همشهری آنلاین - دکتر میلاد عظیمی: ادبیات آینۀ روح ملتهاست. خوبوبد و زشتوزیبای یک ملت را میتوان در آن نگریست. اگر ادبیات فارسی ملاک داوری باشد نشان میدهد اندیشههای منفی و تحقیرآمیز و خشن دربارۀ زن در تاروپود زندگی ایرانی تنیده شده است. البته این اندیشههای منفی در فرهنگ ملل دیگر هم بوده. همچنین در ادبیات فارسی نگاه روشن و مثبت به زن هست.
بدبختی این است که اندیشههای کهنه در کتابهای کهن و روزگاران سپریشده محصور نمانده و خود را به دنیای ما رسانیده است. روایتهای آراستهتر و روزآمدی از این گزارههای سیاه و مندرس عرضه میشود که زندگی را رنجآورتر از آنی که هست، میکند. فیالمثل وقتی عطار در تذکرةالاولیاء باید توضیح بدهد به کسانی که میگفتند چرا نام یک زن یعنی رابعه را در صف رجال آورده و بابی به او اختصاص یافته، قصّهاش به شکلی تا زمانۀ ما استمرار یافته است. اینکه خاقانی در سوگ پسرش دردناکترین مرثیهها را سرود اما در مرگ دخترش اظهار شادی کرد و مرگ دختر نوزادش را عمر ثانی خود دانست؛ آن هم به این دلیل که اساساً وجود دختر بیگناه را مایۀ محنت و سرافکندگی و مرگ او را موجب سرافرازی خود میدانست؛ یا اینکه کمال اسماعیل در رثای پسرکش مرثیهای جانسوز ساخت اما وقتی دخترش متولد شد،غمنامه سرود، سخن فسانهگشتهای نیست. خاقانی و کمال البته قرنهاست که مردهاند اما نقطۀ کانونی نگاه و نگرششان نمرده است؛ سودای موهوم ننگونام که دختران را از بدو تولد متهّم به جهان میآورد.
واقعاً چرا نزد برخی وجود دختر مایۀ ننگ بود؟ جوابی بهتر از جواب سنایی، شاعر محبوب خاقانی، نمیشناسم. حیف که اینجا خانواده نشسته و نمیشود دلایل معنوی حکیم غزنوی را در مذمّت وجود خواهر و دختر، عیناً نقل کنم. همۀ حرف سنایی اما این است که خواهر و دختر «زن» هستند و بههمیندلیل از کودکی و «دهسالگی» به دنبال مردان میافتند. (به یاد عبید زاکانی افتادم که دختر «ده ساله» را برای کامجویی سخت مناسب میدانست). دختران اگر شوی نیابند با هر کس که بشود میآمیزند و ناموننگ پدر و برادر را برباد خواهند داد. پس باید زود به شوهر بروند. اما درد اینجاست که باید موجود منحوسی به اسم داماد را تحمل کرد. درد بزرگتر این است که هر کس خدمتجنسی و «جماع» بخواهد ناگزیر به آن زن سیم و زر میدهد اما داماد پول و جهیز میگیرد و با خواهر و دختر...ببخشید. نباید ادامه بدهم.
خدا شاهد است حکیم سنایی در کتاب حدیقه که آن را پس از قرآن و حدیث والاترین کتاب و در حکم «قرآن پارسی» میدانست، به همین دلیلی که نوشتم، وجود دختر و خواهر را مایۀ سیاهرویی پدر و برادر تلقی کرده است. نتیجۀ این نگاه هم این است که برای اینکه آبرو باشد بهتر است دختران نباشند؛ که "دفن دختران از مکرمات"است؛ که "بهترین داماد گور" است؛ که خواهر و دختر و زنِ مستور و پارسا هم نصیب و روزی کس مباد تا چه برسد به نامستور و فرماننابرنده. سنایی آدم کوچکی نبود. اعتبار و قبولخاطر عظیم داشت...گفت یکی خواجه سنایی بمرد آری بمرد اما اصل این فکر و فرهنگ که او راوی زبانآور و برجستۀ آن بود زنده و رونده ماند؛ این اندیشه که دختر بهخاطر جنسیتش بالقوه و همواره خطری برای آبرو و شرف خانواده است.
در شعرهای لطیف منوچهری دامغانی، شاعر شراب و شادی، خشنترین برخورد با زن - آن هم با دخترکان نوسال- تصویر شده است. منوچهری به توصیف مراحل شرابانداختن که پیش از او در شعر رودکی و بشار مرغزی هم آمده بود، دلبستگی داشت و چند قصیده و مسمط در این زمینه ساخت. مضمون اصلی این شعرها قتل فجیع و شکنجهآمیز دختر رز [=دانۀ انگور] است. بهایندلیل که بی اذن مالک و ولی خود [=مرد رزبان و دهقان]، آبستن [=آب و آفتاب خورده و درشت و گوشتدار] گردیده است. دختر رز از سوی ولی و مالک محاکمه و مجازات میشود؛ با خنجر و ساطور سرش بریده و شکم و زهارش دریده میشود [=از خوشه جدا میشود] و به زاری لگدمال میگردد [=در چرخشت افکنده میشود] و خونش ریخته میشود [=آب انگور را به خم میریزند]. در این شعرها مجازات وحشیانه و خونچکان دختران از سوی ولی و مالک عادی و حتی با لحن قبول تلقی شده. در قصیدهای دختران خود را سزاوار مجازات وحشیانه میدانند. در مسمطی مرد دهقان میگوید جوانمرد و مسلمان نیستم اگر شما را به زاری نکشم. در مسمط دیگر انگورها را «دختران خود» میخواند ولی آنها را زارمیکشد. دختران زاری میکنند که گناهی ندارند. نمیپذیرد. بعد درمییابد دختران بلاکشیدۀ رز بلایه و بدکار نبودند. راستی در یک شعر ولی و مالک سر دختر رز را با «داس» میبرد. در مصرعی هم منوچهری تعجبکنان پرسیده مگر سر دختربچه را هم میبرند.
البته اینها شعر است اما آینۀ زندگی و مناسبات اجتماعی ما هم هست. ریشه و سابقۀ جنایات خانگی و زنستیزی را در امثال این متون باید جستجو کرد نه در فضای مجازی و موضوع ۲۰۳۰.