همشهری آنلاین - یاسر هدایتی: شانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۳، مرگ نابهنگام حسین منزوی در ۵۸ سالگی یکی از اتفاقات تلخ ادبیات معاصر ایران بود. بهتر است بگویم سال ۸۳ برای شعر ایران سال بدی بود، چون در فروردین همان سال هم دکتر سیدحسن حسینی با سکته قلبی به مرگ لبخند زد.
حسین منزوی در شعر معاصر و به ویژه غزل سرایی از نامداران تاریخ ادبیات ایران است. مشخصه غزل منزوی غیر از زبانآوری و استفاده از ظرفیتهای زبان فارسی در غزل معاصر، حضور عشق است. منزوی را همانگونه که خودش در غزلی با مطلع «نام من عشق است، آیا میشناسیدم» معرفی کرده، میتوان صاحب بهترین عاشقانههای معاصر معرفی کرد.
حوالی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۳ برای من، سالهای آشنایی با شعر و شخصیت خاص منزوی بود. شاعری که غیر از شهرت داشتن به یگانگی در غزل معاصر و عاشقانه سرایی، زندگی را نیز بس رندانه سپری میکرد. و این باعث شده بود در مجامع شعری، درباره شخصیت او همیشه هالهای از حرفهای نامربوط از دوستان نزدیک و دورش تا دشمنانش وجود داشته باشد.
هر چه هست و بود، حسین منزوی یگانه غزلسرایی است که در ادبیات معاصر هم به عاشقانه سرایی و هم به غزل سرایی هویتی متفاوت داد و تاثیر بسیاری بر نسل شاعران جوان بعد از خود گذاشت. آنطور که نسل جوان شبیه من آن سالها، غزلهای بسیاری از او را به خاطره و ذهن میسپردیم. آن سالها غزلهای عاشقانه منزوی خودش بهترین دلیل برای عاشق شدن بود. و حالا بعد از شانزده سال فاصله از شانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۳ زمزمه غزلهای منزوی انگارهنوز لبریز از هوای تازه عشق است.
برای بسیاری که منزوی را با کتابهایی چون از شوکران و شکر، با عشق در حوالی فاجعه، با سیاوش از آتش و از کهربا و کافور تنها یک غزلسرا میدانند، قلم نثر او، آن هم در حوزه روزنامه نگاری و نقد و بازخوانی، شاید عجیب باشد. به هر حال انتشارات آفرینش در هجدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب، دو کتاب از منزوی منتشر کرده بود؛ همچنان از عشق و دیگری همین کتاب اخیر (دیدار در متن یک شعر) که منزوی در درآمدی که در تیرماه ۶۴ بر آن نوشته، به دنبال بررسی حال و هوای درونی و محتوایی شعرهای موردنظر بوده و به نوعی و به ادعای خود نویسنده، نقد نیست و با ابعاد فنی و تکنیکی شعرها سروکاری ندارد.
منزوی در این کتاب، تحلیل ها و درنگ های کوتاهی را بر شعرهای مختلف داشته و البته باز مدعی است تمام آنها پیش از سال ۵۷ نوشته شده و اکثرشان در مجلات رودکی و سروش چاپ شده است. «گریه شبانه» از هوشنگ ابتهاج، «مرد و مرکب و منزلی از دوردست» از مهدی اخوان ثالث، «یک دامن گل» از سیمین بهبهانی، «عقاب» از دکتر خانلری، «روشنی، من، گل، آب» از سهراب سپهری، «هذیان دل» و در «جست وجوی پدر» از استاد شهریار، «توسن» از مفتون امینی، «کارخانه» و «فصلی دیگر» از منوچهر نیستانی و «ققنوس» از نیما از جمله ۳۶ شعری است که منزوی در کتاب خود به خوانش و درنگی بر سر آن پرداخته است و به این ترتیب شاعر، ما را با این جنبه از نگاه و نوع فکر خود آشنا ساخته است.
روش منزوی در خوانش این ۳۶ شعر که همه با محور واحد اینکه هدف، خوانش شعر و برخوردهای تحلیلی بوده، به این صورت است که ابتدا شعر را به صورت کامل در آغاز سخن می آورد و سپس به دنبال کلید شعر برای ورود به دنیای معنای آن جست وجو می کند و در این میان گاه بسیار موفق، موفق یا معمولی عمل میکند. اینکه چرا منزوی در خوانش این شعرها در این سه سطح حرکت می کند، به نظر میرسد بیشتر به سطح خود آثار انتخاب شده از طرف نویسنده برای خوانش مربوط میشود. این مسئله هم طبیعی است و هم نه! چرا که از طرفی این ۳۶ شعر به یکباره در یک فضا و موقعیت خاص با ذهن شاعر درگیر نشده، بلکه هرکدام به مناسبتی و فراخور حالی بوده است، اما از طرفی اینکه خود شعرها از منظر فنی در قدرت و ضعفی که مورد انتخاب واقع شدهاند، گاه دارای اختلاف سطح عمیقی هستند محل بحث است.
غزلسرای بزرگ معاصر در این کتاب آنجا که شعر عقاب دکتر خانلری را خوانش می کند و بازچینی از تصاویر آن ارائه می دهد یا وقتی مرد و مرکب اخوان ثالث را چون روایت دن کیشوت میبیند و آن را به مناسبت انقلاب سفید شاه میداند یا در شعر «دیر است و دور نیست» دکتر شفیعی کدکنی که شاعر مژده انقلاب و نابودی مردابک های حقیر را به مخاطبش میدهد، همیشه در یک سطح فنی حرکت نمی کند. گاه خوانش، سطحی و ایستاست و گاه عمیق و پویا، آنچنان که خود خوانش - آنچنان که باید – پنجرههای دیگری را برای حرکت مخاطب در شعر باز میکند.
منزوی در این کتاب از آن جهت که شاعری به نام منزوی چگونه با همه نوع شعر برخورد می کند، اهمیت دارد. شاعری که نامش به هیچ روی در غزل معاصر و جریان کلی غزل فراموش شدنی نیست. اما اینکه او چگونه به دیدار ۳۶ شعر از ۷ شاعر معاصر رفته، اهمیت بیشتری دارد. جالب اینکه او در این میان آنچنان به ذات خود شعر توجه دارد که عماد خراسانی و دکتر حمیدی شیرازی و علامه دهخدا را در کنار یدالله رویایی و نیما و محمد حقوقی می گذارد و منظومهای اینچنینی فراهم می کند؛ منظومه ای که تنها شعر است و شعر که جریان دارد و شاعر در آن نفس می کشد، نفس می کشید.