۱۸ تیرماه را به‌عنوان روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نام‌گذاری کرده‌اند؛ هرچند هنوز خانواده‌ها و نهاد آموزش‌وپرورش اهمیتی کم برای ادبیات کودک و نوجوان تخیل‌ورز قائل هستند.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا، ۱۸ تیرماه را به‌عنوان روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نام‌گذاری کرده‌اند؛ روزی که به یاد مهدی آذریزدی نویسنده «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» و «قصه‌های تازه از کتاب‌های کهن» در تقویم جلالی ثبت شده است. اما ادبیات کودک و نوجوان در بیش از نیم‌قرنی که از تأسیس دو نهاد بسیار مهمِ شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان گذشته است، چه مسیری را طی کرده است؟
 
چرا نویسندگان کودک و نوجوان به‌غم افتخارآفرینی‌های جهانی، کمتر شناخته شده‌اند و آثارشان کمتر مورد بررسی قرار گرفته است؟ چرا اغلب خانواده‌ها و نهاد آموزش‌وپرورش که بیش از ۱۵ میلیون دانش‌آموز کودک و نوجوان زیر نظر آن هستند، اهمیت چندانی به ادبیات کودک و نوجوانِ جدی و تخیل‌ورز نمی‌دهند؟ این پرسش‌ها را با احمد اکبرپور نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در میان گذاشتیم.
 
اکبرپور که مردادماه امسال ۵۰ ساله می‌شود، ازجمله نویسندگان پیشرویی است که فردیت، هویت و خلاقیت کودکان و نوجوان، و نحوه مواجهه آن‌ها با جهان پیرامون را با درآمیختن تکنیک و فرم داستانی، طنز و بهره‌بردن از کهن‌الگوها و افسانه‌ها در کتاب‌هایش مطرح می‌کند.
 
مشهورترین کتاب‌های احمد اکبرپور «امپراتور کلمات»، «شب بخیر فرمانده»، «من نوکر بابا نیستم»، «غول و دوچرخه» و «قطار آن شب» است که برای این کتاب‌ها و دیگرآثارش جوایز متعددی ازجمله برگزیده کتابخانه بین‌المللی مونیخ در سال ۲۰۰۵، دیپلم افتخار «IBBY» در سال ۲۰۰۶، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۹، برگزیده یونیسف در سال ۱۳۸۱ و چندین جایزه لاک‌پشت پرنده را دریافت کرده است.
 
اکبرپور عضو شورای کتاب کودک و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان است و کتاب‌هایش به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، چینی، کره‌ای و ترکی استانبولی ترجمه و در کشورهای آمریکا، کانادا، چین، کره جنوبی، آلمان و... منتشر شده است.
 

  • بیش از نیم‌قرن از تأسیس شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌گذرد؛ دو نهادی که با تأکید بر اهمیت پرورش روح کودک و توجه به نیازهای فرهنگی او پایه‌گذاری شد و از آن پس نیز جریان ادبیات کودک و نوجوان و فیلم، نمایش، قصه، نقاشی، تصویرگری در حوزه کودک به‌شکل جدی دنبال شد. ادبیات کودک و نوجوان در این سال‌ها چه مسیری را پیمود؟

همان‌گونه که اشاره کردید، تأسیس دو نهاد شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ابتدای دهه ۴۰، تأثیر بسیار زیادی بر شناسایی و معرفی ادبیات کودک و نوجوان گذاشت. همچنین می‌دانید که پیش از انقلاب فعالیت کانون گسترده‌تر از امروز بود، و شورای کتاب کودک بیشتر در تهران فعالیت داشت و اغلب نیز قشر فرهیخته و نویسندگان مخاطب آن بودند. با این حال شورای کتاب با جذب نویسندگان و شاعران مطرح، توانست قواعد متناسب با استانداردهای روز جهان را به آنها فرا دهد. به‌ویژه آنکه شورای کتاب کودک یکی از دفاتر رسمی «IBBY» (دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان) بود.
 
به دلیل همین اثرات مثبت بود بود که پس از تأسیس شورای کتاب کودک، فرشید مثقالی در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۶) بزرگ‌ترین جایزه تصویرگری کودک جهان (جایزه هانس کریستین اندرسن) را به دست آورد، پس از انقلاب نیز هوشنگ مرادی کرمانی مورد تشویق هیئت داوران قرار گرفت، احمدرضا احمدی در فهرست نهایی این جایزه قرار گرفت و فرهاد حسن‌زاده نیز سال ۲۰۱۸ برنده لوح سپاس شد.
 
همچنین در این نیم‌قرنی که از عضویت شورای کتاب کودک در «IBBY» می‌گذرد، توران میرهادی چهار دوره در سال‌های ۱۹۷۶، ۱۹۷۸، ۱۹۸۶، ۱۹۸۸، ثریا قزل‌ایاغ یک دوره در سال ۱۹۹۲، منصوره راعی دو دوره در سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۰۰، زهره قایینی دو دوره در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴، پرناز نیری در سال ۲۰۰۶ و سحر ترهنده در سال ۲۰۱۴ عضو ایرانی هیئت داوران بوده‌اند که این اتفاق نیز بسیار مهم و قابل‌توجه بوده است.
 
از این منظر واضح است که ادبیات کودک و نوجوان ما در جهان، شناخته‌شده‌تر از ادبیات بزرگسال‌مان است و من معتقدم در آسیا نیز پس از کشور ژاپن، دومین کشور قاره به لحاظ کیفیت آثار کودک و نوجوان هستیم. این افتخارات نیز از نفس گرم مهدی آذریزدی، توران میرهادی و همه کسانی برآمده که در تأسیس شورای کتاب کودک نقش داشتند.
 

  • به جایگاه شناخته‌شده ادبیات کودک و نوجوان در جهان و منطقه اشاره کردید، خود شما یکی از نویسندگان بین‌المللی کودک و نوجوان هستید و آثارتان به زبان‌های مختلفی ترجمه و منتشر شده است، اما پرسش اینجاست که چرا ادبیات کودک و نوجوان در درون کشور از جانب منتقدان، رسانه‌ها، خانواده‌ها و آموزش و پرورش آن‌گونه که باید، مورد توجه قرار نگرفته است؟

 واقعیت آن است که ادبیات کودک و نوجوان ما در جهان شناخته‌شده و مورد توجه است، اما معتقدم یکی از دلایل مهم عدم استقبال خانواده‌ها از آثار نویسندگان ایرانی آن است که در ایران هم مانند دیگر کشورهای صاحب ادبیات کودک و نوجوان، هر ساله ۱۰ تا ۱۵ اثر خوب و خواندنی منتشر می‌شود، اما این کتاب‌ها در برابر صدها کتاب خوب ترجمه‌شده از زبان‌ها و کشورهای دیگر، به چشم نمی‌آید و احتمالاً کمتر دیده می‌شود.
 
من به‌جد معتقدم هر سال ۱۰ تا ۱۵ کتاب بسیار خوب در ایران منتشر می‌شود و با اطمینان می‌گویم که ادبیات کودک و نوجوان ما در آسیا هم‌رده ژاپن و بالاتر از تمامی کشورهاست، اما به دلیل عدم معرفی و حمایت کافی، این کتاب‌ها در میان آثار ترجمه‌شده گم می‌شود.
 
به‌عنوان مثال تصور کنید اگر تمامی فیلم‌های سینمایی جهان اجازه داشتند در سینماهای کشور اکران داشته باشند، آیا در آن صورت اصولاً چیزی به نام سینمای ایران وجود داشت؟ در حالی که ادبیات ما در حضور بهترین آثار روز جهان، ناچار به رقابت است.
 
از سوی دیگر در کشور ما نویسندگان کودک و نوجوان بسیار کمتر از نویسندگان آثار بزرگسال معرفی و حتی شناسایی شده‌اند که این نکته نیز برمی‌گردد به اینکه اساساً کودک هنوز در کشور ما جدی گرفته نشده است؛ اگر کودک جدی گرفته شود، نویسنده و تصویرگر کودک هم جدی گرفته خواهد شد.
 
از همین رو برای خانواده‌ها هم اهمیتی ندارد که سبد فرهنگی کودک را از سوپرمارکت تهیه کنند، یا بر اساس فهرست شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ... به بیان دیگر، به‌رغم آنکه ظاهراً خانواده‌ها برای انواع کلاس‌ها و مهارت‌های کودکان، میلیون‌ها تومان هزینه و آن‌ها را در ده‌ها کلاس ثبت‌نام می‌کنند، اما هزینه‌های فرهنگی و پرورشی کودک برای خانواده‌اش همچنان ناشناخته و بی‌اهمیت است.
 
نتیجه آن می‌شود که اغلب خانواده‌ها همچنان کتاب‌های کودک را به قیمت ۲۰۰۰ تومان از سوپرمارکت تهیه می‌کنند. یکی از دلایل این عدم شناخت صحیح از سبد فرهنگی کودک می‌تواند آن باشد که ما هنوز باور نداریم که خریدن و خواندن کتاب‌های بازاری برای کودکان، تا چه‌اندازه می‌تواند برای تخیل کودک مضر و مخرب باشد.
 

  • این وضعیت در حالی وجود دارد که بیش از نیم‌قرن از تلاش‌های امثال توران‌خانم میرهادی در باب اهمیت شناخت کودک و نیازهای فرهنگی‌اش می‌گذرد. به نظرم حالا می‌توان به بحث آموزش‌وپرورش پرداخت، به‌ویژه انتظار آن است که آموزش و پرورش میان نویسندگان و تصویرگران کودک و نوجوان با دانش‌آموزان تعامل برقرار کند تا دانش‌آموزان بتوانند درباره داستان‌ها و طرح‌های خود با آن‌ها حرف بزنند و شعر و داستان خود را برای آن‌ها بخوانند

شما کافی است به محتوا و شکل کتاب «فارسی» در دبستان توجه کنید، مشاهده خواهید کرد که بیش از ۹۰ درصد این محتوا آموزش‌محور است، نه ادبی‌محور و تخیل‌محور. در این شرایط، کودک و نوجوانی که ۹۹ درصد مسیر زندگی‌اش آموزش ریاضیات، فیزیک، علوم طبیعی و «باید و نباید» است، حتی در کلاس فارسی خود هم باید آموزش ببیند؛ و مجالی بری تخیل‌ورزی‌ او وجود ندارد.
 
حتی وقتی دانش‌آموز داستان یا شعری در کتاب فارسی‌اش می‌یابد، عموماً آثاری ضعیف را می‌بیند که مهم‌ترین جنبه‌اش آموزش و تعلیم ‌است. این دیدگاه را مقایسه کنید با دیدگاه نیچه که معتقد بود «اگر ادبیات نباشد، از فرط واقعیت خفه می‌شویم.»

  •  شما یکی از نویسندگان شناخته‌شده ادبیات کودک و نوجوان هستید، آیا تاکنون اتفاق افتاده که آموزش و پرورش شما را دعوت کند که برای کودکان و نوجوانان کتاب بخوانید، یا از کتاب و داستان برای‌شان بگویید؟

 اصلاً و ابداً چنین اتفاقی نیفتاده و چنین ذهنیتی هم وجود ندارد. وگرنه چگونه است که معاونت فرهنگی آموزش و پرورش، حتی نویسندگان و تصویرگران کودک و نوجوان را که مخاطب‌شان همین دانش‌آموزان هستند، نمی‌شناسد.
 
یادم است یک بار قصد کردم مجوزی بگیرم تا اجازه دهد ما به‌عنوان نویسندگان کودک و نوجوان فارس بتوانیم به همه مدارس استان برویم، کتاب‌هایمان را برای بچه‌ها بخوانیم و علاقه‌مندان به ادبیات کودک و نوجوان را تشویق کنیم، اما وقتی وارد پروسه دریافت مجوز شدم، مشاهده کردم که اصولاً گرفتن چنین مجوزی بسیار دشوار است و من هم نتوانستم چنین مجوزی را دریافت کنم.
 
تصور کنید چنین اتفاقی تا چه اندازه می‌توانست برای یک دانش‌آموز ۱۰ ساله جذاب و هیجان‌انگیز باشد که نویسنده‌ها و تصویرگران را از نزدیک ببیند، درباره داستان‌ها و طرح‌ها با آن‌ها حرف بزند، شعر و داستانش را برای آن‌ها بخواند و نظرات و دانسته‌هایشان را بپرسد.
 
این در حالی است که انتظار آن است که آموزش و پرورش این تعامل میان نویسندگان کودک و نوجوان با دانش‌آموزان را برقرار کند، یا آنکه دست‌کم تلاش کند نویسنده‌ها و تصویرگران کودک را بشناسد تا متوجه شود زمینه کاری نویسندگان و تصویرگران کودک دقیقاً درباره دانش‌آموزان است.
 

  • شما خودتان به عنوان یک پدر چگونه میان این وضعیت یک تعادل ایجاد کردید؟ یعنی چگونه دخترتان را با آنکه در مدرسه، مجالی و انگیزه‌ای برای کتاب‌خواندن نمی‌یافت، به کتاب و داستان و شعر و تخیل‌ورزی علاقه‌مند کردید؟ شاید این تجربه بتواند پیشنهادی برای خانواده‌هایی باشد که می‌دانند کودک‌شان، افزون بر آموزش، به پرورش روح و تخیل‌ورزی هم نیاز دارد.


نکته بسیار مهم آن است که خانواده‌ها ابتدا باید بدانند که فرزندشان در هر رشته‌ای که بخواهد تحصیل کند ـ از خلبانی تا پزشکی و فیزیک و... ـ احتیاج به تخیل دارد. وگرنه شاید فرزندشان در آینده پزشک شود، اما اگر تخیل نداشته باشد، پروفسور خدادوست نمی‌شود، مهندس می‌شود، اما بدون تخیل، به مهندسی تقلیدکار تبدیل می‌شود.
 
اما اگر می‌خواهیم فرزندان‌مان ایده‌های جدید و خلاقانه داشته باشند، باید بدانیم که آن‌ها به تخیل و تقویت تخیل نیاز دارند؛ و پایه و اساس تخیل، ادبیات، شعر، تئاتر و هنر است. چراکه بچه‌هایی که تک‌بعدی و متکی به کتاب‌های آموزشی رشد می‌کنند، نه ارتباطات اجتماعی یاد می‌گیرند، نه به هوش هیجانی‌شان افزوده می‌شود، و نه می‌توانند در آینده مهارت‌های ارتباطی را فرا بگیرند.
 
از همین رو به جد بر این باورم که خانواده‌ای که می‌خواهد فرزندش انسانی خلاق و صاحب‌ایده باشد، باید به سراغ ادبیات برود، برای ادبیات هزینه کند و کتاب‌های تخیل‌محور برای کودک تهیه کنند تا تخیل فرزندش شکوفا شود.