تاریخ انتشار: ۹ مهر ۱۳۸۵ - ۱۶:۲۷

پاول یوریویچ نشیتوف - ترجمه سید امیرابوالفضل خیرخواه مطالعات تطبیقی به خصوص در حوزه دین پژوهی، یکی از شاخه های مهم پژوهش نظری در دوران معاصراست که متاسفانه در کشور ما چندان جدی گرفته نمی شود.

در حالی که توجه به تفاوت ها و شباهت های نه صرفاً ظاهری که تنها بواسطه چنن تحقیقاتی آشکار می شوند، می تواند نکات مهم و بنیادینی را درباره وجوه مختلف و بعضاً پنهان ادیان گوناگون را آشکار سازد. با چنین رویکردی، مسلماً راه موجهه ادیان و برقراری دیالوگ میان آن ها هموارتر خواهد شد. مقاله حاضر یکی از مفاهیم کلیدی مذهبی، یعنی‌بحث‌کیفیت‌حیات‌پس‌از مرگ‌را با تطبیق‌دوکتاب آسمانی،یعنی قرآن‌وعهد قدیم‌وجدید برمی رسد.این مقاله‌پیش از این درماهنامه خردنامه همشهری(شماره هفتم، مهرماه 1385) به‌چاپ‌رسیده‌است.


 درنظام های مختلف اعتقادی و ادیان گوناگون، تصورات گوناگونی از زندگی پس از مرگ ارائه شده است. حیات اخروی هم در قرآن و هم در عهد جدید نه تنها به مثابه یکی از پدیده های طبیعی که در عین حال دارای اصول ومبادی جاویدان است، بلکه به عنوان ساحتی برای رهائی و برطرف سازی نقصان و فناپذیری زندگی دنیوی انسان، مورد بررسی قرار می گیرد. به مدد وجود بینش و باورهای شهودی مذهبی که براساس آن بر مخلوق بودن انسان و تعلق وجودشناختی وی به خداوند قادر، صحه گذاشته می شود، در بسیاری از اعتقادات، بین قرآن و عهد قدیم توافق وجود دارد اما در عین حال، در بعضی موارد که بیانگر ویژگی  ایدئولوژیک و استقلال آن ها می باشد، میان آن ها اختلاف دیده می شود. همین مسئله  است که توجه و اهتمام خاصی را می طلبد. قبل از هر چیز ذکر این نکته لازم است که جهان بینی بنیادینی که حیات این جهانی و آن جهانی را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، در این متون مقدس از ادبیات و نمود لغوی متفاوتی برخوردار است(از اصطلاحات متفاوتی استفاده می شود). در عهد قدیم اغلب سخن از عالم و زندگی جاودان در میان است، حال آن که در قرآن، این دو مفهوم جای خود را به حیات دنیوی (الدنیا) و حیات اخروی (الاخره) می دهند. ریشه یونانی و عربی مفهوم حیات پس از مرگ ، معانی کاملاً متفاوت دارند. واژه یونانی ائون به معنای جاودانگی و کلمه عربی الاخره به معنای پایان است. اما با توجه به این مطلب که به طور کلی علم شناسایی کائنات و آخرت شناسی در قرآن و عهد قدیم، به میزان قابل توجهی شبیه به یکدیگر است، چنین عدم تطابقی می تواند تنها جنبه بیرونی داشته باشد و با درنظر گرفتن عدم انطباق کامل دو نظام زبانی مستقل، می توان آن را توضیح داد. حصول به یک قضاوت مبرهن و متقن درباره نسبت متقابل مفاهیم دینی ای که در پس این معانی نهفته است، تنها به واسطه تجزیه و تحلیل معانی این کلمات در جای جای این متون و آشکار نمودن کیفیت و کمیت مفاهیم مندرج در قرآن و عهد قدیم درباره حیات پس از مرگ، میسر می شود. در وهله اول این طور آشکار می شود که حداقل حیات پس از مرگ، به لحاظ مفهومی در هر دو متن مقدس یکسان باشد. به طوری که در هردو، حیات پس از مرگ به عنوان امری مثبت و مساعد تلقی می شود. به همین علت، حیات جاودان و حیات اخروی را می توان قبل از هرچیز به مساعدترین شکل زندگی پس از مرگ، یعنی سعادت جاودانه بهشتی تعبیر کرد. نکته قابل ذکر دراین مورد، آن است که در عهد جدید توجه  اندکی به توصیف پاداش های اخروی ای که در اختیار مومنان قرار می گیرد، شده است و اغلب تنها از رابطه میان اعمال انسان و عاقبت او در حیات پس از مرگ، سخن به میان آمده است. البته در چارچوب اهداف چنین پژوهشی که بیشتر به مضمون عبارات اهتمام دارد، تفاوت های آشکار در توصیفات قرآنی و عهد جدیدی از بهشت، چندان مدنظر نیست.
   مکان حیات پس از مرگ، در قرآن و در عهد جدید براساس اصل متضاد بودن سعادت بهشتی و عذاب های جهنمی، تقسیم می شود. اگرچه ملاک اصلی این تمایز، ارزیابی اخلاقی اعمال انجام شده در حیات زمینی می باشد، تباین بهشت و جهنم در سطوح مختلف قابل تجزیه و تحلیل و بررسی است: 1- توصیفی (آتش-سرما-عذاب-آرامش)؛ 2- ارزشی(آن جا خوب است یا بد، در آن جا خوبان هستند یا بدان) و 3- متافیزیکی(نیمه زندگی- نیمه مرگ و زندگی سعادتمند و فرحبخش).
   هر چند میان حیات جاودان (که در عهد جدید مطرح است) و حیات اخروی (که در قرآن بیان شده است)، مفاهیم مشترکی در باب طبقه بندی حیات پس از مرگ مشاهده می شود، اما یک تفاوت کاملاً اساسی در این مورد بین این دو متن مقدس وجود دارد؛ بدین گونه که در عهد جدید حیات جاودان سخت درتضاد با عذا ب های جهنمی قرار می گیرد و این درحالی است که در قرآن اصطلاح حیات اخروی در مورد هر دو نحوه حیات پس از مرگ، استفاده می شود. این تمایز و اختلاف، با مقایسه مفاهیم حیات جاودان و حیات اخروی در نسبتی که با مفهوم دادگاه الهی دارند، قابل توضیح است. در حالی که حیات جاودان تنها با صدور حکم مساعد خداوند برای شخص حاصل می شود، حیات اخروی صرف نظر از چگونگی و نتیجه این دادگاه الهی، برای انسان فعلیت می یابد؛ به بیان دیگر، مفهوم حیات اخروی به لحاظ اخلاقی بی طرف است.
   در توضیح این اختلاف می توان چنین گفت که در نزد یهودیان عهد باستان، اندیشیدن در باب پاداش  اخروی، امری معمول به شمار می رفته و اغلب ایشان در این اندیشه بودند که چگونه می توان تحصیل عاقبت خیر کرد. این در حالی است که اغلب مخاطبان و مستمعین حضرت محمد(ص) در دوران جاهلیت، کسانی بودند که اساساً به حیات پس ازمرگ باور نداشتند. از این رو نفس معرفی و بیان حیات پس از مرگ در پرتو اعتقاد به یگانگی خداوند، یکی از مهم ترین نکات در موعظه های قرآنی است. در نتیجه قرآن به نحو بارزی، حیات پس از مرگ را تبلیغ می کند، به طوری که تقسیم حیات آن جهانی به بهشت و جهنم در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.برای پاسخ گویی در پیشگاه الهی و در برابر خالق و شرکت جستن در حیات اخروی یا جاودان ، انسان باید از نو زنده شود. در عهد قدیم، رستاخیز به معنای تحقق دوباره تمامیت وجود انسان، بواسطه الحاق اصل جاودان روح با جسم مرده، است. البته در متون عهد قدیم، اشارات دقیقی که دلالت بر موقعیت روح در زمان میان مرگ تا رستاخیز کند،  وجود ندارد. هم اوانجلیست ها با بیان معجزاتی در باب احیاء مردگان و هم پطرس حواری با اظهاراتی که در باب انسان شناسی مسیحی دارد، بر استقلال طبیعت روحانی از جسم در انسان صحه می گذارند با این توضیح که منشاء روحانی، حامل کیفیت هویتی (شخصیتی) بوده و کالبد درنهایت تابع روح است.
   در قرآن، رستاخیز نه به معنای صرف آفرینش دوباره طبیعت جسمانی بلکه به معنای خلق جدید و ثانوی تمام هویت انسانی است که اغلب به مثابه رجعت به سوی الله توصیف می شود. ضرورت آفرینش مجدد که در قرآن بر شباهت آن با خلقت اولیه بی وقفه تاکید می شود، بدان معناست که با پایان یافتن راه زمینی (این جهانی) زندگی انسان تماماً متوقف شده و در بیرون کالبد ادامه این زندگی ناممکن است.از آن جا که در قرآن، رستاخیز به مثابه خلق مجدد تلقی می شود، به هرگونه تلاش به منظور فهم رابطه میان زندگی این جهانی و حیات آن جهانی، در اصل به معنای کوشش برای دست یافتن به اسرار خلقت است که البته چنین خواستی به معنای اتم کلمه محکوم به شکست است. در مقابل، اگر انسانِ احیاء شده در حیات اخروی، قصد کند بنفسه به عقب نظر بیفکند و وقایع گذشته را به اراده خود بررسی نماید، البته یک مانع غیرقابل رفع بر وی پدیدار خواهد شد. همان طور که آشکار است، نحوه طرح مسئله مرگ و رستاخیز در این دو متن مقدس با هم تطابق ندارند که این امر به میزان قابل توجهی به درک متفاوت این دو از زندگی انسانی برمی گردد. توضیحات انسان شناختی عهد قدیم بر مبنای تعیین ماهیت انسانی استوار است. در بعضی موارد این تعیین، شکل دوگانه خود می گیرد. به طوری که در مواردی نفس جاودان یا روح آزاد را که بواسطه گناه نخستین جسم مغلوب شده است، در تضاد با جسم فانی قرار می دهد و در مواردی دیگر، شکل سه گانه تقسیم ماهیت انسانی به نفس، روح و جسم مطرح می شود. در عهد قدیم بر این نکته تاکید می شود که انسان در درون خود امری مرکب و متناقض است و بر همین اساس دانش منحرف شده ، اختیار و اعمال انسان لزوماً با هم موافقت ندارند.
   در این میان اصطلاحات انسان شناسی غنی در قرآن به واسطه تشریح جزئی ترین تفاوت ها در حالت روان شناختی و ساخت یک نظام مترقی در امر قانون گذاری دینی، اجازه شناخت ابعاد وجود انسان را می دهد. همچنین به نظر می رسد بینش قرآنی مبنی بر محرز بودن ایمان، منجر به نامتعارف بودن هرگونه اظهار شک نسبت به اعتقادات قرآنی می شود. چرا که این گونه اظهارات در وهله اول دلالت برلطمه دیدن سادگی و بساطت ارتباط انسان با خدا می کند. مقایسه حیات جاودان و حیات اخروی با در نظر گرفتن مولفه های انسان شناختی فوق الذکر، به ما این امکان را می دهد که به یکسری از نتایج دیگر دست یابیم.
از آن جا که در عهد جدید، منشاء روحانی انسان، امری جاودان است، حریمی که حیات جاودان و عالم را از یکدیگر جدا می کند، نه بر اساس محور زمانی بلکه با ملاک ارزش ها معین می شود.اگرچه سعادت بهشتی پس از رستاخیز در انتظار مومنان است، با این وجود حصول حیات جاودان، تنها از طریق چشم پوشی از تعلقات مادی در حیات این جهانی میسر می شود. در چنین شرایطی آن قدر که تناقضات طبیعت انسانی که منجر به پریشانی افکار و اعمال و کشمکش وجدانی وی می شود، مسئله انتخاب راه درست مشکل حادی را پدید نمی آورد.
    در عهد جدید، جاودانگی روح، ضامن یگانگی هویت شخص گذرنده از عالم این جهانی به ساحت جاودانگی است و این در حالی است که در این متن مقدس، توصیفات دقیقی در مورد حیات پس از مرگ وجود ندارد. در قرآن نیز با توجه به این نکته، نمی توان یک ارتباط متوالی و تتابعی میان حیات دنیوی و حیات اخروی برحسب یک معیار زمانی (تاریخی) برقرار ساخت. درواقع نوع نگاه قرآن به مقوله وجودشناختی انسان، دیدگاهی خاص و منحصر به فرد است. برای انسان در پیشگاه الهی سرنوشت دیگری جز آن چه که در قرآن نوشته شده است، وجود ندارد و ضامن این همانی هویت در عوالم این جهانی و آن جهانی به طوری که هرکس، خود جواب گوی اعمالش باشد، تنها خداوند است؛ بدین ترتیب، قدرت لایتناهی خداوند و عدالت اوست که می تواند انسان را به همان کیفیت و هویتی که درحیات دنیوی داشت، از نو زنده کند و البته این امر براساس دیدگاه های صرفاً راسیونالیستی آنطوری که در تفکر مدرن مطرح می شود، قابل درک نیست.

www.gumer.info/bogoslov_buks/bogoslov/index.php