همشهری آنلاین_ پریسا نوری: نخستین سالهای جوانی به خدمت ارتش درآمده و بعد از چندین سال در قامت خانم معلم پای تختهسیاه مدرسهای در تهرانپارس ایستاده است. سپس به دلیل علاقهاش به اجرا، به جامجم رفته و تا امروز در کسوت گزارشگر، مجری، کارشناس و تهیهکننده در شبکههای خبر، قرآن و همچنین شبکههای یک، دو و... ظاهر شده است. خودش معتقد است از هر عرصه دنیایی تجربه اندوخته و با سالها مطالعه گره زده تا فرمول خوشبختی را پیدا و بنیانگذار تکنیک «مهندسی خوشبختی» در ایران شود. ساعتی با «فریبا قدرتی» مجری، کارشناس و تهیهکننده تلویزیون و بنیانگذار و مدرس «مهندسی خوشبختی» که در دهه پنجاه زندگیاش سرشار از انرژی، طراوت و جوانی است در یکی از بوستانهای محله نارمک همکلام شدیم.
- در ۱۸ سالگی وارد ارتش شدید، اما قبل از آن کار و فعالیت اجتماعی را شروع کردید. کمی از شروع فعالیت اجتماعیتان بگویید.
کارم را خیلی زود شروع کردم. ۱۵ سالم بود که در مسجدجامع نارمک کتابهای استاد مطهری را تدریس میکردم و چون به ارتش علاقه داشتم در ۱۸ سالگی در مدرسه بهیاری نیروی زمینی ارتش مشغول شدم. بعد از مدتی ازدواج کردم و به خاطر شرایط زندگیام و هم به دلیل اینکه دلم میخواست تجربه کار در جاهای مختلف را داشته باشم، شغلم را عوض کردم و معلم دبیرستان «آگاهی» تهرانپارس شدم.
- به گفته شاگردان قدیمیتان، کارنامه پرباری در تدریس دبیرستان آگاهی داشتید. چه چیزی باعث شد از دبیرستان بروید؟
بله اتفاقاً در همان سال اول تدریس سال سومیها را که معلمشان از دستشان قهر کرده و رفته بود را به من سپردند. بچههای سختی بودند و فقط ۵ سال از خودم کوچکتر بودند اما با تجربهای که از تدریس و مدیریت داشتم، سعی کردم با تک تک بچهها همدلی کنم و درخواستهایشان را ببینم و خوشبختانه جزو موفقترین معلمهای مدرسه شدم. بعد از ۶ سال کار در دبیرستان آگاهی دیدم به تکرار رسیدم و به دبیرستان دیگری در نظامآباد رفتم و مدتی معلم بچههای با صفا و با معرفت نظامآباد شدم. خاطرههای خوبی از آن روزها دارم چون انصافاً نظامآبادیها خیلی مهربان و همدل بودند.
- چطور از آموزش و پرورش وارد صدا و سیما شدید و بهعنوان گزارشگر در قاب تلویزیون ظاهر شدید؟
همیشه روحیهام با تکرار در تضاد بود دلم میخواست کار جدید و نو انجام دهم؛ از طرفی به کار اجرا و گویندگی هم علاقه داشتم و به پیشنهاد همسرم که گفت صدای خوبیداری به شبکه قرآن رفتم و تست گویندگی دادم و قبول شدم. البته کار به همین راحتیها هم نبود اوایل کارم سخت بود افرادی بودند که اذیتم کردند بهطوری که ۳ بار خواستم قید کارم را بزنم، اما ماندم و برای کار و علاقهام تلاش کردم تا بعد از آن در شبکههای مختلف در برنامههای مختلفی در حوزه خانواده، کارآفرینی زنان، سبک زندگی، ورزش و... کار کردم و چون قبل از هر اجرا چندین ساعت مطالعه میکردم روی آنتن هیچوقت گاف ندادم.
- با توجه به اینکه تحصیلاتتان در حوزه زنان و خانواده است، وضعیت و جایگاه زنان در خانواده و مشارکتشان را در جامعه چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که زنان محور اصلی زندگی هستند و باید حالشان خوب باشد تا انرژی خوب را به بچهها و همسرشان منتقل کنند. اما در ارتباطاتم با زنان در کارگاههایی در حوزه خودشناسی متوجه شدم که گاهی افسردگی در جامعه بهویژه در بین برخی از زنان دیده میشود، گاهی حتی خودشان هم خبر ندارند. زندگی پر از سختی و فراز و فرود است اما گاهی زنان در فرودها و در گذشتهگیر کردهاند، باید مهارت عبور از گذشته را یاد بگیرند و درلحظه زندگی کنند. مادران مربی فرزندانشان هستند باید روی خودشان کار کنند، خودشان را با همه نقاط قوت و ضعف بشناسند و رشد کنند تا جایگاه واقعی و ارزشمند خودشان را در خانه و جامعه پیدا کنند. اما در مورد مشارکت زنان در فعالیتهای مدنی نسبت به گذشته خیلی بهتر شده. من زنهای زیادی را میشناسم که با وجودی که سنشان بالاست اما دنبال کارهای عامالمنفعه هستند؛ مثلاً خانهشان را به محلی برای دور همی اهالی و جمعآوری جهیزیه و... تبدیل کردهاند و این اتفاق خوبی است.
- بهعنوان بنیانگذار «مهندسی خوشبختی» کارگاههایی در فرهنگسراها برگزار میکنید، چه چیزی باعث شد که به فکر خلق و ارائه تکنیک «مهندسی خوشبختی» باشید؟
زمانی که در حوزه کارم مطالعه و تحقیق میکردم متوجه ۲ نکته شدم؛ یکی اینکه گروهی از مردم اغلب احساس بدبختی میکنند و دوم اینکه ایجاد حس خوشبختی در همه جای دنیا آموزش داده میشود از اینرو تصمیم گرفتم این تکنیک را در فرهنگسراها تدریس کنم که خوشبختانه با استقبال زیادی مواجه شد و حتی از یکی از دانشگاهها برای تدریس پیشنهاد داشتم که به بعد از بحران کرونا موکول شد.
- در زندگی شخصیتان چقدر از تکنیک «مهندسی خوشبختی» بهره گرفتهاید؟
با کمک این تکنیک، با وجود همه سختیها و مشکلاتی که در زندگی شخصی و کاریام داشتهام سعی کردم همه لحظات زندگیام را به معنای واقعی زندگی کنم، و این را به بچههایم هم یاد بدهم.
- خوشبختی یک انتخاب است
اغلب مردم فکر میکنند اگر اوضاع درست شود، خوشحال میشوند درحالی که در کارگاههای «مهندسی خوشبختی» متوجه میشویم که اگر خوشحال باشیم و از زندگی، داشتهها و خودمان احساس رضایت کنیم، اوضاع درست میشود. خوشبختی یک اندیشه و انتخاب است و برای این انتخاب باید خودمان را بشناسیم. استعدادها، ظرفیتها و رنجهای خودمان را پیدا کنیم و با یادگیری تکنیکهای لازم بهترین نسخه خودمان شویم. از رنجهایمان به گنج برسیم. این یک تفکر و سبک زندگی نو است که جایش در آموزشهای ما همیشه خالی بوده و در نتیجه آدمها اغلب در زندگی احساس ناکامی و شکست کرده و خودشان را مدام سرزنش میکنند. مهندسی خوشبختی به انسان کمک میکند که این افکار منفی را از ذهن بیرون بریزد، یاد میدهد که از دل سختیهای زندگی، زیبایی بیافرینند و با هر آنچه که دارند احساس خوبی داشته باشند. البته این موضوع درباره افرادی است که از متوسط زندگی برخوردار باشند و درباره کسانی که زیر خط فقر هستند صدق نمیکند؛ چون قطعاً در حالی که گرسنهای یا فرزندت گرسنه است، نمیتوانی احساس رضایت یا خوشبختی داشته باشی، این افراد باید دنبال مهارت کارآفرینی برای خودشان بروند که موضوعش متفاوت است.