اما یادمان نرود یک مجموعه تخصصی، خارج از شهر و متناسب چنین نمایشگاههایی از ضروریات شهر بزرگی مثل تهران است؛ آخر تهران پایتخت ایران است.
تعداد زیادی از مردم تا من را میدیدند میخواستند مشکلات فنی یا مجوزهای خانهشان را طرح کنند. اما همه اینها روال قانونی دارد و من مجاز نیستم خارج از قانون تصمیم بگیرم.
خانمی گریهکنان سمت من آمد و از من خواست تا خانهای را که سال گذشته به شهرداری فروخته پس بگیرد. راست میگفت، با افزایش ناگهانی و نامعقول قیمتها به شدت ضرر کرده بود. قلبم شکست از اینکه کاری از دستم ساخته نبود.
فشاری که به مردم وارد میشود واقعی و غیرقابل تحمل است. اما راه حل چیست؟ حل موردی و غیرروالمند مشکل چند نفر چه فایدهای دارد؟ باید برای ریشه این فشارها فکری کرد.
غرفههای اختصاصی شهرداری هم از کثرت جمعیت بیبهره نبود. تازه رسیده بودم که یک نفر داد زد آقای قالیباف به دادمان برسید. گفتند پسرشان گمشده و هرچه گشتهاند فایدهای نداشته. بنده خدا گمان میکرد یافتن کودکان گمشده از وظایف نظام شهرداری است. صدایش کردم تا آراماش کنم. بیشتر که گپ زدیم فهمیدم خانمش ورزشکار دوچرخهسوارو نابیناست. در همین احوال بود که خدا را شکر، بچه را آوردند. روی معصومش را بوسیدم. گفتم «مرد که گم نمیشود».
به هر حال درخواستهای خوبی هم برای رفاه حال عموم مردم داشتند که قرار شد تا حد توان پیگیری کنم. چقدر دلگرم میشویم وقتی خانوادهای را شاد میبینیم. شادی حق همه ما ایرانیهاست.
از غرفههای دیگری هم بازدید کردم؛ مؤسسه نشر آثار امام خمینی، سوره مهر، بقعه، انتشارات علمی و فرهنگی، آستان قدس رضوی، اسرا، شاهد، کتابخانه ملی، نشر ثالث و...
در گفتوگو با یکی از توزیعکنندگان کتاب قول دادم در لایحه حمایت از ناشران حتما بخشی را به تسهیل فعالیتهای توزیع کتاب هم اختصاص دهیم و البته ازشان خواستم خودشان پیشنهادی را تنظیم وبرایم ارسال کنند.
یکی از غرفهها برایم جالب بود. کتابهایی را در قطع کوچک، با موضوعات متنوع و ازهمه مهمتر قیمت مناسب(زیر 500 تومان) منتشر کرده بودند. نامش را گذاشته بودند: کتاب همراه. بهنظرم اقدام خوبی برای همگانی کردن کتاب است.
از همه کتابهایی که خریدم بعضی را بیشتر دوست دارم؛ اشعار استاد
محمد حسین شهریار و شناخت اسلام از دکتر بهشتی، دکتر باهنر و گلزاده غفوری.
* از وبلاگ شخصی شهردار تهران