به گزارش همشهری آنلاین، بخشهایی از این مصاحبه را که در ایسنا بازنشر شده، میخوانید:
* وقتی تحصنها را پایان دادیم و داعش به پا خاست و درگیری رخ داد، نشستی با شورای وزیران داشتیم و فهمیدم که ارتش و پلیس با تأسف شدید در مناطق غربی با پسزمینههای سیاسی و طایفهای و اطلاعاتی که دارد، توان مقاومت ندارد و ارتش شکست میخورد و عقبنشینی میکند و همانطور در موصل رخ داد. در موصل جنگی رخ نداد؛ بلکه عقبنشینی ارتش، پلیس، افسران و فرماندهان آنها با دستورات سیاسی طرفها و تشکیلاتی رخ داد که منتسب به آنها بودند... . از تجربههایی که ملت داشتند، استفاده کردم؛ تجربههایی که ما هم داشتیم. وقتی کشور در این مرحله قرار بگیرد، دولتمردان به ملت روی میآورند و همت ملت را تحریک میکنند. ایران از کمیتهها کمک گرفت، کمیتههای مردمی یا همان بسیج، روسیه در انقلاب روسیه از کمیتههای مردمی کمک گرفت، الجزایر هم همینطور. هیچ راهی پیشروی من نبود؛ جز اینکه با حضور وزرایی که در کنارم ایستاده بودند، از ملت عراق بخواهم که ضرورت دارد سلاح به دست گرفته و از کشور دفاع کنند. در اینجا بود که گروههای مقاومت حرکت خود را آغاز کردند... . فتوای مرجعیت به این کار مردمی پوشش ملی و روح معنوی داد و باعث شد مردم به شکل گستردهای به جبههها و به شکل فوجفوج که بعدا آنها را حشدالشعبی (نیروهای مردمی) نامیدیم، ملحق شوند.
*قبل از آنکه سازمان حشدالشعبی به وجود بیاید، در این مکان (خانه آقای المالکی) مینشستیم و نقشهها وجود داشت و حاج قاسم- خدا رحمتش کند- و ابومهدی حضور داشتند و نقشهها را و چگونگی تحرک و مقاومت را بررسی میکردیم. چه در جبهه سامرا، چه در بغداد، چه در جرف الصخر یا حتی برای حمایت از کربلا. تقریبا هر روز اینجا مینشستیم و تصمیم میگرفتیم و برنامه میریختیم و به بخشهای نظامی و گروههای مقاومت که به جبهههای جنگ ملحق شدند، دستورات لازم را میدادیم.
* ... قبل از آنکه همه اتفاقات بیفتد، برایم مثل روز روشن بود که این اتفاقات میافتد. در سال ۲۰۱۲ به آنها گفتم که بادهای سیاه از سوریه پس از حوادث در سوریه به سمت ما میآیند و استانهایی سقوط میکنند و ارتش عراق منحل میشود و... . در سازماندهی و طراحی {الحشدالشعبی} واقعا زحمتهای ابومهدی و حاج قاسم ستودنی است.
*آن زمان که الحشدالشعبی شکل گرفت و آن زمان که داعش ظاهر شد و استانهای موصل و صلاحالدین سقوط کردند -البته الانبار سقوط نکرد؛ بلکه برخی مناطق این استان سقوط کردند- تسلیحاتی داشتیم که از آمریکا خریدیم و سلاحهای آمریکایی هم داشتیم که در عراق وجود داشت، بالگردها، توپخانه، تانک و تسلیحات دستگاه مبارزه با تروریسم. در اینجا موضعگیری آمریکا که بد ما را میخواست، روشن شد. تجهیزاتدادن به ما را متوقف کردند، دادن ابزارهای احتیاطی هواپیماها و بالگردها و تانکها را متوقف کردند، دادن خودروهای هامر را هم متوقف کردند و حتی دادن تجهیزات دستگاه مبارزه با تروریسم را متوقف کردند؛ زیرا آنها سلاحهایی از نوع خاص را در اختیار داشتند. هرگاه هم تلاش میکردیم به تسلیحاتی که خریدیم، دست پیدا کنیم یا به تجهیزات دست پیدا کنیم، نمیتوانستیم. به ما مثلا تانکهای آبرامز میدادند که بُرد آن ۶۰۰ متر بود و گلولههای آن ساچمه داشت و این در ادوات و تجهیزات تانک آبرامز که برد آن ۱۲ کیلومتر بود و بسیار قوی بود، شناختهشده نبود. موضعگیری آمریکاییها این بود. هرگونه حمایت را از ما سلب کردند و همه چیز را متوقف کردند و هرگز به ما چیزی ندادند؛ بلکه شروع کردند به حمایت از گروههای وابسته به داعش! در چنین احوالی کجا باید میرفتیم؟ به کشورهای مختلف هیئتهایی را فرستادم. به لهستان و به بلغارستان و از آنها سلاح خریدیم؛ ولی سلاح آنها بهسرعت به دستمان نمیرسید؛ زیرا آنها به ما سلاحهای آماده برای فروش عرضه نکردند؛ بلکه درحالیکه ما درگیر بودیم، میخواستند سلاح بسازند. داعش هم با سلاحهایی بیشتر از آنچه نیروهای ما داشت، ظاهر شد، شاید ما تانک داشتیم؛ ولی نبرد، نبرد تانکها نبود.
*{داعش} به بخشی از سلاحها دست یافت. در واقع به برخی از تسلیحات به طور مشخص در موصل دست پیدا کرد؛ اما بیشتر سلاحها در موصل به دست کُردها افتاد. به طور مشخص در کرکوک و موصل تسلیحات به دست کردها افتاد. کردها سلاحها را بردند... و وقتی داعش به سمت آنها رفت، برخی از آنها را استفاده کردند؛ ولی آنها نتوانستند با داعش مقابله کنند؛ مگر پس از آنکه جمهوری اسلامی دخالت کرد و در همان زمان هم ما دخالت کردیم.
*موضع آمریکاییها منفی بود و ما بهشدت در مضیقه قرار گرفتیم و من مجبور شدم سوار هواپیما بشوم و بروم روسیه و با پوتین دیدار کنم و از او بخواهم بهسرعت به ما سلاح بدهد. سلاحهایی مانند جنگندههای پیشرفته می۲۸ و می۳۵ و دیگر سلاحهای ضروری در نبرد که روسیه هم بهسرعت ما را به آنها مجهز کرد.
* ولی حقیقتا کسی که به ما کمک کرد و نیازمان را به سلاح برآورده کرد و خدا رحمتش کند، حاج قاسم بود. در اینجا در این مکان، شب درباره نوع اسلحه به توافق میرسیدیم و روز بعد بلافاصله و به شکل مستقیم سلاح وارد عراق میشد. از کشورهای دیگری هم سلاح میخریدیم؛ ولی سلاح در دسترس و زیاد نبود. فقط حاج قاسم بود که به محض احتیاج سلاح را از ارتش ایران و سپاه پاسداران ایران میآورد و آن را برای نبرد با خود همراه داشت و با این کار و این اقدامش وضعیت را نجات داد. او سلاح و تجهیزات و امکانات را برای ما مهیا کرد و علاوه بر آن استراتژی جنگ و تحلیل نظامی و قدرت دانش نظامی و امکاناتی خودش و فرماندهانش را به میدان برای کمک به ما میآورد. این علاوه بر وجود برخی از کارشناسانی بود که نیروها و نیروهای الحشدالشعبی را همراهی میکردند. بسیاری از سلاحهای مختلف، تجهیزات، دستگاهها و پهپادهایی را که در جنگ استفاده میشد، میخریدیم و ایران نیاز ما را تأمین میکرد. حتی نیاز مبرم به هواپیماهای سوخو پیدا کردیم و از حاج قاسم خواستیم که به ما سوخوی ایرانی بدهد و در عمل توانستیم با کمک آنها جلوی بسیاری از کارهای خرابکارانه داعش را بگیریم.
* با حضور حاج قاسم رحمتالله علیه و حاج ابومهدی کارها را تقسیم میکردیم و حاج ابومهدی بازکردن راهها و حمایت از جاده به سمت سامرا را برعهده گرفت. کار بازکردن جاده سامرا بسیار سخت بود؛ زیرا در طول خط در سیطره تندروها بود. داعش در این منطقه نبود. برای حفظ امانتداری باید بگویم که ما فقط با داعش نجنگیدیم، نه... کسانی که با ما جنگیدند و ما با آنها جنگیدیم، طایفهگراهایی از مردم خود منطقه بودند. در واقع انتفاضه طایفهای بود و داعش از آن استفاده کرد. داعش فضا و زمینه مناسب را پیدا کرد و شروع به جولاندادن در آن کرد؛ وگرنه باید گفت که نبرد در اصل نبرد طایفهگرایی بود. طایفهگراها همان شیخهای عشایر و شخصیتهای سیاسی بودند که گفتند ما داعش را نمیبینیم. در واقع فرزندان ما بودند که با ما جنگیدند؛ آنهم در یک جنبش طایفهگرایی و برخی از آنها به من گفتند: در سال ۱۹۹۱ علیه ما انتفاضه به راه انداختید و ما هم علیه شما در سال ۲۰۱۴ انتفاضه به راه میاندازیم... .
* سپس با حمایت و برنامهریزی حاج ابومهدی و حاج قاسم به آمرلی که ۹۰ روز در محاصره بود، رفتیم و در عمل گروههای الحشدالشعبی به آمرلی رفتند و توانستیم تندروهای طایفهگرا که آمرلی را محاصره کرده بودند، از آن دور کنیم. همچنین توانستیم محاصره آمرلی را بشکنیم و زندگی طبیعی و عادی به آن بازگشت. خلاصه میخواهم بگویم اگرچه جزئیات زیادی وجود دارد، حمایت و تسلیح و مهارت همه در عراق توأمان با هم بود و با حمایت و کمک مستقیم حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس، این اتفاق افتاد.
ظ8 واقعیت این است که من با حاجی روز آخری که در ایران بودم و تصمیم گرفتم که پس از ۹/۴/۲۰۰۳ بعد از سقوط صدام به عراق برگردم، آشنا شدم. قبل از آن او را ندیده بودم... . به عراق برگشتیم و این مسیر سیاسی را در سایه وجود آمریکاییها و نیروهای بینالمللی و تشکیل شورای حکومتی، سپس شورای ملی و پسازآن دولت انتقالی و بعدش دولت موقت آغاز کردیم. در این فضاها با حاج قاسم آشنا نشدم؛ بلکه بعدا با او آشنا شدم؛ زمانی که داشتیم آغوشمان را به روی جمهوری اسلامی باز میکردیم و با آن رابطه برقرار میکردیم و برقراری ارتباط ما با ایران و با حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای- خدا حفظش کند- از طریق حاج قاسم انجام شد. او بود که فضاهای مثبت بین ما و جمهوری اسلامی ایجاد میکرد. در آن زمان نیاز به جنگ یا تسلیحات نبود؛ بلکه عراق نیاز به حمایت داشت. او در جریان حمایت از عراق در کنار ما بود. مسئله عراق برای حاج قاسم بزرگتر از صرفا جنگ بود. حمایتهایش هم صرفا محدود به جنگ نبود، او در حل مشکلات غذا، برق، گاز، سوخت و هر آن چیزی که عراق نیاز داشت، به کمک عراق میآمد. حاج قاسم کسی بود که همه اینها را برایمان مهیا میکرد.