور آن جامعه از حاکمیت و دولت تعیین کننده است. شایعه است که جرج چهارم یا پنجم در انگلیس در حال مرگ بود و دربارانگلیس انتشار خبر مرگ را به گونه‌ای تنظیم کرد تا خبرآن راابتدا روزنامه‌های وزین عصر چاپ کنند، نه آن‌که خبر مرگ شاه را تابلوئیدهای صبح چاپ کنند.

برای نظام سیاسی این مسأله مهم بود که آدم محترمی مرده و بهتر است ابتدا آدم‌های محترم درجریان آن ‌قرار بگیرند. دراین جوامع، تقسیم‌بندی‌هایی وجود داد که در ایران نمی‌بینیم؛ برای مثال، روزنامه زرد، روزنامه صبح است و روزنامه وزین، عصر چاپ می‌شود که در ایران نداریم.

تابلوئید یک کارکرد مشخص سیاسی دارد. اختلاف من در این بحث این است‌که تعریف روزنامه زردبامعیار «تیراژ به هرقیمت» درست نیست. تیراژ یکی از فنون اشاعه یک اندیشه خاص سیاسی و در خدمت یک اندیشه خاص سیاسی بودن است.

 در آمریکا این راز مشخص شدکه بزرگ‌ترین پشتیبان تابلوئیدها، ادگار گوبر، رئیس افسانه‌ای« اف بی آی» بود. اوخیلی به تابلوئیدها علاقه داشت و خودش به آن‌ها خبر می‌رساند و خبرهای آنها راهم دنبال می‌کرد؛ چرا که خبر منتشر شده درباره فلان شخصیت این امکان را به اف بی آی می‌داد که به آن شخصیت فشار بیاورد و او را بخرد.

 من این را نمی‌پذیرم که تعریف مطبعه‌زرد فقط در اهمیت دادن به تیراژ و جذب مخاطب عام ا ست. هیچ رسانه‌ای را سراغ ندارم که فقط بر اساس انگیزه‌ تیراژ کارکند. اگر قرار بر این باشد اتفاقاً مجبور است خیلی ملاحظات را وارد کارخودکند. مرداک ارباب رسانه‌ها که استرالیایی است چند سال پیش و درزمان افتتاح شبکه «استارپلاس» هدف خود را جذب دو میلیارد تماشاگر قرار داد.

برای جذب این مقدار مخاطب باید یکسری اصول رعایت می‌شد. در آن شبکه، سانسور انجام می‌شد؛ چون دراین مقدار تماشاگر خیلی‌ها برخی صحنه‌ها را تحمل نمی‌کردند و درصد مخاطب پایین می‌آمد.

فکر نمی‌کنم ملاک« تیراژ به هر قیمت» معیارتمامی‌باشد. دراین جا تیراژ با حفظ اصول‌مطرح است. ضمن این‌که تیراژ صرفاً انگیزه اقتصادی ندارد. درست است که هدف پول است، اما استمرار آن نیز مهم است که این‌جا باز به انگیزه سیاسی بر می‌گردیم.

 

منظور از ثیراژ زیاد، درواقع، همان مخاطب زیاد است؟ چون تعریفی که دکتر آشنا مطرح کردند، تیراژ را به معنای مخاطب هم درنظر می‌گیرد.

کاشیگر:
 قطعاً، ولی این ویژگی مطبوعات زرد نیست. هیچ رسانه‌ای وجود ندارد که دنبال مخاطب نباشد. سخنگویی هم نداریم که نخواهد حرفش شنیده شود.

 بحث بر سر چیز دیگری است که در تعریف دکتر آشنا و دکتر خانیکی آمد. بحث بر سر صحت خبر است و این‌که چقدر مهم است که خبر پخش شده صحیح باشد. اگردرنظامی با اقتصاد باز کارکنید، با قوانین آن برخی بازی‌ها مجاز می‌شود.

شما کافی است بنویسید: «شایعاتی که احتمالاً ممکن است دروغ باشد، خبر از فلان قضیه می‌دهد». کسی نمی‌تواند به جهت چاپ این خبر از شما در دادگاه شکایت کند.ولی احتمالاً درروزنامه‌ای مثل واشینگتن پست شما چنین جمله‌ای نمی‌بیند، اماهمین جمله به وفور در تابلوئیدهای آمریکایی موجود است.

 خبرپخش شده بدون آن‌که صحت وسقم آن مشخص شود، تأثیر خودرا گذاشته، خواننده را جلب کرده و درپس آن اهداف دیگری را هم اجرا کرده که قابل تعقیب هم نیست. دراین وضعیت، هیچ قاعده حقوقی نقض نشده و فقط قاعده اخلاقی نقض شده و نمی‌توان آن را مورد پیگیری قرارداد.

 نیویورک تایمز تیراژ خیلی بالایی دارد و تیراژ رابه عنوان انگیزه وهدف خود لحاظ کرده است و حتی با« واشنگتن پست» رقابت دارد، ولی درعین حال به طور مشخص وارد کار زرد نمی‌شوند تا به تیراژ بالا برسند.

ماجرای واترگیت آن‌قدر طول کشید تا آن خبر سه سطری منتشر شود. چون این رسانه به لحاظ اخلاقی، سیاسی، اخلاقی پاسخگو است،؛ حتی به مخاطب هم پاسخگواست. اما درتابلوئید این‌گونه نیست و خبر با یک فرمول خاص منتشر می‌شود.

 به نظرم این جنبه‌ را نیز باید برجسته کرد که ویژگی مطبوعات زرد «فقدان کم‌ترین اخلاق» است. در نتیجه به جای انتشار اخباری که صحت و سقم آن‌ها قابل بررسی است، به شایعات میدان می‌دهد.


دکترآشنا:
فکر می‌کنم من هم به این اصل تأکید کردم و تعریفم دو بخشی بود. همه مطبوعات می‌خواهند به تیراژ بالا برسند، اما هر یک آن رادر چیزی می‌بینند. یکی دقت و سرعت را مدنظر دارد و دیگری معتقد است مولفه‌های دیگری تیراژ بالا می‌آورد. این‌که گفتم مطبوعات به اصطلاح زرد«به هر بهایی» به دنبال تیراژ هستند، به همین اشاره دارد.

نکته‌ای که در گفته دکتر خانیکی بود و به نگاه مخاطب برمی‌گشت، نیاز به تأمل دارد. باید به این نکته توجه کرد که در هنگام ارتباط با مخاطب از راه رسانه، ما کجای مخاطب را مدنظر قرار می‌دهیم.

 در مطبوعات دارای پرستیژ بالا، عقل مخاطب هدف است و چون مخاطب را عاقل می‌دانیم، فکر می‌کنیم او هم با دقت می‌خواند، پس مطالب را دقیق مطرح می‌کنیم و صحت و انصاف را درنظر می‌گیریم. اما انسان شناسی این تعریف باتعریف مطبوعات زرد متفاوت است.

آن‌ها می‌گویند مخاطب، اندیشه‌او نیست و همه انسان‌ها نیز اهل اندیشه نیستند. مخاطب‌ها گاهی‌ خاله زنکی هم هستند وبه این امورهم علاقه نشان می‌دهند. این تعریف درمصرف رسانه‌ای هم خود را نشان می‌دهد. اگر مردم غیبت می‌کنند، پس مطبوعات هم می‌توانند غیبت کنند.

در واقع وضع موجود را به معنای وضع مطلوب تلقی کردن، به لحاظ کالایی، در نشریات زرد صادق است. ما شایعات را دوست داریم و نیت ما هم از تعقیب شایعات و پخش آن لزوماً تحقق آن نیست، بلکه لذت بردن از آن برای ما کافی است.

رسانه‌های زرد هم نیاز به شایعه گفتن و شنیدن را برطرف می‌کنند. این نگاه که غیر از عقل را در نظرمی‌گیرد، در عمل هم جواب می‌دهد و مردم علاقه دارند این چیزها را بخرند و بخوانند.

 نکته‌ آقای کاشیگر به نظر من‌از لوازم این‌گونه نگرش است. آن وقت است که مثلا اگر پلیس بخواهد وارد یک جریان سیاسی، اجتماعی و یا تخریب یک شخصیت شود، باید از چنین رسانه‌ای استفاده کند. رسانه با پرستیژ و استقلال سردبیر، چنین کاری نمی‌کند. نشریات زرد نه فقط با پلیس،بلکه با هرکس دیگری هم وارد معامله می‌شوند.

کاشیگر:
حرف من هم این بود. در بعضی جوامع چنین نشریاتی تولیدمی شودو در برخی جوامع حتی پخش شایعه برای کسی جذابیت ندارد.


دکترآشنا:
می‌تواند این هم باشد، اما من آدم‌هایی را که هیچ شایعه‌ای را دوست نداشته باشند نمی‌شناسم.دراین جا البته مقام مقررات، باجنبه‌های فرهنگی متفاوت است.

اگر کسی ادعاکند که فلان شخص یک میلیارد دلار اختلاس کرده و این خبر رادرمطبوعه خودبیاورد،و در کشور قانونی نباشدکه این ادعارا پیگیری کند، ممکن است این نوع شایه پراکنی را یکی ازتعریف‌های مطبوعه زردقلمدادکنیم. اما اگرمثلا هیأت منصفه ای باشد که بتواند تشخیص دهد این خبر به قصد تخریب آن شخصیت منتشر شده و قابل اثبات هم نباشد، دراین صورت تعریف، محدود می‌شود. مقررات نیز در این میان مهم است.


خانیکی:
هر چند قصد نداشتیم در بحث تعریف، وارد سیر تاریخی شویم، اما غیرمستقیم این اتفاق افتاده است. همان‌طور که آقای کاشیگر اشاره کردند در برخی جوامع فرق است بین نشریات صبح و عصر و در ایران نیز می‌بینیم که حتی نشریات کلاسیک ما که عصر منتشر می‌شدند، نوبت انتشار را تغییرداده‌اند.

 متغیرهای زیادی برای تببین مفهوم مطبوعه زرد که فاقد ارزش‌های فرهنگی یا ناقل عناصر با ارزش‌ فرهنگی کمترهستند وجود دارد.

 این‌گونه نشریات که مجبورند زبان خود را ساده‌تر کند و به اقتصاد نشر توجه کند، با دیگر نشریات متفاوت است. نشریات فاخر که همه آنها رانمی خرند و آنها را فقط درقفسه کتاب‌ها می‌توان یافت، با مطبوعاتی که با قطع مخصوص و توزیع در کیوسک برای قابل دسترسی است، متفاوتند.این‌جاست که تعریف جدا می‌شود.

 پس نمی‌توان گفت اگر نشریه گیشه‌ای شد، زرد است. فرق است بین نشریات مورد توجه فرهنگ عام با نشریات زرد و تابلوئیدها. ما چون بحث را از حوزه رسانه‌ها شروع کردیم، مجبوریم بگوییم میان مطالعات فرهنگی و فرهنگ عام آمیزشی رخ داده و از ترکیب این دو به فرهنگ توده و یا Mass Culture رسیده‌ایم که مشخصات خود را دارد؛ مشخصاتی ‌مانند تولید انبوه و متنوع و وارد شدن عناصر جدید رسانه‌ای که در تعریف کلاسیک ازآنهاخبری نبود.

نخستین ویژگی تابلوئید نیز قطع آن بود به علاوه قابل مطالعه درحرکت بودن واستفاده ازپوستر به عنوان طرح روی جلد. درتعریف باید نگاه جامعه ‌شناسانه راهم اضافه کرد. در جامعه مابه دلیل تغیراتی که در حوزه مخاطبان‌رخ داده، نوعی اختلاف میان طیف عام با نخبه وجوددارد.

 در این میان متوسط‌ها دارند کم می‌شوند و دو نوع نشریه(فرهیخته وعام) برای خود، بازار تعریف می‌کند. این ویژگی‌هاعلاوه بر ویژگی‌های قبلی است که به عامل تیراژ توجه داشت.

 در یک سر طیف، نشریه‌ای (مثلا ادبی) هزار مخاطب دارد و قصد دارد مخاطبانش ‌را به بیش از این برساند و بعید است بتواند به یکصد هزار برساند، اما در سوی دیگر این طیف، نشریات زرد، با تمام ویژگی‌های جلب مخاطب، بر اساس برخی اصول به دنبال مخاطب انبوه هستند.

 اصول آن‌ها نیز در استفاده از عناوین گمراه کننده و جسورانه، اخبار جنایی، پلیسی و خشونت و به کارگیری افراطی عکس و تصویر است.

 در تاریخ مطبوعات خودمان نیزاز این موارد داریم. اسنادی هست ازسال 1315 به بعد که نشان می‌دهد در بحبوحه جنگ جهانی در ایران، سفارت‌خانه‌های خارجی زیادی از مطبوعات به دادگاه شکایت کرده‌اند.

در جریان دادگاه مشخص شد که نشر خبرهای دروغ دلیل این شکایت بوده. خبرسازان هم در دادگاه گفتند که این خبرها را برای فروش منتشر کرده‌اند. برای مثال فلان روزنامه‌خبر دروغی رامنتشرکرده وباعث شده روابط ایران وآلمان تیره شود وپس از شکایت سفارت آلمان ازآن مطبوعه، نشریه گفته است که خبرهای دروغ را به‌قصد فروش‌بیشتر منتشر کرده است.

درست است که (oddily) یا عجیب بودن یا خبر نادر برای رسانه‌ها مهم است، اما این خبر نادر را از کدام زاویه نگاه می‌کنند. آن رسانه حتی حاضر است روابط دوکشور را به هم بزند برای این‌که روزنامه‌اش فروش رود.

یا حاضر است حریم اخلاقی و حرفه‌ای را بشکند و حتی به لحاظ صنفی، منبع خبر خود را بسوزاند برای این‌که فروش داشته باشد. این رسانه‌ها در یک سو قرار می‌گیرند و برخی جوامع این وضعیت را می‌پذیرند. دربرخی جوامع، خبر جنایت فروش دارد اما جوامعی هم هستند که به آن خبر اهمیت ویژه نشان نمی‌دهند.

 من رابطه دو سویه میان جامعه و رسانه‌ را درست می‌دانم. جوامع هم ثابت نیستند و در برخی شرایط میل به استفاده از نشریه در جامعه شکل می‌گیرد، همچنان که مرز مطبوعات زرد و تابلوئید نیز برهمین است.

 ممکن است جامعه به این سمت متمایل شود که نشریه ارزان و خوش آب و رنگ و فراوان به دست او برسد ودراین حالت تغییر اتفاق می‌افتد.می‌شود نشریه زردی باشد که این اصول را برای خود تعریف کند و یا نشریه‌ای که از زبان فاخر فاصله بگیرد و زبان را ساده کند.

مثال ساده، کارهای برایان مگی است. کار رسانه‌ای او این بودکه آن‌چه راکه غیرقابل دسترس بود، برای مخاطب ساده کند. شاید کسی فکر کند باید در دوران بازنشستگی به فهم افلاطون بپردازد، مگی‌کاری کرد که هرکسی توانست با افلاطون ارتباط برقرار کند. کار مگی، زرد نیست‌و به مخاطب توجه ویژه‌ دارد.

یعنی Popularity (مطلوبیت عام) را شناسه زرد نمی‌دانید؟

خانیکی:
نه، نمی‌دانم‌و آن را ازتعریف خارج می‌کنم.

 اما آیا این افلاطون که ساده تعریف شده، همان افلاطون است و ویژگی‌های خود را هنوز حفظ کرده و یا این‌که خیلی چیزها را از دست داده تابرای عامه قابل فهم شود؟

کاشیگر:
جای بحث است. آیا افلاطونی که بنده و دکتر خانیکی و دکتر آشنا می‌فهمیم، همان افلاطون است. به نظرم هر یک از ما به لحاظ اندیشه آن بخش‌هایی را که می‌خواهیم ونیاز داریم می‌گیریم.

بهر حال برخی ارزش‌‌هایش از بین رفته است و چیزهایی قربانی شده است.

دکترآشنا:
کمی رقیق می‌شود.

 درست است که درجریان تبدیل، خبریامفهوم ازنرم اولیه به حالت مثلا مکتوب، ازماهیت پیشینش فاصله می‌گیرد، اما این متفاوت است با این که افلاطون راآن قدرساده کنیم که همه آن رابفهمند.

خانیکی:
اولاً به لحاظ نوع رسانه و شکل رسانه نکته‌ای که به آن اشاره می‌کنید، درست است. این‌حساسیت‌همیشه بوده و وجود دارد. ارسطو هم مکتوب شدن ذهن را در واقع نوعی واکنش می‌دانست.

این حالت شاید چیزی باشد مانند آن تفاوتی که میان رسانه‌های مکتوب و الکترونیکی هست و می‌پنداریم صورت مکتوب اصالت بیشتری دارد تا این‌که مطلبی به تصویر تبدیل شود. این واکنش در عرصه تفکر در برابر وسیله انتقال یا رسانه‌هم هست و مثال مگی هم از نظر سهولت زبان مطرح شدو نه اصالت تفکر.

ممکن است مگی افلاطون را به قصدمفهوم شدن ساده کرده باشد و ممکن هم هست‌ اصلاً چیزی دیگر گفته باشد. به نظر من رسانه‌ها به دلیل پیچیدگی و دامنه تأثیرگذاری جدی‌تری که دارند می‌توانند این کار را انجام دهند.

 مثلا درصد استفاده‌ای که متفکران جهان از رسانه‌های مجازی می‌کنند بسیار قابل توجه است، به ویژه نسبت به رسانه‌های قبلی و نوع مقاومتی که علیه آن داشتند. حالا ارتباط با غیرقابل دسترس‌ترین متفکرین جهان کار سختی نیست.

 پرسش‌ها را می‌فرستید و او پاسخ می‌دهد. درصورتی که پیشتر یکی از دلایل صاحب فرهنگ بالاتر بودن، همین غیرقابل دسترس بودن یابه عبارتی در برج عاج بودن متفکر قلمداد می‌شد. هر عمومی شدنی به معنای نازل شدن یا غیراصیل شدن آن نیست.

فضا مجازی مثال خوبی است. استناد و اعتبار فضای مجازی به اعتبار فضای حقیقی است. مثلا وبلاگ یا هر فضای مجازی، به خودی خود تشخص ندارد و تشخص ازآن کسی است که درآن می‌نویسد، وگرنه می‌شود وبلاگ‌های ایرانی که کاربران برای هم کارت پستال می‌فرستند. شاید یک کیفیت مطلق در آن بالا وجود دارد که ما همه چیز را دراین پایین با آن می‌سنجیم.

کاشیگر:
به بحث مطبوعات زرد برگردیم. فکر می‌کنم دوره دوم انتخابات آمریکا و مقابل نیکسون بود. دموکرات‌ها هر کاندیدایی معرفی می‌کردند، کنار می‌رفت و برسر او توافق نمی‌شد.

می‌دانید که تابلوئیدها به شدت در آمریکا افشاگری می‌کنند. برسر آخرین کاندیدای دموکرات توافق شده بود که سردبیر تاریخی واشنگتن پست با یک خبر عجیب به صحنه آمد. خبراین بودکه کاندیدای مزبور غیر از همسر قانونی خود، یک همسر دوم غیرقانونی نیز دارد.

پیش می‌روند و اسنادی را به دست می‌آورند که ثابت می‌شود خبر درست است. به لحاظ خبری حادثه ‌مهمی نبود؛ چون تابلوئیدها آن‌ را اعلام کرده بودند و حتی عکس‌های آن خانم را هم چاپ کرده‌بودند.

 سردبیر در خاطرات خود نوشته است که تا آمدم دستور بدهم این خبر را در صفحه اول چاپ کنند، خبر دادند کاندید از انتخابات انصراف داده‌ است. دستور دادم خبر را از صفحه خارج کنند؛ چون تا لحظه‌ای که استعفا نداده و نامزد ریاست جمهوری‌است، مردم باید می‌دانستند، اما حالا که کاندیدای ریاست جمهوری نیست، دیگر زندگی خصوصی او است و به ما مربوط نمی‌شود.

روزنامه‌جدی و تابلوئید تفاوت‌خودرا در این‌جا نشان می‌دهند. کار تابلوئید متفاوت است؛چرا که قرار است هیجانی رادر جمعیتی ایجاد کندتا حرکتی انجام دهند وحتی اگر فردا چیزی مخالف خبر روز گذشته چاپ شود، سمت و سوی تازه خواهند گرفت و یک لحظه هم فکر نمی‌کنند که دیروز چه حرفی زده‌اند. اگر هم مخاطب توضیخ بخواهد، می‌گویند تحقیق می‌کنیم و خبرمی دهیم و احتمالاً فردا خبر سومی چاپ می‌کنند که هیچ ربطی به دو خبر قبلی ندارد.

من زمانی در مجله دانشمند کار می‌کردم. مقاله‌ای چاپ شد در رابطه با انقراض دایناسورها و این بحث مطرح شد که احتمالاً تغییرات زمین شناختی باعث انقراض بوده است. شماره بعد مقاله‌ دیگری منتشر شد که احتمال می‌داد یک شهاب سنگ به زمین خورده و باعث انقراض شده باشد.بسیاری ازمخاطبان باما تماس گرفتند و گفتند تصمیم خود را بگیرید که بالاخره کدام عامل بوده است. این فرق دارد با حرکت تابلوئید.

تابلوئیدها توضیح نمی‌دهند که واقعیت چیست و نظریه‌ها در چالش هستند. کارکرد آن‌ها مشخص است و به دنبال جواب خود هستند. در مثالی که زدم برای دربارانگلیس مهم بود چه کسی ابتدا بداند شاه مرده است.

نه این‌که در آلمان و فرانسه و ایتالیا تابلوئید نیست،اما این کارکرد راندارد و نمی‌تواند هم چنین کاردکردی بیابد.این شایدبه دلیل تلقی مردم ازحکومت ونظام سیاسی وسیاستمدار باشد.

برای یک آمریکایی سیاستمدارنمی‌تواند دروغگو باشد به همین‌ علت‌ هم‌ ماجرای ‌کلینتون ‌چنان‌ جنجالی برپامی کند. اما برای اروپایی، سیاستمدار ذاتاً دروغگو است.اگر درباره زندگی خصوصی سیاستمدار یک خبر منتشر شود، اروپایی و آمریکایی دوموضع متضاد می‌گیرند.

دلیل‌آن شاید چگونگی رابطه ساخت نظام‌ سیاسی و دولت باشد. نظام سیاسی در کشورهای اروپایی توسط دولت‌ها ساخته شده و جلو رفته است. دموکراسی اروپایی از بالا ساخته شده و نه از پایین، اما آمریکا استقلال خود را مدیون جنگ با دولت انگلیس است. آمریکایی به دولت به شدت مشکوک است و هر خبری که بخواهد یک شخصیت سیاسی را در صحنه قرار دهد را می‌بلعد.

کارکردهای اجتماعی آن را نیز باید در نظر گرفت. به مثال خود بر می‌گردم. تا موقعی که تابلوئیدها خبر زندگی خصوصی نامزد ریاست جمهوری را منعکس می‌کنند، پاسخ آن نیز با تابلوئید رقیب است؛ یعنی شایعه در برابر شایعه. اما اگر نیویورک تایمز منتشر کند، دیگر فرق می‌کند؛ چون سند می‌خواهدو نمی‌توان با شایعه به آن جواب داد.

دکترآشنا:
گاه مفهوم وخبر راتقلیل می‌دهیم و گاه قصد ترقیق داریم. گاهی مطلب را آن‌قدر می‌تراشیم که کوچک می‌شود. شاید تقلیل‌گرایی به این معنا کارخوبی نباشد؛ یعنی ساده‌سازی‌هایی که از بخش‌هایی از واقعیت می‌زند تا قابل فهم شود.

 گاهی هم ترقیق صورت‌می ‌گیردکه دراین حالت دوز آن را کم می‌کنند، و چیزی از ماهیت تغییر نمی‌کند، اما برای همه قابل‌فهم شده است. برخی نشریات می‌پذیرند اگر تحریف و تقلیل کنیم حتی به بهای از دست رفتن بخشی از حقیقت اما نتیجه این شود که فروش بیشتر شود، می‌ارزد. اما گاهی هم این حالت اتفاق می‌افتد که مطالب جدی برای عامه قابل فهم می‌شود،ولی بدون این عوارض منفی.این دسته دوم البته کارکرد مطلوب تری دارند.

 در مورد تابلوئیدها ساده‌سازی به معنای تقلیل‌گرایی است. برای مثال برای توضیح دادن روابط ایران و آمریکا در نشریه جدی باید ابعاد بسیاری را بررسی کرد و دست آخر هم شاید به نتیجه‌ای قطعی‌ نرسید.

 اما در دیدگاهی دیگر می‌توان تقلیل‌گرا بود و سیاه و سفیدکرد و پس از آن همه می‌فهمند و تکیلف خود را زود معلوم می‌کنند. یکی از روش‌ زردها این‌است‌که‌ صورت‌ مسئله‌ها را  ساده‌می‌کنند ومی‌گویند شما یاموافق‌ هستیدو یا مخالف‌وبا این‌وسیله‌تصمیم‌گیری‌را ساده می‌کنند.

کاشیگر:
درست است، ولی حالا نه در روزنامه‌نگاری مکتوب اما در خبرنگاری رادیویی یک خبرنگار خوب چهل ثانیه فرصت دارد گزارش دهد و تقلیل اجتناب ناپذیر است.

دکترآشنا:
دررسانه مکتوب هم گاه خبرنگارفقط سه سطردراختیاردارد و ممکن است با حجم آگهی، دست نویسنده باز نباشد.

کاشیگر:
سه سطر را می‌توان با سردبیر چانه زد و چند سطر به آن اضافه کرد. اما من شاهد بودم خبرنگاری که قرار بود برای رادیوی فرانسه خبر کشته شدن35قاچاقچی را گزارش کند، باید در 40 ثانیه‌ماجرا را تعریف می‌کرد.

خبرنگار 40دقیقه روی خبرکارکرد تا بتواند 40 ثانیه خبر ارسال کند. کاری هم که می‌کرد ربطی به کار تابلوئید نداشت، قصد داشت در این ظرف زمان، اساس و اصل ماهیت خبر کم نشود.

دکترآشنا:
در تابلوئیدها برعکس است. خبر را پرورش ‌نمی‌دهند و از هیچ خبر می‌سازند؛ یعنی تقلیل‌گرایی حجمی نیست.

کاشیگر:
تابلوئید شاخ و برگ‌های اضافی را گسترش می‌دهد، پس اصل ماجرا مخدوش می‌شود و چیزی‌که‌ اصل نیست، اصل، و حاشیه، جانشین واقعیت می‌شود.

حرکت زردها در جامعه چه تأثیراتی‌ازخود برجای می‌‌گذارند؟ آیا می‌توان «پاپاراتزی» را مولود زردها بدانیم؟ چه اتفاق‌های دیگری ممکن است‌مولود این پدیده باشد که هنوز با آن مواجه نشده‌ایم؟

دکترآشنا:
من به مقدمه بازمی‌گردم واین نکته که این نشریات پاسخگوی‌نیازافرادی هستند که شاید خیلی هم عقلانی نباشد.

دکترخانیکی:
احساسات.

دکترآشنا:
نمی‌دانم، احساسات یا نوعی شیطنت و حسادت ما.

کاشیگر:
بگذارید رک باشیم، نام آن فضولی است.

دکترآشنا:
این نشریات ضرورت زندگی اجتماعی ما هستند.همان‌طورکه غیبت و تهمت و فضولی هم بخشی ضروری از زندگی اجتماعی ما است.

بخش ضروری شده.

دکترآشنا:
به تعبیری می‌توانیم بگوییم این‌ها نشریات مقاومت هستند در مقابل نشریاتی که ادعا می‌کنند حقیقت در دست آن‌هاست. وقتی اخبار پرنس چارلز را می‌خوانیم، مهم است بدانیم چه چیزی برای‌اولذت بخش است.

 ماعلاقه‌ای به اخبار آدم‌های ضعیف وبی‌اهمیت نداریم. آدم‌های مسلط بر عموم مهم هستند که در سیاست و یا اقتصاد و هنربرجسته شده اند. این‌ها با یک هیمنه ای، از خود تصویری ارائه می‌کنند که کاملاً مدیریت شده است.

 اشخاص، سازمان‌ها، نهادها و دولت، امکانات عظیمی دارند برای این‌که بگویند ما خوب، درست و مطلوبیم،آن‌هم‌‌ برای این که شما بپذیرید ایشان حاکم یا پولدار باشند و بدانید علیه این هژمونی‌ها هیچ اقدامی نباید بکنید. نشریات متهم به زرد، یکی از کارهایشان شکستن همینه یکی از این خوب‌های مرتب است.

 بخشی از کارکرد نشریات زرد، همان ملاّنصرالدین و یا هجی و یا آن پسر بچه‌ای است که عریانی پادشاه را می‌بیند و یا رندی که می‌گوید همه چیز به آن خوبی که بیان می‌شود نیست.

 این کارکرد می‌تواند نهادینه شده همان شایعه سنتی ما باشد، بیانگر حقایقی است که بیان نمی‌شود. از این دید هم باید نگاه کرد. خرید این‌ها توسط مردم فقط دلیل فضولی مردم نیست و به عبارت دقیق‌تر به دنبال چیزهایی هستند که به آن‌ها گفته نمی‌شود.

 یا می‌توان گفت سطل زبانه بخشی از نشریات، ورودی بخشی از نشریات دیگر است و خبرهایی که شانس گذر از فیلتر رسانه‌های مسلح را پیدا نمی‌کنند، شانس این را دارند که وارد تور این نشریات شوند.

 اگر درشتی و ریزی تور از دیدگاه حاکم باشد، همان ریز خوب است؛ چون حاکم سیاسی و اقتصادی‌‌آن‌را بافته است، اما تور بازترشاید مردمی‌تر هم باشد.

کاشیگر:
من از رویکرد اجتماعی به آن می‌پردازم. نظام‌هایی که‌درآنها این شیوه کارکرد بیشتری دارند، نظام‌هایی هستند که‌دولت درآن در مسائل تأمین معیشت اقتصادی و تأمین اجتماعی دست ندارد.این‌هادولت‌های حداقلی هستند که می‌گویند اگر شما گرسنه هستید، مشکل شماست.

در نظام‌هایی که دولت نظام پدرانه دارد و به دنبال ایجاد مثلاً شغل است، کارکرد این نوع نشریات‌کمتر است. تابلوئیدها این جا بیان‌گر نوعی دیگر از احساس انسانی هستند و آن «رشک» است. ما لذت می‌بریم از این‌که آدم موفق با سر به‌زمین بخورد.

در نظامی که‌فرد هیچ‌گونه حمایت و پشتیبانی ندارد،شکست خورده‌ها و آدم‌های غیرموفق از زمین خوردن موفق‌ها لذت می‌برند. پاپاراتزی کتک می‌خورد، اما به دادگاه می‌رود و پول به دست می‌آورد و آن‌که شکست خورده است هنوز همبرگر خود را زیر رو می‌کند به امید این‌که یک تهیه کننده او را کشف کند و به‌هالیوود ببرد.

 او ازکارخودش لذت می‌بردومی‌گوید من هم اگر بتوانم یکی را این‌طور حذف کنم، راه من باز می‌شود. از همین رو می‌گویم تابلوئیدها در برخی جوامع کارکردند.


امادرجوامعی‌که‌ سیستم‌های حمایتی‌از سمت‌ دولت‌رها نشده، وضعیت‌ این‌طور نیست. درانگلیس‌دولت‌چپ‌ها سقف‌ حمایتی راکاهش داده است. دولت سعی می‌کند بار خود را سبک کند و آن‌آدم رها شده در جامعه، دشمنان‌بسیاری‌ در مقابل خود می‌بیند.

وقتی ‌می بیندکه موفق‌ها زحمت نکشیده‌اند و فقط‌ به‌دلیل خوش شانس بودن‌موفق‌ شده‌اند، احساس رشک دراوایجادمی‌شود که تابلوئیدها دارند به شکل سوپاپ اطمینان کار می‌کنند.

دکترخانیکی:
بااین‌نظرموافقم‌که‌نه‌تنها رسانه‌های زردکه رسانه‌های نخبه‌گراهم متأثر از موقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هستند. نسبت جامعه با حکومت درنوع گرایش اثر می‌گذارد. دکتر آشنا نوعی ازکارکرد تابلوئیدها را نوعی مقاومت درمقابل فرهنگ رسمی هم دانستند که می‌توانداز این نظر میان تابلوئیدها و نشریات عام‌پسند مشترک باشد.

نظر دکتر آشنا این بود که یک نوع قرائت مقاومت‌آمیز انجام می‌شود که در برگیرنده حوزه کار تابلوئیدها است.

حالا من می‌خواهم زاویه‌ای دیگررابه‌بحث اضافه کنم که نگاه به فرهنگ عامه هم تابع همین وضعیت است. یک نگاه قرن نوزدهمی داریم که فرهنگ عامه را مقابل فرهنگ بالاتراز خود فرض می‌کند و معنایی که افاده می‌کند مفهومی کاملاًطبقاتی است ومبتنی بر تفکیک میان خود ودیگری است.

دراین‌حالت آن فرهنگ‌عامه چیزی است مانند فرهنگ بنجل. اما در دوره  جدید،که عصر ارتباطات است‌، الزاماً فرهنگ عامه حامل این بار منفی نیست. من این‌حالت‌‌را عمومی شدن فرهنگ یا پاپ می‌دانم.

در همه زمینه‌ها فرهنگ پاپ داریم که در برگیرنده طبقات مختلف است. حتی در مطالعات فرهنگی به این‌«تجلی دموکراسی فرهنگی» می‌گویند که فرهنگ را از دست خواص خارج می‌کند و با این خروج در این وجه تنها در برگیرنده وجهه‌های منفی نیست که جنبه‌های مثبت هم دارد.

 می‌شود در سه حوزه ملاک‌های خود را برای مشخص کردن رسانه‌های زرد و تأثیر آن بر حوزه اندیشه تفکیک کرد:یکی حوزه رسانه‌ها در قطع و شکل و زبان است که کارساده‌ای است و از همه ساده‌تر است و مشترکات آن هم زیاد است؛ چون جذابیت‌های تکنیکی نشریات زرد بالاست.

 دوم، حوزه چالش برانگیزی چون حوزه‌های‌ اجتماعی سیاسی است که در نگاه جامعه‌شناسانه باید به آن پرداخت که نسبت‌حکومت وجامعه‌وساخت‌قدرت و پس‌زمینه‌های فرهنگی و روح ملت‌ها را باید در آن جست.

 «استوارت‌هال» از آن به عنوان «بلوک قدرت» یاد می‌کند، چرا که نشریات زرد از بلوک قدرت خارج می‌شوند و به عبارت دیگر این تصور به وجود می‌آید که ناقل خبرهای غیررسمی هستند.

کاشیگر:
ناقل ‌رویاهای‌ ممنوعه ‌هستند.

خانیکی:
بله. یک حوزه دیگر هم که کم به آن پرداختیم معنای فرهنگی هنری است.هم به لحاظ زیباشناختی و هم زبان فرهنگی. نشریات عامه‌‌پسند کمتر به تعامل می‌پردازد و ذهن خود را درگیر نمی‌کند و هرچه مخاطب منفعل داشته باشیم، زمینه نشریات زرد بیشتر می‌شود.

از لحاظ هنری و فرهنگی این‌ها مصرف کننده‌ ترند تا تولید کننده و یا حتی نقد کننده. این جا دیگر جریانی یک سویه حاکم‌است و مقاومتی‌درکارنیست.در این سه حوزه، فرهنگی- رسانه‌ای، رسانه‌ای- اجتماعی و فرهنگی‌ـ هنری، می‌توان مرزهای بین نشریات عام‌پسند و نخبه‌گرا و نشریات زرد را جدا کرد.

 کاشیگر:
می‌خواهم بخشی از این جنبه‌ها را بشکافم. یکی بحث اجتماعی و دیگری تولید رویا. در سابقه مطبوعات دموکراتیک باید به قرن نوزدهم بازگشت. یکی از کارکردهای هفته‌نامه در فرانسه چاپ داستان‌های دنباله‌دار است.

 بالزاک و هوگو بعداً خواهند آمد، اما نخستین شخص موفق «اوژن سو» است با داستان« اسرار پاریس».

 آن‌قدر این کار موفق است که تقلید آن‌را در کشورهای دیگر با نام‌های اسرار برلین، اسرار مسکو و اسرار لندن می‌بینید. قهرمان داستان اسرار پاریس ثروتمندی است که تمام هدف او کمک به فقراست.

 توده فقیر قدرت خرید رمان اوژن سو را ندارند. اما هفته نامه از برکت آ‌گهی و درآمدهای جانبی،به‌مخاطب اجازه می‌دهد هر هفته رمان را بخواند و حتی اگر سواد ندارد بدهد یکی برایش بخواند.

برای نظام مستقر، یکی از بدترین چیزها رویای تغییر است. خبر مهم نیست، بلکه ایجاد رویا مهم است. یکی از کارهای ناپلئون سوم پس از کسب قدرت، بستن مالیات سنگین بر روی هفته‌نامه‌ها بود که یا منتشر نشوند و یا قیمت را آن‌قدر بالا ببرند که مردم نتوانند بخرند.

برای من گسترش تابلوئیدها، گسترش هفته نامه‌های دموکراتیک قرن نوزدهم و یا تولد بزرگ‌ترین کارخانه رویاسازی بشر به نام‌هالیوود است.‌هالیوود زمانی به دنیا می‌آید که رکورد اقتصادی درآمریکا حاکم است.

درآن زمان یک همبرگر را می‌شد با یک دلار خرید و یک ساعت سیر بود یا با یک دلار یک فیلم می‌دیدید و چهار ساعت در رویای خوشبختی به سر ‌برد و آن‌ها فیلم دیدن را برگزیدند.

تابلوئید ادامه آن است و ایجاد رویا می‌کند. پس ازآن بحث دموکراسی راحت مطرح می‌شود، اما من رک می‌گویم، کمتر نخبه‌ای می‌شناسم که از دموکراسی خوشش بیاید.

همان بحث افلاطون است. نخبه از خواندن افلاطون لذت می‌برد، اما اگر کسی افلاطون بخواند و بخواهد در روزنامه، اندیشه افلاطون را توضیح دهد، در مقابل آن به شدت جبهه می‌گیرد. یا درباره مسائل پیچیده سیاسی که هزاران عامل در آن دخیل است، اگر ناگهان یک نفر بگوید من می‌دانم قضایا چیست، این عامه و دموکراتیک کردن خوشایند نخبگان نیست.

 محصول دموکراسی در عرصه فرهنگ، رمان است. رمان رشد و گسترش خود را مدیون دموکراسی است. اوژن سو با« اسرار پاریس» ثروتمند شد. از چاپلین هم پرسیدند چگونه پولدار شدی، گفت: برای بازی در نقش آدم‌های فقیر. رمان پدیده‌ای دموکراتیک است و جریان‌های ادبی در مکاتب مختلف از مرحله‌ای به بعد ضد دموکراسی هستند.

 از سمبولیست‌ها گرفته تا سورئالیست‌ها بحث کتاب هم جدّ رسانه‌ای روزنامه است. زمانی بود که تمام اطلاع رسانی به عهده کتاب بود. تابلوئید این جنبه‌ را هم دارد که با ساده کردن، پاسخی را برای عوام تولید می‌کند که توضیح دقیق متخصص آن رشته در شخص، نه احساس رضایت،بلکه احساس خشم ایجامی‌کند.

 اگر شما بخواهید به کسی توضیح دهید که قضیه به این سادگی نیست و پیچیدگی دارد، طرف مقابل فکر می‌کند شما او را احمق فرض کرده‌اید.

آشنا:
به دو مسئله اشاره می‌کنم: یکی این‌که بهتر است به نوه‌های‌رسانه‌ای هم بپردازیم که مسئله وبلاگ‌ها است. مسئله دوم این‌که نظام سرمایه‌داری نظامی هوشمند است و از آن‌چه که قرار بود رسانه مقاومت باشد هم استفاده کرد. این نظام نشریات زرد را چنان به کار گرفته که‌عملا مقاومت نمی‌کنند و نقش مقاومت را ایفا می‌کنند و به کمپانی‌هایی سودآور تبدیل‌شده‌اند.

اتفاقی که ‌در ایران افتاده‌است، توسعه وبلاگ‌هاست. پیشتر  چاپ‌ و انتشارمجله مجوز می‌خواست تا بتوان حرف زد و یا از رشک وامیدگفت، اما حالا راحت است. حجم مراجعه به وبلاگ‌های هتاک و فحاش و یا افشاگر، همان غریزه و یا احساس نیاز به شنیدن چیزهایی است که در نظام رسمی گفته نمی‌شود. تفاوت در این است که به دلیل دسترسی ساده، حق انتخاب ما در این‌که کدام رویا یا دروغ یا کابوس را بپسندیم، بیشتر شده و افراد با همین تولیدات می‌توانند کار اقتصادی کنند.

 وبلاگ به نوعی فرار از فیلتر و سانسور هم هست.

آشنا:
بله. نوعی دور زدن است.

کاشیگر:
وبلاگ‌هابرای‌من‌دموکراتیزه‌شدن‌تولیدفرهنگ است؛ چون ارزان است. یک مسئله در وبلاگ نگران‌کننده است:به‌ وبلاگ اشخاص مراجعه نمی‌شود. برای هم ای‌میل و اس‌ام‌اس می‌فرستند که بیایید وبلاگ مرا بخوانید.

این مسئله باعث می‌شود در آینده سرخوردگی عجیبی در راه باشد. بحث در این است‌که درتولید مکتوب اگر فروش نباشد، مقصرهای زیادی می‌توان پیدا کرد. از شبکه توزیع گرفته تا ناشر.

 اما دروبلاگ این‌طور نیست. خودش تولید کرده و کسی نمی‌خواند. شاعران و نویسندگانی که با هزینه خود کتاب چاپ می‌کنند و فروش نمی‌رود، کسی را برای سرزنش کردن دارند، اما برای وبلاگ نویس‌ها این‌طور نیستند.

آشنا:
بایدبه وبلاگ‌ نویس‌هاگفت که‌قرار بود شما حرف دل خودت را بنویسی، نه این‌که به‌دنبال مخاطب‌باشی.

 یک مسئله هنوزمورد سئوال است. زردها، گمراهی آگاهانه تولید می‌کنند و اخباری را تحریف می‌کنند. هنوز تأثیر آن را بررسی نکردیم.

خانیکی:
مادربحث نشریات عامه‌پسند و زرد و تابلوئید گفتیم در یک تبیین جامعه‌شناسانه طبیعی است‌که‌درو اکنش به ساخت قدرت و تحولات اجتماعی و یا تغییرات فناوری این پدیده رخ دهد که جنبه‌های خوب زیادی هم دارد.

 این‌جا به ‌مجموعه‌ای از خصوصیات مثبت و منفی اشاره‌شد. آن قسمت که مدنظر شماست در حوزه سیاست گذاری رسانه‌‌ای مطرح می‌شود. وقتی در جامعه‌ به گونه‌ای طیف وسط کمرنگ و یا حذف شود، دو قطب رسانه‌ای تولید می‌شود. در جامعه‌شناسی مطبوعات ایران آل‌احمد از«عصر رنگین نامه‌‌ها» یادمی‌کند که ‌ظهور و بروزآنها در شرایطی است که حساسیت‌های فکری و سیاسی جامعه پر هزینه شده و درنتیجه بحث‌ازعصر رنگین نامه ‌هابه‌میان‌می‌آید. «زن روز» و «جوانان» متولد همین عصر است که در آن تفکر نیست.

دوگرایش در فضای دو قطبی غالب می‌شود: یکی حوزه نخبه‌گرایی که محدود است و پیامد اجتماعی و سیاسی در جامعه ندارد و دیگری نشریات زرد به مفهوم منفی که ایجاد ناامنی می‌کند و به دروغ‌پردازی روی می‌آورد و باورهای غلط را دامن می‌زند.

در تعریف کلاسیک هم از نشریات زرد می‌بینیم‌که مثلابه‌ موفقیت بدون طی روش عقلانی‌اشاره‌می شود. نشریات زرد خاص این چیزها هستند. خود زردهاهم از این راه رشد می‌کنند.

چطور می‌شود نابرده رنج، گنج میسر شود. حتی درمتن حساسیت و چشم‌های ناظر مانند حکومت و جامعه‌مدنی هم از این بخش غفلت و اغماض می‌کنند؛مانند الگوی چینی در توسعه که حساسیت سیاسی رابالا می‌برد و حساسیت اجتماعی را پایین می‌آورد.

 در تعریف جامعه‌شناسانه که به آن اشاره شد، حضور زردها در ساختار غیررسمی، مورد نقد هم قرار نمی‌گیرد واین‌جادیگرپاشنه آشیل رسانه‌ای هستند. این‌بخش‌ از رسانه‌های زرد و وجه‌منفی‌ آن‌ها برای‌پاسداری‌ازجامعه اخلاقی و حفظ مناسبات اجتماعی و فرهنگی، باید نقد شوند. سادگی و سهل‌الوصول بودن درست، اما نظام رسانه‌ای دو قطبی، نظام رسانه‌ای سالمی نیست.

آشنا:
در بحث وبلاگ‌ها گمان نکنم ‌که‌ سرخوردگی‌ درکارباشد، بلکه‌ فکرمی‌کنم‌ اعضای شبکه خود را پیدا می‌کنند و در شبکه ارتباطی خود زندگی می‌کنند.

کاشیگر:
و ضع خراب‌تر از این است و اصلاً خواننده ندارند.

آشنا:
فناوری ابتدا حجم عظیم رقابت را اجازه می‌دهد و سپس از آن موفق‌ها متولد می‌شوند.

کاشیگر:
درست است، اما به شرطی که از هر هزار نفر، یک آدم موفق متولد شود، اما وقتی تعداد به‌یک میلیون نفر رسید، دیگر نمی‌توان منتظر آدم موفق بود و پس از آن موجی از سرخوردگی به راه می‌افتد که عمیقاً نگران کننده است.

برچسب‌ها