تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۳۸۵ - ۱۸:۱۷

دکتر علی اکبر ولایتی «از صحبت یاران دمشقم ملالتى پدید آمد. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا اینکه اسیر فرنگ شدم.

در خندق طرابلس با جهودانم به کار گِل بداشتند. یکى از رؤساى حلب که سابقه‏اى میان ما بود گذر کرد و شناخت و گفت: اى فلان! این چه حالت است؟ گفتم: چه گویم؟!
 همى گریختم از مردمان به کوه و به دشت
که از خداى نبودم به آدمى پرداخت
 قیاس کن که چه حالت بود در این ساعت
که در طویله نامردمم بباید ساخت(1)
 پاپ، بندیکت شانزدهم، در روز سه‏شنبه 21شهریور 1385در محلّ دانشگاه راتیسبونا در شهر رگنزبورگ آلمان، طى یک سخنرانى از قبل تهیه شده، اسلام را به دورى از تعقّل و توسل به خشونت متهم کرد و متقابلا مسیحیت را، دینى مسالمت‏جو و عقل‏گرا و تصمیمات آن را منطبق با عقل یونانى دانست. نکات مهمى را مى‏توان به شرح ذیل در سخنرانى ایشان مشخص کرد:
1- ترویج خداشناسى باید در چارچوب عقل و منطق باشد.
2- با شمشیر نباید تبلیغ خدا و دین کرد.
3- مسیحیت، دینى است که فارغ از خشونت و براساس عقل و منطق مردم را به دین دعوت مى‏کند.
4- منطق مسیحیت، منطبق بر عقلانیت یونانى (سقراطى) است.
5- به دلیل فقدان زمینه و استعداد منطقى در شرق، اعم از جهان اسلام و غیر آن، مسیحیت متولّد شده در شرق به غرب رفت و در آنجا آن طور که باید پذیرفته شد.
6- اسلام، دینى غیرعقلانى و مبتنى بر خشونت است. در ابتدا که قدرتى نداشت تسامح را پیش گرفت و زمانى که قدرت گرفت، خشونت پیشه کرد و مردم را دعوت به جهاد نمود.
7- از میان تمامى متفکران اسلامى تنها به گفته‏هاى ابن‏حزم اندلسى استناد شده است.
  این سخنان را مى‏توان از ابعاد مختلف مورد بررسى، تحلیل و نقد قرار داد. در بندهاى 1و 2، اختلاف نظر نداریم و در میان سایر بندها، براساس اولویت‏بندى به مواردی که از نظر ما مهم‏تر هستند مى‏پردازیم:

1

جستجویى در تاریخ گذشته و ارزیابى عملکرد مسلمانان و مسیحیان، در توسل یا عدم توسل به خشونت و عقل‏گرائى و یا فقدان عقل‏گرائى.
هنگامى که مسلمانان، بیت‏المقدس را فتح کردند اصرار به ورود مسالمت‏آمیز به آن شهر داشتند و از هرگونه خونریزى منع شده بودند. کلیساها و کنیسه‏ها را به هزینه حکومت اسلامى تعمیر کردند و پیروان مذاهب مختلف مسیحى و یهودى را در اعمال مذهبى خود آزاد گذاشتند. (2)
اما ، برعکس این رفتار کاملا انسانى و آزادمنشانه، در سال 488هجرى قمرى، به فرمان پاپ، اوربانوس دوم، مسیحیان جنگ‏هاى صلیبى را به عنوان جهاد مقدس براى، به‏اصطلاح، آزاد کردن بیت‏المقدس از دست مسلمین آغاز کردند که تا سال 668یعنى یکصد و هشتاد سال، به درازا کشید. در اینجا به اختصار به نقش محورى پاپ‏ها و واتیکان در برافروختن آتش جنگهاى صلیبى اشاره مى‏کنیم:
 در روزهاى پایانى سال 488ق/ژوئن 1095پاپ، اوربانوس دوم، از ایتالیا وارد فرانسه شد و در صومعه کلونى (Cluny)، واقع در ایالت شامپانى، براى جنگ صلیبى موعظه و تبلیغ کرد. در سده یازدهم میلادى، جنبش بزرگ براى زیارت و لشکرکشى به اسپانیا و تقویت مسیحیان آن منطقه، در برابر مسلمانان، نیز از همین صومعه آغاز شده بود.
 دعوت اوربانوس دوم در بسیج اروپا قرینه زمانى مناسبى نیز داشت، زیرا در همان سال‏ها، ملکشاه سلجوقى فوت کرد (485ق/ 15 نوامبر )1092و امپراتورى گسترده او، مانند شارلمانى، میان پسران و برادرزادگانش تقسیم شد و این در حالى بود که این جانشینان به رقابت و دشمنى با یکدیگر پرداخته و موقعیت دولت سلجوقى را متزلزل ساخته بودند؛ چنان‏که ایران، سهم پسران و سوریه (دمشق و حلب) سهم برادرزادگان و آسیاى‏صغیر (بخش آسیایى ترکیه امروز) هم به یکى دیگر از سران سلجوقى رسید که اوّلین دولت مستقل ترک را در آناتولى (آسیاى صغیر) تشکیل داد. با اینکه این شاهزادگان با یکدیگر خویشاوندى داشتند، رقیب نیز بودند و تفرقه و تک‌روى آنها در کشورهاى اسلامى، که موجب آشفتگى و تقسیم امپراتورى شده بود، به نفع صلیبیها تمام شد.
 از آنجا که اوربانوس دوم نمى‏توانست شهر رُم را براى رهبرى صلیبى‏ها ترک کند، به دنبال اُسقفى بودکه بیت‏المقدس را زیارت کرده و از اوضاع شرق مطلع باشد و این شخص آدمار دومونتى (Adhemar de Monteil)، اسقف شهر پوئى (Puy) بود که توانست با تدبیر، میان فئودالها هماهنگى به وجود آورد و به کمک پاپ، متوجه بارون‏ها و کُنت‏هاى جنوب فرانسه شود که در جنگ اسپانیا نیز شرکت کرده بودند.
 از جمله آنها کُنتِ تولوز، به نام رمون دوسن‏ژیل (Counte de Toulouse, Raymond de Saint - Gilles) بود که اعتقاد و ایمان راسخى به اسقفها داشت و بى‏درنگ این دعوت را پذیرفت. در حقیقت، جنگ صلیبى دنباله نبرد مسیحیان علیه مسلمانان در اسپانیا به شمار مى‏آمد و گذشته از اَشراف جنوب فرانسه که به مبارزه با مسلمانان اسپانیا عادت کرده بودند، اوربانوس دوم مى‏توانست متکى به نورماندهاىِ سیسیل باشد که ماجراجویانى بودند که از صدسال پیش در جنوب ایتالیا مستقر شده بودند. در واقع، آغازگر و پیشگام جنگهاى صلیبى آنها بودند که بر بیزانسى‏ها و مسلمانان که جنوب ایتالیا را در دست داشتند، پیروز شدند. پایان آن نیز زمانى بود که روبرگیسکار، باقیمانده مسلمانان را از پالرمو بیرون راند.
 کتابهاى تاریخ‏نگاران مسیحى خود دلیل روشنى بر وحشیگریهایى است که سپاهیان آنها در دوره جنگهاى صلیبى انجام داده‏اند. مثلا، داستان شهر مارات، که روبرت راهب، خود شاهد آن بوده و نقل کرده است براى اثبات این مطلب کافى است. مورخ مزبور نوشته:«لشکرها در میان کوچه‏ها و میدانها و پشت‏بامها گردش مى‏کردند تا عطش خود را از خون مردم فرونشانند... اینان کودکان و جوانان و پیران را مى‏کشتند و آنها را قطعه‏قطعه مى‏کردند و اساسا هیچ انسانى را زنده نمى‏گذاشتند و براى اینکه زودتر مردم را بکشند هر چند تن را با یک ریسمان به دار مى‏آویختند. آنها هر چه مى‏یافتند مى‏بردند. شکم مرده‏ها را پاره مى‏کردند که طلا از میان آنها پیدا کنند. خون در کوچه‏هاى بیت‏المقدس، که از لاشه کشتگان انباشته شده بود، چون رود جارى بود. آه از این کوران سنگدل! درحقیقت، میان این همه جمعیت یک نفر هم نبود که به دین مسیح معتقد باشد! سپس بوهموند، دستور داد تمام مردمى را که در برج قصر جمع کرده بودند حاضر کنند؛ آن‏گاه دستور داد پیران، زنان و بیماران را گردن بزنند و جوانان و نیرومندان را به انطاکیه روانه کنند که در آنجا آنها را بفروشند (تأیید سخن شیخ اجل در گلستان، در به بردگى گرفتن افراد غیرنظامى در مناطق مورد تعرّض صلیبیان).
 این قتل‏عام عمومى در روز یکشنبه، 12دسامبر، صورت گرفت و چون در یک روز کشتار همه آنها مقدور نبود از این رو نیروهاى ما[یعنى صلیبى‏ها] کشتار بقیه را به فردا موکول کردند تا در روز دوم باقى‏مانده را به قتل رسانند».(3)
با این جنایتها مشکل نیست که بدانیم متحدان مشرق زمین، درباره این مردم وحشى چه باورى داشته‏اند. هنگامى که صلیبیها از اروپا براى اشغال بیت‏المقدس حرکت کردند، شمار آنان به یک میلیون نفر مى‏رسید؛ ولى گرسنگى و بیمارى، بدرفتارى و زدوخوردها و اختلافات داخلى این جمعیت - که اگر از انسانهاى دیگرى تشکیل یافته بود مى‏توانست دنیا را تسخیر کند و از پا در آورد - بیشتر از بیست هزار تن از آنان باقى نگذاشته بود.(4)
نیروهاى صلیبى در 492ق/ 15 ژوئیه 1099 بیت‏المقدس را اشغال کردند و رفتارشان در این شهر درست خلاف رفتار مسلمین هنگام آزاد کردن بیت‏المقدس بود. رمون داجیل، کشیش شهر لوپوى، مى‏نویسد: «هنگامى که لشکر ما برج و باروى بیت‏المقدس را تسخیر کرد، حالت بهت و منظره هولناکى مردم عرب را فرا گرفت. سرها بود که از تن جدا مى‏شد و تازه این کوچک‏ترین بلایى بود که بر سرشان مى‏آمد: برخى را شکم مى‏دریدند، آنان از ترس شکنجه، ناچار خود را از بالاى دیوار به بیرون پرتاب مى‏کردند. برخى را در آتش مى‏سوزانیدند و این پس از آنى بود که مدت زمانى او را زجر و شکنجه داده بودند. در میان کوچه‏ها و میدانهاى بیت‏المقدس جز تلهایى از سرها و دست و پاى بریده مسلمانان چیزى دیده نمى‏شد و راه عبور تنها از روى کشته‏هاى ایشان بود. تازه اینها مختصرى از مصیبتى بود که بر مسلمانان رسید..».(5)
جنگجویان صلیبى به این اندازه کشتار بسنده نکردند و انجمنى به‏وجود آوردند و در آن قرار گذاشتند همه مردم بیت‏المقدس را، اعم از مسلمان، یهودى و مسیحى، بکشند و در مدت هشت روز شصت هزار تن از آنان را نابود کردند و در این میان، به زنان و کودکان و پیران هم رحم نکردند و سپس براى سرگرمى، در حال مستى و عربده‏کشى دست به اقدامات زشت و ننگینى زدند. جریان دهشت‏انگیز مزبور سبب شد تا مسلمانان اختلافات خود را کنار گذارند و براى تلافى و جبران این مصیبت بپاخیزند و بیت‏المقدس را از صلیبى‏ها پس بگیرند. (6) (تأیید این مدعا را نیز مى‏توان در بوستان شیخ اجل، سعدى، ملاحظه کرد.)(7)

2

مدعاى دیگر جناب پاپ حرکت عقلانى واتیکان و انطباق تفکر آنها بر عقلانیت سقراطى و نقل مناظره مانوئل دوم ملقب به پالئولوگو، امپراتور روم شرقى با یک دانشمند ایرانى است (که نام او را نمى‏برد) و چنین مى‏گوید:
«...اخیرا بخشى از گفتگوى مانوئل دوم ملقب به پالئولوگو، امپراتور فاضل روم‏شرقى با یک دانشمند فارسى [ایرانى] را که درباره حقایق مسیحیت و اسلام تبحر داشت، مى‏خواندم. این گفتگو که توسط پروفسور خورى استاد دانشگاه مونستر ویرایش شده در زمستان سال 1391میلادى در اطراف آنکاراى امروز انجام پذیرفته است. احتمالا خود امپراتور طى محاصره قسطنطنیه در سالهاى 1392تا 1402این گفتگو را به قلم درآورده است، زیرا استدلالهاى امپراتور نسبت به جواب‏هاى فرد متبحر فارسى دقیق‏تر آورده شده است. دامنه این گفتگو در تمامى زمینه‏هاى ساختارى ایمان در مورد کتاب عهد قدیم و قرآن وسعت پیدا مى‏کند. این گفتگو بویژه درباره تصویر خدا و انسان همچنین الزاما باز هم درباره ارتباط میان«سه قانون»یعنى: عهد قدیم، عهد جدید و قرآن متمرکز شده است.
 من علاقه‏مندم در این درس فقط به یک مطلب بپردازم که در ساختار آن گفتگو در حاشیه قرار گرفته است. این مطلب در موضوع «ایمان و عقل» من را مجذوب خود کرده است که در تأملات درباره این موضوع براى من نقطه آغاز محسوب مى‏شود.

ادامه همین مقاله: عصر دارالعلم ها در جهان اسلام

پی نوشت‌ها
1- گلستان سعدى، باب دوم: در اخلاق درویشان. 
2- نک: گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینى، تهران: اسلامیه، 1347، ص 149.
3 - رنه گروسه، تاریخ جنگ‏هاى صلیبى، ترجمه ولى‏اللَّه شادان، تهران: نشر فرزان، 1377، ص 33.
4 - گوستاو لوبون، پیشین، ص 400.
5 - همان، ص 401.
6 - آلبرماله و ژول ایزاک، تاریخ قرون وسطى تا جنگ صد ساله، قسمت دوم ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران: ابن سینا، 1343، ص 7-256.
7 - طریقت شناسان ثابت قدم
به خلوت نشستند چندى به هم
 یکى زان میان غیبت آغاز کرد
در فر که بیچاره‏اى باز کرد
 کسى گفتش اى یار شوریده رنگ
تو هرگز غزا کرده‏اى در فرنگ
 بگفت از پس چار دیوار خویش
همه عمر ننهاده‏ام پاى پیش
 چنین گفت درویش صادق نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس
 که کافر ز پیکارش ایمن نشست
مسلمان زجور زبانش نرست
 شیخ مصلح‏الدین سعدى، بوستان، باب هفتم: در عالم تربیت.