به گزارش همشهری آنلاین به نقل از شهروند، ماهان پس از ۲ سال دستوپنجه نرمکردن با درد و سوختگی تسلیم مرگ شد. قرار بود این پسربچه اسلامآبادی برای جراحی پلاستیک دیگری آماده شود اما مثل اینکه بدنش دیگر طاقت جراحی و بیهوشی را نداشت.
ماهان که به او لقب کوچکترین قربانی اسیدپاشی را دادهاند، بارها و بارها زیر تیغ جراحی رفته است. پدر و مادرش هرچه را داشتند، فروختند تا پسرشان درمان شود اما هزینههای سرسامآور درمان اسیدسوختگی و تلاش کادر درمانی هم چارهساز نشد.
این پسر بچه فروردین سال ٩٧ در حالی که قصد رفتن به مدرسه داشت، هدف حمله اسیدی یکی از اهالی محل قرار گرفت. او در آن زمان ١١ سال داشت و حالا در حالی که چند ماهی از تولد سیزده سالگیاش میگذشت، شنبه شب در بیمارستان اسلامآباد برای همیشه آرام گرفت.
ماجرا از یک جر و بحث ساده شروع شد. جر و بحث با مردی ۲۳ساله که در نزدیکی خانه پدر ماهان مغازه کوچکی دارد. چند حرف درشت و ناسزا و بگو مگو همه آن چیزی است که باعث شد ماهان در آتش کینه مرد همسایه ۲ سال عذاب بکشد و دست آخر هم...
ماهان خودش هم چند ماه بعد درباره علت حادثه و اختلافی که با مرد همسایه داشت، گفت: «ما دعوا کرده بودیم و به هم بدوبیراه هم گفتیم ولی موضوع خاصی نبود که کینهای به دل گرفته باشد و فکر نمیکردم دست به چنین کاری بزند.» اما اختلاف آن مرد با پسربچه ۱۱ساله، صبح روز ۲۶ فروردین سال ٩٧ سر باز کرد.
ماهان برای رفتن به مدرسه آماده شد و بعد هم مثل هر روز خانه را ترک کرد اما هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد: «وقتی در را باز کردیم رنگ صورت پسرم برگشته بود و میگفت نفت ریختند تو صورتم. او را به بیمارستان رساندیم و فهمیدیم با اسید سوخته است.»
او را بلافاصله به بیمارستان بردند اما امکانات اسلامآباد برای درمان سوختگی آن هم از نوع اسیدیاش پاسخگو نبود. همین هم شد تا این پسربچه را همان شب به کرمانشاه منتقل کردند. این را پدر ماهان به «شهروند» میگوید.
او با همه غمی که در صدایش موج میزند، سعی میکند همه جزئیات را به یاد آورد و چیزی را از قلم نیندازد: «در مسیر در داخل آمبولانس مدام میگفت بدنم میسوزد. وقتی به کرمانشاه رسیدیم و پزشکان او را معاینه کردند، معلوم شد یک طرف صورت، بخشی از سر و گردن و پشتش آسیب دیده است. همان موقع دکترها به من و مادرش گفتند که روند درمانی سختی دارد.»
همزمان پلیس هم موفق به دستگیری دو متهم شد. مرد همسایه و پسر جوانی که روز حادثه با موتور و گالن اسید به ماهان حمله کرده بودند، در بازجوییها به جرمشان اقرار کردند. اما ظاهرا همه ماجرا، از نقشه اسیدپاشی تا عملیکردن آن، همه به وسیله مرد همسایه انجام گرفته بود؛ انگیزه هم همان اختلاف و ناسزاگویی بود. همین هم شد تا او به عنوان عامل اصلی به زندان بیفتد.
پزشکان درست پیشبینی کرده بودند، روند درمانی ماهان کار سادهای نبود. او بینی و یکی از چشمانش را از دست داده بود. آسیبدیدگی شدید پوست و خطر عفونیشدن زخمهای باز هم وجود داشت و از طرف دیگر سن و سال و رشد جسمی او کار را برای تیم درمانی مشکل میکرد. با این حال اقدامات درمانی شروع شد و ماهان هر ماه یک جراحی سنگین را پشت سر میگذاشت؛ پیوند پوست و بافتهای آسیبدیده، تلاش متخصصان برای بازگشت بخشی از بیناییاش و اقداماتی از این دست که حتی چندباری ماهان را همراه پدرش روانه تهران کرد.
پدر ماهان وقتی یاد آن روزها میافتد بیاختیار گریه می کند: «بیچاره پسرم چقدر زجر کشید. نمیدانید سوختگی با اسید چقدر سخت و دردناک است. هر چند ماه یک بار جراحی میشد و مراقبت بعد از عمل هم خیلی سخت و دردناک بود.»
جراحی پلاستیک از آن دسته اعمال گرانقیمت درمانی است. خیلیها از پس آن برنمیآیند. کم نیستند بیمارانی که به دلیل همین هزینههای کمرشکن درمان را نیمهکاره رها میکنند. پدر ماهان اما از همه چیزش گذشت، خودش میگوید هرچه داشت را به پول تبدیل کرد تا پسرش بتواند مثل قبل زندگی کند: «هرچه خرج کردم، همه زندگیام را فروختم، فدای سرش فقط دلم از این میسوزد که خیلی اذیت شد و آخرش هم جانش را از دست داد. میخواست پزشک شود، جراح پلاستیک تا بتواند قربانیان اسیدپاشی را درمان کند اما به آرزویش نرسید.»
تنها متهم این پرونده اسیدپاشی که حالا با مرگ ماهان احتمالا به اتهام قتل هم محاکمه میشود، در زندان است. او و خانوادهاش در همه این مدت هیچ کمکی به خانواده ماهان برای جبران هزینههای درمانی او نکردند. پدر ماهان میگوید: «او زندگی ما را زیر رو کرد، من و همسرم ۲ سال است که یک شب راحت نداشتیم، همسرم قرص اعصاب میخورد. او باید تقاص همه اینها را بدهد.»