در فضای اینترنت همه به پایان خوش اعتقاد دارند. آنان که به جانبداری از روزنامهنگاری اینترنتی بیانیه صادر میکنند معتقدند این شکل از روزنامهنگاری -بیشتر به دلیل سهولت دسترسی تولیدکنندگان و مخاطبان به آن تا قدرت بیانی این رسانه تازه- نمایانگر پیشرفتی جهانی و تاریخی است. این ویژگی به روزنامهنگاری اینترنتی امکان میدهد مانعی را که مدتهای طولانی بر سر راه اطلاعات و بحثهای عمومی وجود داشت از میان بردارد؛ در این گونه بحثوجدلها معمولاً از رسانههای سنتی به عنوان «دروازهبانان» یاد میشود و ظاهراً این رسانهها تاکنون توانستهاند این ماهیت خود را حفظ کنند.
گلن رینولدز، استاد حقوق دانشگاه تنسی آمریکا که یکی از محبوبترین وبلاگهای این کشور را با عنوان Instapundit اداره میکند، در کتاب تازه خود با نام «چگونه بازارها و فناوری به مردم عادی امکان میدهد رسانههای غولپیکر، دولتهای غولپیکر و دیگر غولها را درهم شکنند» میگوید: «میلیونها آمریکایی که زمانی از نخبهسالاری موجود بهتزده بودند، اکنون دریافتهاند که بسیاری از افراد بینامونشان میتوانند بهتر از سلاطین این رشته عمل کنند».
ادبیات مربوط به روزنامهنگاری اینترنتی که توسط رینولدز و دیگران ارائه شده تنها به این خاطر قابلقبول است که مطالبی متنوع از چندین مقوله متفاوت را که اکنون به صورت آنلاین در دسترس است و پیش از این نبود، زیر یک چتر میآورد. یکی از این مقولهها نظر یا دیدگاههای صرف است. دیگری اطلاعاتی است که در اصل در رسانههای دیگر منتشر شده است ـ از مطالب روزنامههای شیلیایی و مداخل دایرهالمعارفهای آلمانی گرفته تا مقالات ارائه شده در کنفرانسهای برگزارشده در فلان جزیره در مورد شیوههای حسابداری ـ که میتوان بلافاصله به کمک موتورهای جستوجو و وبسایتهای مرجع آنها را پیدا کرد. اخیراً، عدهای در حمایت از مطالب کسانی که در سازمانهای خبری شغلی ندارند و فقط برای وبسایتها مینویسند، این مطالب را بسیار روزنامهنگارانه دانستهاند.
براساس نتایج تحقیقی که ماه گذشته توسط پروژه زندگی آمریکایی و اینترنت مرکز PEW ]یک مرکز تحقیقاتی در واشنگتن ـ م[ منتشر شد، دوازده میلیون وبلاگنویس در آمریکا وجود دارند که سیوچهار درصد آنها وبلاگنویسی را شکلی از روزنامهنگاری میدانند. این موضوع به معنی بیش از چهار میلیون روزنامهنگار نوپا تنها در سطح وبلاگنویسان آمریکایی است. اگر تکتک کسانی را که خارج از آمریکا وبلاگ مینویسند و کسانی را که به دیگر انواع روزنامهنگاری اینترنتی مشغولند به این رقم اضافه کنید، حجم فعالان در این حرفه در طول ده سال گذشته باید بیش از هزار برابر شده باشد.
تحقیق مذکور در عین حال نشان میدهد اکثر وبلاگنویسان معتقدند که تنها به ابرازنظرهای شخصی میپردازند و ادعاهای گزافی که امروزه در مورد روزنامهنگاری اینترنتی میشود دخلی به آنها ندارد. مقولهای که بیش از همه بر لفاظیهای روزافزون در مورد جایگزین شدن سازمانهای خبری سنتی تأثیر میگذارد «روزنامهنگاری شهروندی» است، یعنی وبسایتهایی برای انتشار مطالب افرادی که شغلی در سازمانهای خبری ندارند اما عملکرد مشابهی دارند.
شهروندان روزنامهنگار ظاهراً تازهکارهای خلاقی هستند که راجع به اتفاقاتی که در محل زندگی یا کار آنها میافتد کسب اطلاعات میکنند، یا کسانی که در مقایسه با سازمانهای خبری نامآشنا، از دنیا تصویری کاملتر و غنیتر ارائه میدهند و همچنین ما را از شر خودبینی و تکبری که اغلب روزنامهنگاران به نمایش میگذارند نجات میدهند.
بزرگترین وبسایت روزنامهنگاری شهروندی Oh My News است که دفتر اصلی آن در سئول است و کارکنان آن شامل دبیرانی هستند که به آثار رسیده از سوی حدود چهلهزار داوطلبی که برای آنها مطلب میفرستند سر و سامان میدهند. هونگ اون تائک، سردبیر این وبسایت، بیانیه کوتاهی در آن منتشر کرده که براساس آن: «ابزارهای سنتی کسب و انتشار اخبار به سرعت از این الگوی تازه عقب میافتند... ما بر این باوریم که اخبار تنها توسط امثال جورج بوش یا بیل گیتز آفریده نمیشود، بلکه مهمتر از آنها، توسط مردمانی آفریده میشود که اجازه دارند در کنار یکدیگر فکر کنند. اخبار نوعی تفکر جمعی است. این ایدهها و اذهان مردم است که وقتی شنیده میشود دنیا را تغییر میدهد».
اما واقعاً روزنامهنگاری شهروندی چه چیزی برای ما به ارمغان آورده است؟ سؤال سختی است، تاحدودی به این دلیل که آنان که واقعاً به چیزی باور دارند، تبحر زیادی دارند در این که به کمک ریشخندهای بیرحمانهشان زندگی را به کام آنان که تردید به دل راه میدهند تلخ کنند. تاکنون هیچ «روزنامهنگار سنتی» آنقدر ابله نبوده است که به ایده تعلق به گروه نخبگانی که شهروندان عادی حق ورود به آن را ندارند تن در دهد یا از آن دفاع کند. اما گاه به نظر میرسد که آنها احترامی را که انقلاب اینترنتی لایق آن است برایش قائل نمیشوند و به این ترتیب ناخواسته گوشت را به دست گربههای ژرفاندیش رسانههای تازه میدهند ـ همان کاری که جان مارکوف، خبرنگار بخش فناوری مجله تایمز، در سال 2003 در مصاحبهای با نقد روزنامهنگاری آنلاین کرد. جف جارویس، ناشر، نویسنده ستون روزنامه و سردبیر، که از ماه سپتامبر هم به عنوان استاد در دانشکده روزنامهنگاری نو در دانشگاه نیویورک مشغول به فعالیت میشود، این مصاحبه را در وبلاگ خود با نام BuzzMachine چاپ کرد و واکنش خود را هم به آن افزود. در بخشی از این یادداشت آمده است:
مارکوف: من میتوانم این سناریو را بهوضوح ببینم، سناریویی که بر اساس آن تمامی این فناوریهای تازه احتمالاً فقط به درد تخریب تمامی استانداردهای قدیمی میخورند و نه به درد خلق چیزی بهتر برای جایگزین کردن آنها. فکر میکنم این دقیقاً یک سناریوی ممکن است.
جارویس: ببخشید که حرفتان را قطع میکنم، اما حرفتان کاملاً بیمعنی بود. ممکن است آن را برای من تجزیه و تحلیل کنید، آقای مارکوف؟ یا برای این که حرفتان معنی داشته باشد نیاز به یک سردبیر دارید؟ چطور استانداردهای تازه استانداردهای قدیمی را «خراب» میکنند؟ هیچچیز «استاندارد» نمیشود مگر وقتی که شخصی که بر مسند قدرت است ـ ناشران یا مخاطبانـ آن را بپذیرد.
مارکوف: احتمال دیگر در حال حاضر این است: گاه به نظر میرسد که ما دنیایی داریم مملو از وبلاگنویسان و وبلاگنویسی آینده روزنامهنگاری است، یا حداقل این چیزی است که وبلاگنویسها استدلال میکنند، اما از نظر من هنوز مشخص نیست که وبلاگنویسی چیزی بیش از رادیوی شهروندی باشد. (رادیوی شهروندی سرویس رادیویی است برای برقرای ارتباط شهروندان دارای این سرویس با دیگران به منظورهای شخصی یا کاری. رادیوی شهروندی در آمریکا و در دهه 1940 راه افتاد و اکنون 40 کانال رادیویی این کشور به این نوع رادیو اختصاص دارد- م.)
جارویس: این اشاره به همان اندازه احساسات مارکوف کهنه و مزخرف است. واضح است که مارکوف وبلاگها را نمیخواند و نمیداند در آنها چه میگذرد. ببین، احمق، این مخاطبان تو هستند که دارند آنجا حرف میزنند. باید بخواهی به آنچه که آنها برای گفتن دارند گوش کنی. تو هر چی که باشه، داری زندگیت را صرف نوشتن برای آنها میکنی. اگر تو خبرنگاری بودی که یک خرده ارزش داشتی، باید برایت مهم میبود که بازار به چه چیز اهمیت میدهد. اما نه، تو یکی از آن آدمهای پرزور نیویورکتایمز هستی. تو نیاز به این مخاطبان بوگندو نداری. تو نیاز به گوش شنوا نداری. تو فقط دهان میخواهی.
برای این که روزنامهنگاری اینترنتی انتظاراتی را که ایجاد کرده است برآورده سازد، باید هم از نظر مفهومی و هم به صورت عملی استانداردهای بالایی را پاسخ گوید: این رسانه باید انقلابی باشد و استانداردهای بالای روزنامهنگاری استفاده کند. کیفیت روزنامهنگاری اینترنتی باید به مرور زمان بهبود پیدا کند، خصوصاً اگر میزان بیشتری از فضایل روزنامهنگاری سنتی به اینترنت منتقل شود. اما با این که این رسانه ظرفیتهای زیادی دارد ـخصوصاً با توجه به این که گفتمان را توسعه و سرعت آن را افزایش میدهدـ آن طور که طرفداران آن میگویند، آن قدرها هم با شیوههای پیش از خود تفاوت ندارد.
جوامع برای تولید و توزیع دانش، اطلاعات، و دیدگاهها، اقدام به ایجاد ساختارهای قدرت میکنند. این ساختارها بسته به ابداع ابزارهای تازه ارتباطات و همچنین تغییرات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، مدام در حال طلوع و افول هستند. سال گذشته در انگلیس کتاب بسیار جالبی در این مورد با عنوان «ارائه درست و نادرست اطلاعات در بریتانیای اواخر دوران استوارت: تعصب و فرهنگ سیاسی» به چاپ رسید. ماجرای این کتاب در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم روی میدهد و اگرچه نویسنده آن، مارک نایتز، که در دانشگاه ایست آنجلیا تدریس میکند، آن دوران را بهوضوح با دوران کنونی مقایسه نمیکند، اما کاملاً واضح است که چنین مقایسهای را در پس ذهن خود داشته است.
«رسانههای نو»ی اواخر دوران استوارت بریتانیا جزوه و نشریات ادواری بودند که نه تنها به دلیل پیدایش رسانههای چاپی بلکه به دلیل سست شدن سانسورهای دولتی و نظامهای ارائه مجوز، در نتیجه ناآرامیهای سیاسی و شهرنشینی (که سبب پدید آمدن مخاطبانی برای بحثهای مردمی شد) میسر شده بود. امروز، شناختهشدهترین این نشریات ادواری تماشاگرِ اَدیسون و استیل است، اما این نشریه تنها یکی از دهها نشریهای بود که در اوایل قرن هفدهم تقریباً به یکباره زیاد شدند. پسر پستچی The Post Boy، سخنچین The Tatler، گلچین The Medley، و آپولوی انگلیسی The British Apollo از دیگر نشریات این دوره بود. مشهورترین کسی که به نوشتن در این نشریات میپرداخت، دانیل دوفو بود، اما صدها نفر دیگر هم بودند، کسانی مثل توماس اسپرات، نویسنده «برداشت و بیانیهای واقعی درباره توطئه هولناک علیه شاه مرحوم» (1685) و چارلز لسلی، نویسنده «گرگی که جامه چوپانیش را دریدهاند» (1704). این صداها به گفتوگویی راه یافت که عمدتاً به مقامات کلیسا و دولت محدود میشد. آنها وبلاگنویسان و شهروندان روزنامهنگار عهد خود بودند و تأثیرشان بس فراتر از آن بود که روزنامهنگاران اینترنتی تاکنون به دست آوردهاند (اگرچه که مخاطبانشان بسیار کمتر بودند).
نایتز خاطرنشان میکند که نشریات ادواری به عنوان رسانه ظرفیت ایجاد تغییرات ریشهای داشتند. اینگونه نشریات رسانهای دستهجمعی و با عمر کوتاه بودند که ارزان، قابلحمل و به سادگی در دسترس افراد طبقات و گرایشهای سیاسی مختلف قرار میگرفتند. همانطور که نایتز میگوید این نشریات «قادر بودند شکلهای مختلفی به خود بگیرند (نامه، گفتوگو، مقاله، تکذیبیه، برائتنامه و امثال آن)» و «برای ارائه گزارشی مردمی در زمانی خاص کاملاً ایدهآل بودند». نشریات ادواری به دلیل ابداع بخشنامه به سردبیر و پاسخگویی مداوم آنها به مخاطبانشان و به یکدیگر، براساس استانداردهای آن دوران «نوعی سرگرمی دوسویه» به شمار میرفتند.
در آن زمان هم مثل امروز، رسانههای نو در عنفوان جوانی خود سبک بیانی متمایز و تند داشتند. نایتز مینویسد: «نشریات چاپی جنجالی... مقولههای مرسوم در لفاظی را تغییر دادند و ابزاری بودند که تهمت و افترا، مجادله و هجو را تسهیل کردند. این نشریات تاحدودی به لطف ناشناس بودن، از مسخره کردن یا حتی انتقاد مخرب بهره میبردند». اما یکی از مهمترین نکاتی که نایتز به آن اشاره میکند این است که همین ویژگی سبب محدود شدن این رسانهها بود. هر طرف در آنچه که نایتز به حق به عنوان جبهه مقدم رسانهها در نبرد سیاسی بیامان میان ویگها و توریها [دو نحله سیاسی بریتانیا در اواخر قرن هفدهم تا قرن نوزده-م.] میشناسد خیلی زود شروع کردند به متهم کردن یکدیگر به رد و بدل کردن دروغ، تحریف، تئوریهای توطئه، عجز و لابههای منحصربهفرد و معرفی خود به عنوان تجسم منافع عمومی، گفتمان مدنی و حقیقتِ مبتنی بر نظریه شناخت. نایتز این سبک نرمتر بیان را تنها تاکتیک سیاسی دیگری میداند، اما همین سبک بدون شک نشریات چاپی را به سوی گونهای منطقیتر و ملایمتر از لفاظی سوق داد، لفاظی که با آرام گرفتن نسبی سیاست بریتانیا و تبدیل جنگ داغ میان احزاب به جنگی سرد همسو بود (روزنامههای تمامعیار انگلیسی، مثل Times و Guardian، تا اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم ظهور نکرده بودند، یعنی زمانی که این دوره آرامتر کاملاً برقرار شده بود و مدتها بعد از زمانی که نایتز به داستان خود پایان میدهد). روزنامهنگاری اینترنتی، حداقل تاحدودی، به طور حتم این چرخه را تکرار خواهد کرد و به امید به وجود آوردن گروه مخاطبانی بزرگتر که شاید پولی هم به آنها بپردازند، سعی خواهد کرد مسئول و قابلاعتماد شود تا به تدریج خود را از لحاظ لحن بیان متمایز سازد.
شاید بتوان گفت که روزنامهنگاری آمریکایی براساس الگوی اواخر دوره استوارت بریتانیا آغاز به کار کرد؛ در دوران استعمار، سخنگویان سیاسی تندخویی چون توماس پِین بر این حوزه تسلط داشتند. میتوان گفت همه آن اظهارات دلگرمکننده مربوط به آزادی مطبوعات توسط بنیانگذاران روزنامهنگاری آمریکایی یقیناً با در ذهن داشتن تهیهکنندگان نشریات آن دوران در انگلستان ارائه میشد. وقتی در اوایل قرن نوزدهم، احزاب سیاسی و نشریات چاپی غلتکی توسعه پیدا کردند، روزنامهنگاری آمریکایی بدون این که وانمود کند نسبت به حقایق، مالکیت یا کنترل بیطرفانه دارد، اساساً به صورت شاخهای از سیستم احزاب درآمد.
محصول دیگری که در این حوزه پدید آمد نشریات جنجالی ارزانی بود که در شهرهای بزرگ توزیع میشد، شهرهایی که جمعیتشان مملو بود از مهاجرانی که از مناطق روستایی آمریکا و خارج از کشور آمده بودند. از جمله این نشریات روزنامههای قوی محلی بود، اما سخت است که آنها را هماهنگ با الگوی دولتی دانست. مطبوعات نیویورکی ویلیام رَندولف هارست، ]یکی از بزرگ ترین و تاثیرگذارترین ناشران روزنامه در آمریکا در اواخر قرن 19 ـ م[ که نمونههای پیشرو به شمار میروند، پرطمطراق، عوامگرا، متعصبانه و کاملاً بدنام بودند. این روزنامهها بر سیاست تأثیر میگذاشتند، اما این متفاوت از حرفی است که گلن رینولدز در مورد مطبوعات هارست زده است، این که «آنها مجادلات عمومی را برنامهریزی میکنند». اکثر شیوههای رسمی تولید و ارائه اطلاعات که امروزه در آمریکا مرسوم است ـروزنامهنگاری بیطرف تنها یکی از آنهاست؛ بقیه عبارتند از تحقیقات مدرن آکادمیک، یا گروههای متفکرانـ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدید آمدند، با این هدف مشخص که با تمایلات عوامگرایانه نهادهای مختلف که یکی از آنها رسانههای بزرگ بود به مقابله برخیزند.
در واقع، آنچه که پیشگامان و مبلغان روزنامهنگاری اینترنتی باور به نبرد علیه آن دارند ـیعنی روزنامهنگاری در دست عده معدود که بر مسند نشستهاند و با زبانی مملو از چرندیات و با قدرتی ناحق با جمعیتی بیاراده و تسلیم سخن میگویندـ به عنوان یک پدیده تاریخی چیزی جز مترسک نیست. حتی بعد از جنگ جهانی دوم، بعضی شهرهای آمریکا هنوز مطبوعاتی داشتند که کماکان به شیوه «صفحه اول»The Front Page خشمگینانه باهم میجنگیدند. البته همواره مجلات کوچک سیاسی با باورها و اعتقادات مختلف وجود داشتند و کتابهایی که به شیوه جزوات سابق نگاشته میشدند و بعدها در قرن بیستم، مجلات هفتگی متفاوت و روزنامهنگاران مخالفی مثل آیاِف استون به چشم میخوردند. زمانی که روزنامهنگاری آرامترین دوران قدرت خود را میگذراند ـاحتمالاً در همان دورهای که سه شبکه تلویزیونی موجود در اوج خود به سر میبردند و مسأله حقانحصاری روزنامههای محلی در حال تبدیل شدن به قانون بودـ سیاست و فرهنگ آمریکا هم دوران آرامی را میگذراند و باید بسیار رسانهمدار باشید تا باور کنید که رسانهها آهنگ زندگی ملی را شکل دادند و نه بالعکس.
ـ هر رسانه تازه شخصیتها و اشکال مخصوص به خود را ارائه میدهد. روزنامهنگاری اینترنتی چتر عظیمی است که بخشهایی را هم از سازمانهای خبری سنتی شامل میشود؛ مجلههای اینترنتی مثل Slate و Salon، وبسایتهایی مثل Daily Kos یا NewsMax که ارتباطی نظری با اخبار حفظ میکنند تا بتوانند به عنوان بازیگران مؤثر سیاسی نقش ایفا کنند و وبسایتهای مرجعی مثل Arts & Letters Daily و Indy Media که مجموعهای بسیار متنوع و قابلتوجه از مطالب پراکنده در یک مقوله خاص را گرد هم میآورند.
وبلاگهای بلندپروازانهتر در کنار یکدیگر به عنوان نوعی جزوهنویسی سریعالسیر و مملو از ارجاعات عمل میکنند ـتریبونی آزاد برای هر عقیده امکانپذیری که نمیتواند به رسانههای بزرگ راه یابد یا در مورد میلیونها وبلاگِ صرفاً شخصی، تریبونی آزاد فقط برای دیدگاه فرد نسبت به زندگی. اینترنت همچنین جایگاهی است برای انتقاد از رسانهها («ما میتوانیم شما را چک کنیم!» یکی از فریادهای رایج در مبارزات دنیای وبلاگهاست) و کتابخانه عظیم تحقیقاتی از گافها، حذفیات، کلکها و جوکها. اما هیچ یک از اینها هنوز به سطحی از فرهنگ روزنامهنگاری نرسیده است که غنای کافی را برای رقابت جدی با رسانههای قدیمی داشته باشد ـ که بتواند به عنوان جایگزین آنها و نه ضمیمهشان عمل کند.
مشتاقترین کسانی که به توانایی ایجاد تغییرات توسط روزنامهنگاری اینترنتی باور دارند، نه تنها براساس ایمان به دستاوردهای آن ـحتی اگر این دستاوردها اساساً در مربوط به آینده باشندـ بلکه بر اساس این اطمینان عمل میکنند که رسانههای قدیمی در انتخاب آنچه که باید منتشر و توزیع شود، اشتباهاتی وحشتناک و حتی بدتر از آن، اشتباهاتی با انگیزههای بیشرمانه مرتکب میشوند. آنها دارای تعصبهای سیاسی هستند، یا ماجراهایی مهم را نادیده میگیرند یا سرکوب میکنند، یا ارتباط خود را با نگرانیهای مردم عادی از دست دادهاند، یا صرفاً ناقلان غیرفعال بیانات رسمی هستند. هرچه این روزنامهنگاری سنتی بیشتر به صورت رسانهای قدیمی و در بند ظاهر شود، اینترنت بیشتر مبارک و بهجا به نظر میرسد.
جی روزِن، استاد روزنامهنگاری دانشگاه نیویورک که از پیش از ظهور اینترنت قهرمان پیشگام «روزنامهنگاری شهروندی» بود، در ماه ژوئن در واشنگتنپُست نوشت که وبلاگش با نام PressThink را به این خاطر شروع کرده بود که: «از این که ایدههایم را از صافی دبیرانی بگذرانم که مجبورم میکردند در همان مواردی که خودشان به عنوان روزنامهنگاران حرفهای سکوت اختیار میکردند سکوت کنم، خسته شده بودم. روز بعد از انتخاب مجدد بوش به عنوان رئیسجمهور در سال 2004، من در وبلاگم پیشنهاد دادم که حداقل یک سری از سازمانهای خبری باید خود را مخالف کاخسفید بدانند. استدلال من این بود که تنها با پیوستن به جبهه مخالف است که رسانهها واقعاً میتوانند ماجرای گسترش بیحدوحصر قوه مجریه را توسط دولت بوش نشان دهند. این مقوله عملاً در خبرگزاریهای جریان اصلی مطرح نشده بود، جریان اصلی که همواره موفق شده بود این بحث را که چه چیز کار روزنامهنگار است و چه چیز نیست محدود کند. اما اکنون که غیرحرفهایها در فضای مطبوعات به حرفهایها پیوستهاند، خبرگزاریها دیگر قادر نیستند راجع به فعالیتهایشان بحث نکنند».
روزن اکنون تریبونی را که پیش از این فاقد آن بود در وبلاگ خود در اختیار دارد و هفته پیش او کار مخاطرهآمیز دیگری را شروع کرد. وبلاگی به نام NewAssignment.net را راه انداخت که در آن «گروهی بیدار» از مردم به میل خود به روزنامهنگاران پول میدهند تا ماجراهایی را دنبال کنند که «رسانههای خبری معمولی پوشش نمیدهند، نمیتوانند پوشش دهند، یا نمیخواهند پوشش دهند، و یا خرابش کردهاند». به نظر روزن، اصل این ایده آن است که به «مردمی که پیش از این به عنوان مخاطب شناخته میشدند» قدرت انتخاب سوژه داده شود، قدرتی که قبلاً در اختیار دبیران بود. روزن در PressThink مینویسد: «NewAssignment.net نمونهای از روزنامهنگاری بدون رسانه خواهد بود. زیبایی آن در همین است».
حتی پیش از ابداع NewAssignment.net یا حتی برای کسانی که وبلاگ نمینویسند، اکنون در مقایسه با قبل فرصتهای بسیار بیشتری برای ارتباط با سازمانهای خبری وجود دارد. اکثر سازمانهای خبری سنتی در نسخههای اینترنتی خود این امکان را فراهم میآورند که خبرنگارانشان به سؤالات خوانندگان پاسخ دهند و اغلب به خوانندگان هم اجازه میدهند مطالب خود را روی سایت بگذارند. اگر بتوانیم این قضیه را به عنوان ظهور دموکراسی واقعی در آنچه که حکومت اقلیت در رسانهها بود ببینیم، بسیار راحتتر میتوانیم استدلال کنیم که روزنامهنگاری اینترنتی تا کنون هم دستاوردهای بزرگی داشته است.
با این حال: آیا اینترنت تنها یک دریچه اطمینان یا محلی است برای اجتماع واخوردگان (salon de refuses) یا واقعاً اطلاعاتی دست اول، فراتر از حیطه دیدگاه و نظر ارائه میکند؟ این مسأله که در حمایت از دستاوردهای اینترنت ما همیشه یک فهرست از نمونههای موفقیت دریافت میکنیم کمی شکبرانگیز است: وبلاگنویسان گزارش سال 2004 برنامه «شصت دقیقه» را در مورد سرویس گارد ملی جورج بوش و به همراه آن زندگی حرفهای دان راتر رسوا کردند؛ وبلاگنویسان اظهارنظرهای ترنت لات را در تمجید بیحد و حصر از دوران جیم کرو رو کردند و به این ترتیب او را از رهبری اکثریت سنای آمریکا به زیر کشیدند.
بهترین موارد روزنامهنگاری اینترنتی دست اول اکثر اوقات به صورت اتفاقی روی میدهد، زمانی که افراد باهوش و کنجکاو که دسترسی به ابزار ارتباطات دارند در صحنه یک حادثه ناگهانی حضور داشته اند. هر زمان که خبرهای عظیم به صورت غیرمترقبه یا در نقاطی دورافتاده یا خطرناک روی میدهند، اطلاعاتِ دست اولی که همان موقع روی اینترنت ارائه میشود بسیار بیش از اطلاعات ارائهشده توسط سازمانهای خبری موجود است. بهیادماندنیترین عکسهای بمبگذاریهای تروریستی لندن در تابستان گذشته را مسافران مترو با تلفنهای همراه خود گرفتند و نه عکاسان خبری که وقت نداشتند به محل واقعه برسند. زمانی که سونامی نخستین بار در سال 2004 در جنوب آسیا روی داد، زمانی که طوفان کاترینا در سال 2005 گالفکوست آمریکا را نابود کرد، و زمانی که بمبهای اسرائیلی امسال تابستان بیروت را هدف قرار دادند، تعداد مردم عادی که از طریق اینترنت به ارائه اطلاعات پرداختند بسیار بیش از خبرنگارانی بود که برای این کار حقوق دریافت میکنند. من در جایگاهی هستم که میتوانم قدر مزایای روزنامهنگاری شهروندی را در چنین مواقعی بدانم، زیرا همین نوع روزنامهنگاری به نجات جان پدر و نامادری من زمانی که بعد از طوفان کاترینا در نیواورلئان سرگردان بودند کمک کرد: بخشهای شهروندی وبسایتهای خبرگزاریهای محلی در یکی دو روز حساس اول یکی از بهترین جاها برای کسب اطلاعات در مورد چگونه خارج شدن از شهر بود. اما در طول زمان، بهترین اطلاعات راجع به این که چرا طوفان کاترینا این چنین شهر را نابود کرد از زبان خبرنگاران ارائه شد نه از زبان شهروندان.
برداشتهای شاهدان عینی و اطلاعاتی که آنها در زمان رویدادهای ناگهانی سهیم میشوند، حتی اگر گزارش کاملی از آنچه که در موقعیتی خاص میگذرد ارائه ندهد، بسیار بهجا و مورد توجه هستند. این همان کاریست که روزنامهنگاری شهروندی قرار است انجام دهد: دنبال کردن موضوعات عمومی، به ویژه موضوعات محلی در تمام طول سال حتی زمانی که فاجعهای روی نداده است. شهروندان روزنامهنگار بار نظری سنگینی را به دوش میکشند. آنها باید همچون ارتشی بزرگ در سطحی وسیع پراکنده شوند، تا نه تنها موضوعاتی را که روزنامهنگاران حرفهای پوشش میدهند به خوبی یا بهتر از آنها پوشش دهند، بلکه برای این که به حجم عمده موضوعاتی بپردازند که آنها نادیده میگیرند. روزنامهنگاری شهروندی عالی وجود دارد تا ثابت کند که شهروندان میتوانند بدون دخالت حرفهایها در مورد زندگی عمومی اطلاعات به دست آورند. اما وقتی نمونههای آن را میخوانی و در معرض مجموعه آن قرار میگیری تقریباً غیرممکن است که با خود نیندیشی «این همه قیلوقال راجع به همین بود»؟
ـ Oh My News ظاهراً بیش از هر وبسایت روزنامهنگاری شهروندی دیگری خواننده دارد ـبراساس شمارش خود این وبسایت، روزانه حدود ششصدهزار نفر آن را میخوانند. یکی از روزهای ماه ژوئن، خوانندگان بخش انگلیسی این مطلب را جزء یکی از مطالب اصلی یافتند: «روباتهای قابل چاپ: پیشرفت در فناوری Inkjet خبر از هنر روباتسازی میدهد» نوشته گرگوری دیگل. آغاز این مطلب این چنین است:
از روباتهای کوچک آسیموی هوندا گرفته تا غولهای فیلم انیمیشن غول آهنی، بچههای سراسر دنیا میدانند که روباتها ماشینهایی باحال اما پیچیدههستند. پیشرفتها در علم روباتها برنامههای ناسا را که مثل فیلمنامههای فیلمهای علمیتخیلی است تغذیه میکند.
حالا بگذارید به زمین برگردیم، در طول چند سال آینده، مصرفکنندگان چه انتظاری میتوانند از فناوری روباتها داشته باشند؟
رومبا [نوعی روبات جاروبرقی]تان را از نو برنامهریزی کنید؟ کسالتبار است.
سگ روبات خود را هک کنید؟ قبلاً انجام شده.
روبات خودتان را پرینت بگیرید؟ همینه!
در همان روز، Barista of Bloomfield Avenue، وبلاگ دبی گَلنت، که در شهری در حومه نیوجرسی زندگی میکند و وبلاگش یکی از معتبرترین وبلاگهای فرامحلی در تمام کشور به شمار میرود، مطلب اولش را به عکسی از تعطیلات اخیرش در برکشایر اختصاص داده بود و مطلب بعدی آن این بود:
شایعه است که مقامات گلن ریج دیروز در مراسم سال 2007 سالبالاییهاـ سال پایینیها تقریباً شاگردان سال 2007 را شکست دادند. آنها سالبالاییها را مجبور کردند چند دقیقهای بعد از ساعت مدرسه در مدرسه بمانند تا ورودیهای تازه را به شیوهای تا خانهشان بدوانند. گزارشهای رسیده حاکی از آن است که سالبالاییها وقتی از مدرسه خلاص شدند با ماشینهایشان به دنبال شکار ورودیهای تازهای بودند که سلانهسلانه راه میرفتند، و در همین حال افسران پلیس گلن ریج هم در اتوموبیلهایشان به دنبال ماشینهایی بودند که نشان کلاس 2007 بر آن بود. البته، اگر ورودی تازهای را میشناسید که مایونز رویش خالی کردند، ما میخواهیم راجع به آن بشنویم.
وبسایت شهروندی که معمولاً کاملترین وبسایت روزنامهنگاری شهروندی در آمریکا دانسته میشود، یعنی Northwest Voice در باکرزفیلد کالیفرنیا (که نسخهای چاپ شده هم دارد و متعلق به بزرگترین روزنامه شهر است) مطلب اولش را به شکوفایی شرکتهای زنان اختصاص داده بود:
خداحافظ دنیای کار برای دیگران
سلام مالکیت شرکت ـ سلام زمانِ با خانواده بودن و خوشبختی
حداقل این حسی است که جنیفر مدورز، ساکن شمال غرب، اکنون دارد. او که پیش از این به صورت حرفهای در بانکداری تجاری مشغول به کار بود، اکنون شرکت خود را دارد. Abornne International، شرکتی در زمینه محصولات مراقبت از پوست که او هشت ماه پیش راه انداخت. جنیفر تا به امروز موفق بوده است، هم از نظر حرفهای هم از نظر شخصی.
یکی دیگر از وبسایتهای روزنامهنگاری شهروندی که بسیار مورد توجه است Backfence.com است که مقر آن در حومه شهر واشنگتن قرار دارد. این وبسایت ماه گذشته مسابقهای راه انداخت تا دو نمونه از بهترین مطالب روزنامهنگاری شهروندی را انتخاب کند. جایزه این مسابقه سفری رایگان به کنفرانسی بود که توسط Oh My News در سئول برگزار میشد. یکی از برندگان، لیز میلنِر، از رِستون ویرجینیا بود، برای مطلبی که این گونه شروع میشد:
از جمله معانی که فرهنگ American Heritage برای لغت «قهرمان» ارائه کرده است این است: «فردی که به خاطر موفقیت خاص در حوزهای مشخص مورد توجه قرار میگیرد». رستون شهری است با آدمهای خلاق، بنابراین انتظار میرود که قهرمانان ما هم مظاهری از خلاقیت باشند. بنابراین، من نوازنده موسیقی و نویسنده آزاد رلف لیاسمیت از رستون را به عنوان «قهرمان محلی در حوزه خلاقیت» معرفی میکنم.
این ساکن 78 ساله رستون با اجراها، موسیقیهای ضبطشده، آموزشهای نویسندگی، و نمایشگاههای خود به نوعی هنر که در معرض نابودی بود روح زندگی دمید ـ هنر نواختن سنتور کوهستانی. او به محبوب کردن رپرتوار این آلت موسیقی کمک کرده است به گونهای که اکنون موسیقی کوهستان همهجا ـ حتی در فیلمهای چشمگیر هالیوودی شنیده میشود.
در واقع، محتوای اکثر روزنامهنگاریهای شهروندی برای هرکس که تاکنون خبرنامه کلیساها یا محلات را خوانده است آشنا به نظر میرسد ـ این مطالب به آدم قوت قلب میدهد و بدون شک به مجموعه چیزهای خوب در این دنیا میافزاید، اما قدرت را با چالش جمعی مواجه نمیکنند، چالشی که به نظر میرسد رسانههای سنتی برای مطرح کردنش بسیار بزدل هستند. معمولاً مطالب روی وبسایتهای روزنامهنگاری شهروندی فرامحلی که از نظر روزنامهنگاری بسیار تأثیرگذار هستند دارای لینکهایی به روزنامهنگاری حرفهای هستند، مثل NorthWest Voice یا Chi-Town Daily News که اکثر مطالبشان توسط دانشجویان دانشکده روزنامهنگاری مِدیل در دانشگاه نورتوست نوشته میشود که مشغول آموزش دیدن برای برعهده گرفتن مشاغلی تماموقت در سازمانهای خبری هستند. دستاوردهای روزنامهنگاری در بالاترین سطح خود، یعنی خبررسانیهایی که تجاوزهای طرح مقابله با تروریسم به آزادیهای مدنی را برملا ساخت، خبررسانی که دولت جورج بوش را برآشفت، از روزنامهها و شبکههای تلویزیونی قدیمی شهرهای بزرگ بیرون آمد نه از روزنامهنگاران اینترنتی؛ هرروز اکثر گزارشهای مستقل از رویدادهای جهان از همان منابع سنتی میآید. روزنامهنگاری شهروندی، حتی در بهترین و شورانگیزترین حالت خود شبیه به صفحه نظراتی معمول و معقولانه در روزنامهها و مجلات است و نه صفحهای که نظرات جسورانه، فوقالعاده، و ممنوعهای را ارائه کند که به صورت دیگر در اختیار مردم قرار نمیگرفت. اکثر روزنامهنگاریهای شهروندی به مخاطبانی بسیار کم و مشخص دارد. دیوید وینبرگر، یکی دیگر از طرفداران روزنامهنگاری از طریق رسانههای تازه، این وضعیت را با دستکاری تکیهکلام اندی وارهول بیان کرده است: «در فضای وب، هرکس نزد پانزده نفر مشهور است».
گزارش دادن ـ به معنی سنتی آن که بر اساس آن، عضوی از یک طبقه شغلی مشخص از مرزهای مرسوم جغرافیایی و طبقاتی میگذرد تا به جایی برود که رویدادهای مهم در آن رخ میدهد، تا از مردمان قدرتمند سؤالات جسورانه و گستاخانه بپرسد، تا با کلامی قابلاعتماد و ساده به عموم مردم گزارش بدهد ـ پدیدهای متمایز و نسبتاً نوست. شاید بتوان گفت این پدیده در آمریکا و در اوایل قرن نوزدهم بروز کرد، مدتها بعد از این که بنیانگذاران این کشور نخستین متمم قانون را نوشتند، و بعد در جهان گسترده شد و هنوز هم به گسترش خود ادامه میدهد. این نوع گزارشگری ابزار اجتماعی قدرتمندی است، چرا که منبع اطلاعاتی مستقلی درمورد دولت و دیگر قدرتمندان در اختیار شهروندان قرار میدهد. لزومی ندارد این گزارشگران دروازهبانان جامعه یا حرفهایهایی باشند که برای کارشان پول میگیرند؛ آنها فقط باید آن بیرون بروند و کارشان را انجام دهند.
اینترنت چندان برای گزارشگری فضایی بیربط نیست، بلکه بالقوه بهترین ابزار گزارشگری است که تاکنون ابداع شده است. بعضی جاها مثل سایتی که روی یاهو توسط کوین سایتز اداره میشود به طور مداوم روزنامهنگاری خوبی ارائه میکنند که حس اینترنتیای متمایز دارد نه حسی از یک هدف تازه تعیینشده. البته برای پیشرفت در این مسیر لازم است که گزارشگری اصیل را به عنوان یک فضیلت زنده نگه داریم و از اینترنت برای پیدا کردن راههای جدید جهت ارائه مطالب تازه استفاده کنیم ـ و این امر هم بهناچار سرانجام توسط کسانی تحقق مییابد که این کار را به صورت تماموقت انجام میدهند نه «شهروندانی» که کارهای روزانه دیگر هم دارند.
روزنامهنگاری در حال حاضر از اعتمادبهنفس بالایی برخوردار نیست، و مبلغان اینترنت عملاً چون گونههایی با حداکثر میزان اعتمادبهنفس هستند که در آزمایشگاه خلق شدهاند. آنها در ادبیات این حوزه بر روزنامهنگاری سنتی پیشی جستهاند؛ روزنامهنگاران سنتیای که به چالشهای آنها پاسخ میگویند معمولاً یا بیخبر از همهجا هستند و یا مرعوب آنها و لبریز از عذرخواهی. البته تا به امروز، چندان همخوانی میان ادعاهای مربوط به ظرفیتهای موجود در روزنامهنگاری بدونروزنامهنگار و آنچه که افرادی که عملاً به این فعالیت میپردازند تولید میکنند دیده نمیشود. با حرکت روزنامهنگاری به سوی اینترنت، برنامه اصلی باید انتقال خبرنگاران به اینترنت باشد و نه زدودن آنها از این حوزه.