به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، سیدعلی کاشفی خوانساری نوشته است: «با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ همه حوزههای فرهنگی و اجتماعی دستخوش تغییرات بنیادین شد. ادبیات کودک و نوجوان هم از جمله حوزههایی بود که مناسبات و جایگاهها در آن به طور کلی و تقریباً به شکل صددرصد دگرگون شد.
در آن مقطع گروهی از جوانان فعال در زمینه ادبیات کودک که بین ۱۸ تا ۲۸ سال داشتند به سردمداران ادبیات کودک و نوجوان ایران بدل شدند. این گروه که میتوانیم ایشان را با تقریب نویسندگان متولد دهه ۳۰ بنامیم، مدیریت ادبیات کودک را در همه نهادهای دولتی و حکومتی به دست آوردند و به مرور تمامی چهرههای پیشین حذف شدند.
شرایط اجتماعی در این مقطع چنان بود که نه تنها افرادی چون یمینی شریف و لیلی ایمن و ایرج جهانشاهی که مسئولیتهایی در حکومت قبل داشتند کنار گذاشته شدند، بلکه نویسندگان غیرسیاسی همچون مهدی آذریزدی و فردوس وزیری و بسیاری دیگر هم خانهنشین شدند. نویسندگان انقلابی چپگرا همچون درویشیان و خاکسار و یاقوتی و قاضینور هم سرنوشت مشابهی یافتند. حتی نویسندگان مذهبی نسل قبل همچون محمود حکیمی، مصطفی زمانی، میرابوالفتح دعوتی و غلامرضا امامی هم از دایره مدیریت ادبیات کودک بیرون ماندند. به این ترتیب ادبیات کودک در دهه ۶۰ که با زایش و رشد چشمگیری همراه بود، استادان و مدیران و پیشکسوتانی سیساله داشت. جوانان و مدیران انقلابی در این دوره همچون همه انقلابیان پرشور تاریخ بر این باور بودند که ما خود پدران خویشیم. چیز چندانی پیش از ما وجود نداشته و یا اگر بوده کمارزش و مردود است.
گرچه یکی از دلایل نویسندگان متولد دهه ۳۰ برای این رویکرد جوانگرایی بود، وقتی با رسیدن دهه ۷۰ و ۸۰ این نویسندگان به پنجاهسالگی و سن بازنشستگی رسیدند، کسی جانشین مناصب ایشان نشد و راه برای ورود جوانترها به دایره اصلی مدیریت ادبیات کودک بسته ماند.
جالب است که از میان نویسندگان نسل بعد از این پیشگامان یعنی نویسندگان متولد دهه ۴۰، حتی موفقترینان ایشان هم هیچگاه نتوانستند به موقعیت خاص و بیبدیل نویسندگان متولد دهه ۳۰ نزدیک شوند و تا امروز همچنان نامشان ذیل و زیرمجموعه نام نویسندگان پیشکسوت متولد دهه ۳۰ تعریف میشود. نویسندگانی چون فریبا کلهر، افسانه شعباننژاد، محمود پوروهاب، فرهاد حسنزاده، محمدکاظم مزینانی، مهری ماهوتی، جمشید خانیان، احمد عربلو، طاهره ایبد، ناصر کشاورز، محمدرضا بایرامی، داوود غفارزادگان، افشین علا، شهرام شفیعی و ... گرچه هریک در مقاطعی و در زمینههایی خوش درخشیدند، هیچگاه نتوانستند به موقعیت اجتماعی و حرفهای نویسندگان دهه ۳۰ نزدیک شوند و حتی برخی برای همیشه این حوزه را رها کردند. شرایط اجتماعی چنان بود که نسل اول انقلاب نتوانستند برای خود جانشینی تربیت کنند و شاگردان ایشان تنها مجال یافتند دستیاران خوبی برای نسل اول باشند و تا امروز همچنان نویسندگان نسل اول انقلاب عهدهدار مدیریت و امور اجرایی ادبیات کودک اند. ایشان که پنجمین دهه مدیریت خود را در نهادهای مختلف دولتی و عمومی و خصوصی تجربه میکنند، مشاوران عالی موسسات ادبی، انتشاراتی و فرهنگی و مجری پروژههای بزرگ ملی هستند.
شگفت آنکه این اتفاق در حوزه تصویرگری کتاب کودک تکرار نشد. گرچه در اوایل انقلاب سردمداران تصویرگری کتاب کودک هم افرادی با گرایشهای ایدئولوژیک بودند اما به مرور پیوند میان تصویرگری و قدرت کمتر شد و در یک نظام طبیعی و حرفهای شرایط حضور نسلهای بعدی در دایره مدیریت تصویرگری کتاب کودک ایران فراهم شد. پیشگامان تصویرگری در دهه ۶۰ رابطه ملایمتری با پیشکسوتان خود داشتند و از آنسو مدیران فرهنگی کشور هم حساسیت ایدئولوژیک کمتری به تصویرگری نشان میدادند. برای همین در دهههای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ شاهد حضور چهرههای جدیدی در عرصه مدیریت و راهبری تصویرگری و تغییر مدیران و سردمداران بودیم و دهها تصویرگر جوان در دهههای مختلف به شهرت اجتماعی و جایگاه حرفهای بالایی دست یافتند و پس از چندی جای خود را به جوانترها دادند.
شرایط مذکور سبب پدیده سالمندی چهرههای مطرح ادبیات کودک شد تا آنجا که امروز جوانترین نویسندگان مطرح ادبیات کودک همگی حدود ۴۰ سال دارند. نویسندگانی چون حسین شیخالاسلامی، مهدی رجبی، حدیث لزر غلامی، نوید سیدعلیاکبر و ... که احتمالاً همگی امروز موهایی سپید بر سر دارند، جوانترین نامهای مشهور ادبیات کودک و نوجوان ما هستند. نویسندگانی که در هر جای دیگر دنیا امروز میبایست در جایگاه یک راهبر، نظریهپرداز، سیاستگذار و مدیر عالی نقشآفرینی کنند و نه به عنوان نویسندگان جوان و نمایندگان نسل نو و امروزین.
تبعات سالمندی مدیران و میدان ندادن به نسلهای بعد در مدیریت اقتصادی و اجتماعی کشورمان به وضوح آشکار شده و ادبیات کودک و نوجوان هم از این قاعده منطقی مستثنا نیست. در یک نظام سالم و سلیم جایگاه پیشکسوتان و حرمت ایشان پاس داشته میشود، معیشت ایشان به شایستهترین شکل تامین میشود و متناسب سن و موقعیتشان جایگاهی درخور و محترم برای بهرهگیری از تجربیاتشان تعریف میشود و در کنار آن امور اجرایی و مدیریتی به جوانترها سپرده میشود تا پیشکسوتان بقیه عمر خود را در عزت و آرامش صرف نگارش، آموزش و ثبت تجربیات و ارائه تحلیلها و گنجینه دانش و بینش خود کنند.
واقعیت این است که در همه عرصههای اجرایی و مدیریتی کشور باید برای اصلاح و توسعه و عبور از بحرانهای موجود به تواناییها و ایدههای جوانان دهه شصتی و دهه هفتادی باور داشته باشیم و میدان را به ایشان بسپاریم که زمانه، زمانه آنان است.
نویسندگانی چون این فقیر که سه دهه و یا بیشتر در عرصه اجرا و مدیریت ادبیات کودک نوجوان حضور داشتهاند علیالقاعده هر آنچه در توانشان بوده پیشتر به عمل درآوردهاند و امروز باید به دوران بازنشستگی از امور اداری و اجرایی و مدیریتی پا بگذارند. نسل جدید نویسندگان بیستساله و سیساله حق دارند که انتقاداتی را به بخشهایی از عملکرد ما وارد بدانند و حق دارند که مدیران و مجریان و سیاستگذاران زمانه خود باشند. پس بهتر است که به توان و انگیزه و دانش ایشان باور داشته باشیم و مجال تجربه و به محک گذاشتن باورهایشان را فراهم کنیم.»