«به کمربندی شهر ری که رسیدی، جاده ورامین را میگیری و میروی تا برسی به فرودگاه»؛ این، نشانی مرکز هوایی «آسمان ری» است و همین، نقطه اصلی شباهت آن با فرودگاه بینالمللی امام خمینی است؛ راه آنقدر دور و دراز میشود و پیچ در پیچ که فکر میکنی سرکارت گذاشتهاند. به نظر بالای آن همه زمین کشاورزی، فقط هواپیمای سمپاش ممکن است بچرخد. اما نه، آن دورتر یک چیز کوچک دارد پرواز میکند و با انعکاس نور علامت میدهد که بیا.
برای پیداکردن یک فرودگاه دور افتاده با هواپیماهای نیممتری، انگار سر به هوا باشی بهتر است. توی جاده نزدیک باند فرودگاه، به اندازه کافی تابلوی «منطقه پروازی- ورود ممنوع» زدهاند. اما چاره چیست؟ راه همین است که هست. مرکز هوایی، 7 روز هفته باز است اما آخر هفته، مشتری بیشتری دارد. مسئول« باشگاه هوانوردی پرسان» میگوید آخر هفته تا 350 مهمان هم داشتهایم اما امروزفقط 50-40 نفری مشغولند. هوا بد است و باد به هر سمتی میپیچد.
از نظر اهالی فرودگاه این آخر نامردی است که این همه راه بیایی برای 20 دقیقه هواپیما پریدن و باد، بر وفق مرادت نوزد. ملت اما دست نمیکشند. آنها میگویند اینطوری خلبان حرفهای از بادبادک باز مشخص میشود.
فرق ماجرا از کوبیدن هواپیما به زمین است تا پرواز دادن درست و حسابیاش؛ اولی بین 400 هزار تا 15 میلیون تومان از دست میدهد اما دومی، کیفی میبرد وافر. برای ورود با هواپیما و استفاده از باند، ورودی 5 هزار تومان است. اما اگر کسی بخواهد خدمات، حمایت و امکانات بیشتری مثل پارکینگ، آموزش و... داشته باشد، میتواند با پرداخت حق عضویت 80 هزار تومانی برای 6 ماه، صاحبخانه شود.
برج مراقبت به گوشم
برج مراقبت فرودگاه، یک ماشین پراید با یک عدد بلندگوی دستی است. برای ورود به باند پرواز باید از برج اجازه داشته باشی و قوانین را هم رعایت کنی؛ «حداکثر برد پرواز مجاز 3کیلومتر است و خلبان باید آنقدری آموزش دیده باشد که هواپیما را روی سرملت پایین نیاورد».
بعد از چند تا پرواز جمع و جور، حواس همه به یک سمت میرود؛ یکی دارد هواپیمای جتش را آماده پرواز میکند. چشم که ببندی فکر میکنی کنار یک «F14» واقعی ایستادهای. این مدل، فقط 2 متر طول دارد همراه با کمی سروصدا. دارند تست میکنند که همه چیز تنظیم باشد. بعد میبرندش اول باند و ملت هم به دنبالش.
قیافه خلبان با آن کلاه روی سرش و عینک دودیای که به چشم زده، خیلی جدی میزند. جت چند بار تا آخر باند میرود و به دلیل نامساعد بودن شرایط جوی نمیپرد. اما بالاخره خلبان دل را میزند به دریا و توی همان هوا بلندش میکند. طیاره که میرود آن بالا، با سرعتی که دارد، دیگر وضعیت باد برایش مهم نیست.
خلبان همه مانورهایی را که تا حالا از یک هواپیمای جنگنده شکاری دیدهای، انجام میدهد و ملت چشم به آسمان و انگشت به دهان میمانند. تماشاچیها دلشان پیش هواپیماست که سالم بنشیند. شوخی که نیست، حدود 10 میلیون پول روی هواست. قضیه جت که به خیر و خوشی تمام میشود، از دور یک هلیکوپتر سفید به سمت باند میآید. ظاهر بامزهای دارد اما این یکی مدل نیست
. میگویند این «جایروپلن» یا «هواپیما-هلیکوپتر» است؛ یعنی یک پرنده دورگه که هم بال و ملخ هواپیما را دارد و هم پرکهای بزرگ و افقی چرخبال را به ارث برده. 2 نفر داخل کابین آن دارند کیف دنیا را میکنند. پرنده 18 میلیونی آنها مثل یک چرخبال بلند میشود و مینشیند اما مثل هواپیما پرواز میکند. آنها از نیروهای ناجا هستند و این پرنده، وسیله آموزشیشان است.
بعد از نمایش این غولهای هوایی، یکی دو تا هواپیمای سبک وزن هم هنرنمایی میکنند. یکیشان بدنه فیبری دارد و اندازهاش به اندازه قطع همین مجله خودمان است؛ پرواز که میکند، فقط صدای وزوزش از آسمان میآید.
هوای 2 نفره
باد همچنان هرطوری که دلش میخواهد میوزد و آفتاب هم دیگر به وسط آسمان رسیده. این موقع انگار که شیفت عوض شده باشد، عدهای بار و بندیلشان را جمع میکنند و میروند اما گروه بعد، تازه از راه میرسند و بساط پهن میکنند. همه مدل آدمی پیدا میشود اینجا؛ از پیرمرد 60-50 ساله بگیر تا پسرک 6سالهای که برای عقبنماندن از قافله، ماشین مدل کنترلی با خودش آورده.
«نراقی» از قدیمیهای پردادن هواپیمای مدل است و عمری را روی این کار گذاشته. او میگوید این کار علاقه میخواهد.گرنه اولینبار که هواپیمایت زمین خورد، خودت هم زمین میخوری و بیخیال میشوی؛ «لااقل 2 ماه آموزش نظری و عملی میخواهد. هزینه جاریاش زیاد نیست اما باید ظرفیت ازدستدادن هواپیماها را داشته باشی.
خودم در یک سال و نیم گذشته 4بار سقوط کردهام و البته هنوز سالم و سرحال، هفتهای 2بار میآیم اینجا».
هواپیمای این خلبان کهنهکار، ظرفیت 10 مسافر لیلیپوتی را دارد اما با سروصدایی که 3-2تا مدل توی آسمان راه انداختهاند، دیگر روی زمینماندن برایش جایز نیست. بدون مسافر سوختش را کامل میکند که برود برای روکمکنی؛ «این کار ورزش به حساب میآید، سالم است، هیجان دارد و البته باید آدم پرحوصلهای باشی که هواپیما را درست مونتاژ کنی و بدون نقص فنی بفرستی آن بالا.
گاهی میشود 3 هفته وقت میگذاری برای 3 نوبت پرواز 20 دقیقهای که از قافله جا نمانی و حالش را ببری». کمی آنطرفتر، هواپیمای 2نفره مجموعه روی زمین مینشیند. این هواپیمای قرمزرنگ از همان نمونههایی است که این روزها قرار است جایزه قرعهکشی یکی از تبلیغات تلویزیونی باشد. قیمتش حدود 90 میلیون تومان ناقابل است اما فک و فامیل 140 میلیونی هم دارد.
خلبانش میگوید اینها هواپیمای «UL» یا فوق سبک به حساب میآیند که میشود برایشان مجوز شخصی هم گرفت؛ منتها برای اینکه رانندهاش شوید، لااقل 60 ساعت کلاس تئوری و 45 ساعت پرواز آموزشی نیاز دارید که بالای 5/7 میلیون تومان برایتان آب میخورد. اما برای آنها که استعداد پرواز و چنین پولهایی ندارند، توی این هواپیما و البته بغلدست خلبان جا هست. یک پرواز تفریحی 12 دقیقهای، هزینهای حدود 40 هزار تومان دارد. سمانه گلستانی یکی از مشتریهای اینجور پروازهاست.
اولینبارش نیست که اینجا آمده اما پرواز اولش است. پرواز که تمام میشود، میگوید: «دوست داشتم سقوط کند! حتی تلفن همراهم را برده بودم که برای کمک زنگ بزنم». اینها را البته دور از گوشهای خلبان میگوید: «دوست داشتم خلبان شوم اما سخت بود. حالا هم بابا را راضی کردم که سوار شوم. امیدوار بودم که حسابی بترسم اما امنتر از این حرفها بود.
توی ایران مگر چندجا پیدا میشود که آدم را به هیجان بیاورد؟». عصر شده و سروصدای هواپیماها هم افتاده. کمکم ماشینها استارت میخورند و به جای باند پهن و مطمئن فرودگاه، جاده باریک و پیچ واپیچ بین علفزارها میزبان ملت میشود؛ فقط میماند اینکه حواست باشد با همان جوگیری پرواز، وارد جاده خطرناک ورامین و اتوبان آزادگان نشوی که پر از بوئینگهای 18 چرخ است!
داشتن یک مدل برای پرواز چقدر آب میخورد؟
یک تعریف میگوید هر هواپیمایی که بدون سرنشین پرواز کند، مدل به حساب میآید. توی آشیانه مرکز، همهجور هواپیما و پاراگلایدر و حتی سبد بالن پارک شدهاست.
اما بین آنها یکی هست که به اندازه یک هواپیمای کوچک تکخلبان است. البته این هواپیما که سالها پیش برای صاحبش 13 میلیون تومان خرج برداشته، فقط مدل رادیوکنترلی است.
غیر از این مدلهای خاص، هواپیما و هلیکوپترهای مدل را خود خلبانها با خرید قطعاتی که میپسندند، مونتاژ میکنند. منوی ساخت مدل از این قرار است: