تاریخ انتشار: ۱۴ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۰:۲۶

زری نعیمی: اگر من دو تا بودم چه اتفاقی می‌افتاد؟ من یکی هستم. تو هم یکی هستی.

بغل‌دستی تو هم یکی هست. اگر دو تا بودم، یعنی صبح که چشم‌هایم را باز می‌کردم تا بروم دستشویی، می‌دیدم یکی دیگر، که من است، روی آن تخت یا تخت بالای سرم دارد خمیازه می‌کشد و تنش را کش و قوس می‌دهد. نگاهش می‌کردم. ای وای او که من است. من آنجا، یا روبه‌روی خودم، یا بغل‌دستم چه می‌کنم؟ فقط دوقلوها می‌توانند بفهمند چه جوری می‌شود، یا چه اتفاقی می‌افتد وقتی یک نفر دو تا می‌شود. از همان اول که توی شکم مامان‌ها هستند، اولش یکی هستند. بعد نصف می‌شوند. از همان اول مجبور هستند که با هم باشند. در آن فضای کوچک و تاریک دو تا هستند که نفس می‌کشند و بزرگ می‌شوند. بعد دو تا هستند که به این دنیا می‌آیند. دو تا هستند که با قدم گذاشتن به دنیای تازه گریه می‌کنند. وقتی این یکی می‌خوابد، آن دیگری کنارش خواب است. و بعد همین طور ادامه پیدا می‌کند. همیشه به جای این که یکی باشد، دو تا هستند.

   دوقلوها کم نیستند. خیلی وقت‌ها  آنها را دیده‌ایم. اما هیچ وقت نپرسیده‌ایم، یا با خودمان خیالات نکرده‌ایم که چه جوری می‌شود آدم دو تا باشد؟ چه جوری می‌شود آدم با یکی عین خودش زندگی کند؛ غذا بخورد؛ به مدرسه برود. هر چه قدر هم خیالمان را بال و پر بدهیم، نمی‌توانیم تصورش را بکنیم.

   نویسنده و داستان‌نویس هم خیالش را می‌فرستد به همین جاهایی که تصورش مشکل است. مثل همین رمان «دوقلوها»: یکی «روبی» و دیگری «گارنت». یکی عاشق چیپس سر‌که نمکی است و می‌تواند در یک روز سیزده تا پاکت چیپس بخورد و دیگری چیپس دوست ندارد. یکی آرام و قرار ندارد و دایم بدو بدو می‌کند و از این که یک جا بنشیند، آن هم ساکت، بیزار است و آن یکی ساعت‌ها دمر می‌افتد و کتاب می‌خواند.

   با این رمان برای لحظه‌هایی می‌شود فهمید چه جوری می‌شود آدم دو تا باشد عین هم. می‌شود فهمید این دو تا چه‌جوری با هم کنار می‌آیند. چه‌جوری دعوا می‌کنند و حرف می‌زنند و بازی می‌کنند و می‌خوابند و لباس می‌پوشند.

   می‌دانید چرا رمان دوقلوها خواندنی است؟ چون دوقلوها، یعنی روبی و گارنت، با هم آن را نوشته‌اند. یک جمله روبی، یک جمله گارنت. یک پاراگراف این، پاراگراف بعدی هم آن.

   یک روز در خانه‌ خودشان که پر از کتاب است و آنها باید زیگزاگی حرکت کنند تا کتاب‌ها نریزند،‌ روبی یک کتاب جلد قرمز خوش قد و قواره پیدا می‌کند. این کتاب داستان ندارد؛ سفید است. پس روبی و گارنت شروع می‌کنند  قسمت‌هایی از زندگی دوتایی‌شان را می‌نویسند. البته روبی شیطان پیشنهاد نوشتن را به گارنت می‌دهد. گارنت کتاب‌خوان و آرام با نظر روبی مخالفت می‌کند و می‌گوید من که نمی‌نویسم. اما روبی می‌گوید: نخیر، تو هم می‌نویسی. و داستان همین‌جوری شروع می‌شود: یک داستان دو تایی. با خواندن داستان می‌شود لحظه‌هایی نزدیک شد به این زندگی دو تایی و دو قلویی. به  وقتی که آدم به جای این که یکی باشد، دو تا می‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ به این دلیل  دوقلوها برای یک قلوها جالب‌تر و خواندنی‌تر است؛ چون نمی‌دانند دوتا بودن یعنی چه. شاید هم برای دوقلوها بیشتر!

*دوقلوها  
* نویسنده: ژاکلین ویلسون
* ترجمه: پروین جلوه‌نژاد                      
* ناشر: افق
* چاپ اول: 1386
* بها: 2000 ریال