در خندق طرابلس با جهودانم به کار گِل بداشتند. یکى از رؤساى حلب که سابقهاى میان ما بود گذر کرد و شناخت و گفت: اى فلان! این چه حالت است؟ گفتم: چه گویم؟!
همى گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خداى نبودم به آدمى پرداخت
قیاس کن که چه حالت بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت(1)
پاپ، بندیکت شانزدهم، در روز سهشنبه 21شهریور 1385در محلّ دانشگاه راتیسبونا در شهر رگنزبورگ آلمان، طى یک سخنرانى از قبل تهیه شده، اسلام را به دورى از تعقّل و توسل به خشونت متهم کرد و متقابلا مسیحیت را، دینى مسالمتجو و عقلگرا و تصمیمات آن را منطبق با عقل یونانى دانست. نکات مهمى را مىتوان به شرح ذیل در سخنرانى ایشان مشخص کرد:
1- ترویج خداشناسى باید در چارچوب عقل و منطق باشد.
2- با شمشیر نباید تبلیغ خدا و دین کرد.
3- مسیحیت، دینى است که فارغ از خشونت و براساس عقل و منطق مردم را به دین دعوت مىکند.
4- منطق مسیحیت، منطبق بر عقلانیت یونانى (سقراطى) است.
5- به دلیل فقدان زمینه و استعداد منطقى در شرق، اعم از جهان اسلام و غیر آن، مسیحیت متولّد شده در شرق به غرب رفت و در آنجا آن طور که باید پذیرفته شد.
6- اسلام، دینى غیرعقلانى و مبتنى بر خشونت است. در ابتدا که قدرتى نداشت تسامح را پیش گرفت و زمانى که قدرت گرفت، خشونت پیشه کرد و مردم را دعوت به جهاد نمود.
7- از میان تمامى متفکران اسلامى تنها به گفتههاى ابنحزم اندلسى استناد شده است.
این سخنان را مىتوان از ابعاد مختلف مورد بررسى، تحلیل و نقد قرار داد. در بندهاى 1و 2، اختلاف نظر نداریم و در میان سایر بندها، براساس اولویتبندى به مواردی که از نظر ما مهمتر هستند مىپردازیم:
1
جستجویى در تاریخ گذشته و ارزیابى عملکرد مسلمانان و مسیحیان، در توسل یا عدم توسل به خشونت و عقلگرائى و یا فقدان عقلگرائى.
هنگامى که مسلمانان، بیتالمقدس را فتح کردند اصرار به ورود مسالمتآمیز به آن شهر داشتند و از هرگونه خونریزى منع شده بودند. کلیساها و کنیسهها را به هزینه حکومت اسلامى تعمیر کردند و پیروان مذاهب مختلف مسیحى و یهودى را در اعمال مذهبى خود آزاد گذاشتند. (2)
اما ، برعکس این رفتار کاملا انسانى و آزادمنشانه، در سال 488هجرى قمرى، به فرمان پاپ، اوربانوس دوم، مسیحیان جنگهاى صلیبى را به عنوان جهاد مقدس براى، بهاصطلاح، آزاد کردن بیتالمقدس از دست مسلمین آغاز کردند که تا سال 668یعنى یکصد و هشتاد سال، به درازا کشید. در اینجا به اختصار به نقش محورى پاپها و واتیکان در برافروختن آتش جنگهاى صلیبى اشاره مىکنیم:
در روزهاى پایانى سال 488ق/ژوئن 1095پاپ، اوربانوس دوم، از ایتالیا وارد فرانسه شد و در صومعه کلونى (Cluny)، واقع در ایالت شامپانى، براى جنگ صلیبى موعظه و تبلیغ کرد. در سده یازدهم میلادى، جنبش بزرگ براى زیارت و لشکرکشى به اسپانیا و تقویت مسیحیان آن منطقه، در برابر مسلمانان، نیز از همین صومعه آغاز شده بود.
دعوت اوربانوس دوم در بسیج اروپا قرینه زمانى مناسبى نیز داشت، زیرا در همان سالها، ملکشاه سلجوقى فوت کرد (485ق/ 15 نوامبر )1092و امپراتورى گسترده او، مانند شارلمانى، میان پسران و برادرزادگانش تقسیم شد و این در حالى بود که این جانشینان به رقابت و دشمنى با یکدیگر پرداخته و موقعیت دولت سلجوقى را متزلزل ساخته بودند؛ چنانکه ایران، سهم پسران و سوریه (دمشق و حلب) سهم برادرزادگان و آسیاىصغیر (بخش آسیایى ترکیه امروز) هم به یکى دیگر از سران سلجوقى رسید که اوّلین دولت مستقل ترک را در آناتولى (آسیاى صغیر) تشکیل داد. با اینکه این شاهزادگان با یکدیگر خویشاوندى داشتند، رقیب نیز بودند و تفرقه و تکروى آنها در کشورهاى اسلامى، که موجب آشفتگى و تقسیم امپراتورى شده بود، به نفع صلیبیها تمام شد.
از آنجا که اوربانوس دوم نمىتوانست شهر رُم را براى رهبرى صلیبىها ترک کند، به دنبال اُسقفى بودکه بیتالمقدس را زیارت کرده و از اوضاع شرق مطلع باشد و این شخص آدمار دومونتى (Adhemar de Monteil)، اسقف شهر پوئى (Puy) بود که توانست با تدبیر، میان فئودالها هماهنگى به وجود آورد و به کمک پاپ، متوجه بارونها و کُنتهاى جنوب فرانسه شود که در جنگ اسپانیا نیز شرکت کرده بودند.
از جمله آنها کُنتِ تولوز، به نام رمون دوسنژیل (Counte de Toulouse, Raymond de Saint - Gilles) بود که اعتقاد و ایمان راسخى به اسقفها داشت و بىدرنگ این دعوت را پذیرفت. در حقیقت، جنگ صلیبى دنباله نبرد مسیحیان علیه مسلمانان در اسپانیا به شمار مىآمد و گذشته از اَشراف جنوب فرانسه که به مبارزه با مسلمانان اسپانیا عادت کرده بودند، اوربانوس دوم مىتوانست متکى به نورماندهاىِ سیسیل باشد که ماجراجویانى بودند که از صدسال پیش در جنوب ایتالیا مستقر شده بودند. در واقع، آغازگر و پیشگام جنگهاى صلیبى آنها بودند که بر بیزانسىها و مسلمانان که جنوب ایتالیا را در دست داشتند، پیروز شدند. پایان آن نیز زمانى بود که روبرگیسکار، باقیمانده مسلمانان را از پالرمو بیرون راند.
کتابهاى تاریخنگاران مسیحى خود دلیل روشنى بر وحشیگریهایى است که سپاهیان آنها در دوره جنگهاى صلیبى انجام دادهاند. مثلا، داستان شهر مارات، که روبرت راهب، خود شاهد آن بوده و نقل کرده است براى اثبات این مطلب کافى است. مورخ مزبور نوشته:«لشکرها در میان کوچهها و میدانها و پشتبامها گردش مىکردند تا عطش خود را از خون مردم فرونشانند... اینان کودکان و جوانان و پیران را مىکشتند و آنها را قطعهقطعه مىکردند و اساسا هیچ انسانى را زنده نمىگذاشتند و براى اینکه زودتر مردم را بکشند هر چند تن را با یک ریسمان به دار مىآویختند. آنها هر چه مىیافتند مىبردند. شکم مردهها را پاره مىکردند که طلا از میان آنها پیدا کنند. خون در کوچههاى بیتالمقدس، که از لاشه کشتگان انباشته شده بود، چون رود جارى بود. آه از این کوران سنگدل! درحقیقت، میان این همه جمعیت یک نفر هم نبود که به دین مسیح معتقد باشد! سپس بوهموند، دستور داد تمام مردمى را که در برج قصر جمع کرده بودند حاضر کنند؛ آنگاه دستور داد پیران، زنان و بیماران را گردن بزنند و جوانان و نیرومندان را به انطاکیه روانه کنند که در آنجا آنها را بفروشند (تأیید سخن شیخ اجل در گلستان، در به بردگى گرفتن افراد غیرنظامى در مناطق مورد تعرّض صلیبیان).
این قتلعام عمومى در روز یکشنبه، 12دسامبر، صورت گرفت و چون در یک روز کشتار همه آنها مقدور نبود از این رو نیروهاى ما[یعنى صلیبىها] کشتار بقیه را به فردا موکول کردند تا در روز دوم باقىمانده را به قتل رسانند».(3)
با این جنایتها مشکل نیست که بدانیم متحدان مشرق زمین، درباره این مردم وحشى چه باورى داشتهاند. هنگامى که صلیبیها از اروپا براى اشغال بیتالمقدس حرکت کردند، شمار آنان به یک میلیون نفر مىرسید؛ ولى گرسنگى و بیمارى، بدرفتارى و زدوخوردها و اختلافات داخلى این جمعیت - که اگر از انسانهاى دیگرى تشکیل یافته بود مىتوانست دنیا را تسخیر کند و از پا در آورد - بیشتر از بیست هزار تن از آنان باقى نگذاشته بود.(4)
نیروهاى صلیبى در 492ق/ 15 ژوئیه 1099 بیتالمقدس را اشغال کردند و رفتارشان در این شهر درست خلاف رفتار مسلمین هنگام آزاد کردن بیتالمقدس بود. رمون داجیل، کشیش شهر لوپوى، مىنویسد: «هنگامى که لشکر ما برج و باروى بیتالمقدس را تسخیر کرد، حالت بهت و منظره هولناکى مردم عرب را فرا گرفت. سرها بود که از تن جدا مىشد و تازه این کوچکترین بلایى بود که بر سرشان مىآمد: برخى را شکم مىدریدند، آنان از ترس شکنجه، ناچار خود را از بالاى دیوار به بیرون پرتاب مىکردند. برخى را در آتش مىسوزانیدند و این پس از آنى بود که مدت زمانى او را زجر و شکنجه داده بودند. در میان کوچهها و میدانهاى بیتالمقدس جز تلهایى از سرها و دست و پاى بریده مسلمانان چیزى دیده نمىشد و راه عبور تنها از روى کشتههاى ایشان بود. تازه اینها مختصرى از مصیبتى بود که بر مسلمانان رسید..».(5)
جنگجویان صلیبى به این اندازه کشتار بسنده نکردند و انجمنى بهوجود آوردند و در آن قرار گذاشتند همه مردم بیتالمقدس را، اعم از مسلمان، یهودى و مسیحى، بکشند و در مدت هشت روز شصت هزار تن از آنان را نابود کردند و در این میان، به زنان و کودکان و پیران هم رحم نکردند و سپس براى سرگرمى، در حال مستى و عربدهکشى دست به اقدامات زشت و ننگینى زدند. جریان دهشتانگیز مزبور سبب شد تا مسلمانان اختلافات خود را کنار گذارند و براى تلافى و جبران این مصیبت بپاخیزند و بیتالمقدس را از صلیبىها پس بگیرند. (6) (تأیید این مدعا را نیز مىتوان در بوستان شیخ اجل، سعدى، ملاحظه کرد.)(7)
2
مدعاى دیگر جناب پاپ حرکت عقلانى واتیکان و انطباق تفکر آنها بر عقلانیت سقراطى و نقل مناظره مانوئل دوم ملقب به پالئولوگو، امپراتور روم شرقى با یک دانشمند ایرانى است (که نام او را نمىبرد) و چنین مىگوید:
«...اخیرا بخشى از گفتگوى مانوئل دوم ملقب به پالئولوگو، امپراتور فاضل رومشرقى با یک دانشمند فارسى [ایرانى] را که درباره حقایق مسیحیت و اسلام تبحر داشت، مىخواندم. این گفتگو که توسط پروفسور خورى استاد دانشگاه مونستر ویرایش شده در زمستان سال 1391میلادى در اطراف آنکاراى امروز انجام پذیرفته است. احتمالا خود امپراتور طى محاصره قسطنطنیه در سالهاى 1392تا 1402این گفتگو را به قلم درآورده است، زیرا استدلالهاى امپراتور نسبت به جوابهاى فرد متبحر فارسى دقیقتر آورده شده است. دامنه این گفتگو در تمامى زمینههاى ساختارى ایمان در مورد کتاب عهد قدیم و قرآن وسعت پیدا مىکند. این گفتگو بویژه درباره تصویر خدا و انسان همچنین الزاما باز هم درباره ارتباط میان«سه قانون»یعنى: عهد قدیم، عهد جدید و قرآن متمرکز شده است.
من علاقهمندم در این درس فقط به یک مطلب بپردازم که در ساختار آن گفتگو در حاشیه قرار گرفته است. این مطلب در موضوع «ایمان و عقل» من را مجذوب خود کرده است که در تأملات درباره این موضوع براى من نقطه آغاز محسوب مىشود.
ادامه همین مقاله: عصر دارالعلم ها در جهان اسلام
پی نوشتها
1- گلستان سعدى، باب دوم: در اخلاق درویشان.
2- نک: گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینى، تهران: اسلامیه، 1347، ص 149.
3 - رنه گروسه، تاریخ جنگهاى صلیبى، ترجمه ولىاللَّه شادان، تهران: نشر فرزان، 1377، ص 33.
4 - گوستاو لوبون، پیشین، ص 400.
5 - همان، ص 401.
6 - آلبرماله و ژول ایزاک، تاریخ قرون وسطى تا جنگ صد ساله، قسمت دوم ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران: ابن سینا، 1343، ص 7-256.
7 - طریقت شناسان ثابت قدم
به خلوت نشستند چندى به هم
یکى زان میان غیبت آغاز کرد
در فر که بیچارهاى باز کرد
کسى گفتش اى یار شوریده رنگ
تو هرگز غزا کردهاى در فرنگ
بگفت از پس چار دیوار خویش
همه عمر ننهادهام پاى پیش
چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان زجور زبانش نرست
شیخ مصلحالدین سعدى، بوستان، باب هفتم: در عالم تربیت.