زمینههاى روایتهاى مارکز و انسانهایى که در این روایتها، زیستى همراه با تلاش، اضطراب، خیانت، عشق، انتظار، مرگ و... دارند کاملاً عینى و محسوس است.
او در چه فضایى زیسته و نوشته است؟ در قاره اى پر از اضطراب و وحشت، پر از حرکتهاى چریکى و رعبآور که پیش از آن که دنیایى آرام و روشن بیافریند، دنیاى خیالى و ذهنى انسانهایى که با رؤیا مىزیند را به هم ریخته و هستى آنها را آشفته مىکند. قاره دلهره «آمریکاى لاتین.» این قاره که در فرآیند فکرى و ایدئولوژیکش در اکثر مواقع با بخش شمالى آن در چالش و درگیرى به سر مىبرد، جریانهاى مختلفى را بهخود دیده است.
شیلى و چهرهاى به نام «پینوشه»، بولیوى و درگیرىهاى داخلى که موجب کشته شدن دوست او چه گوارا شد چه گوارا، کوبا و فیدل کاسترو دوست همیشگى مارکز، ساندینیستها و سوموزیستها در نیکاراگوئه، چریکهاى « راه درخشان» در پرو و درگیرىهاى داخلى بسیارى از کشورهاى آمریکاى لاتین، جهانى است که مارکز در آن زندگى مىکند. گابریل گارسیا مارکز گرچه در تمام این کشورها زیست نداشته اما در واقع برآیندى از این وقایع و رویدادهاست.
ریشه دوم فرهنگ قومى و عادات و آداب سرزمینى بود که او در آن مىزیست، دوران کودکى گابریل با پدر بزرگ و مادربزرگش گذشت، پدربزرگى که سرهنگ بازنشسته بود و در بسیارى از داستانهایش حضورى محسوس دارد و مادر بزرگى که جهانى پر از «مسخ» را برایش ترسیم کرده بود، جهانى که در آن اوراد و ستارگان مىتوانستند سرنوشت انسانها را تغییر دهند. ریشه دیگرى که درخت تناور و هستى داستانى گابریل گارسیا مارکز را شکل داده حضور نویسندگان دیگر به شکلى بینا متنى در آثار اوست. نگاه ولف، کافکا، فاکنر، همینگوى، بالکز و توماس مان و... در شکلگیرى اولیه تفکر سیال او تأثیرگذار بودهاند.
در نامه گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی که در بستر بیماری در بیمارستانی در برزیل نوشته شده و به نوعی وصیت نامه وی محسوب میشود ضمن تشکر از علاقه وافر خوانندگان آثارش به وی و آثارش از آنها خواسته برای رشد فرهنگ کتابخوانی و ادبیات جهانی از هیچ کوششی دریغ نکنند. «مارکز» همچنین در نامه خود از دوستدارانش خواسته است که برای ترویج صلح و دوستی در جهان تلاش کنند و راه او را برای استحکام روابط فرهنگها، ملل و تمدنهای صلح طلب ادامه دهند و نگذارند افکار پلید و سیاستهای دولتمردان جنگ طلب، دنیا را به گذشته و روزهای تلخی همانند دو جنگ جهانی اول و دوم در قرن بیستم بازگرداند.
«مارکز» در پایان این نامه اشاره کرده است که اگر دست تقدیر بر آن باشد که من از میان شما بروم و مرگ مرا در کام خود فرو برد، تمام امیدم بر این است که شما ادب دوستان و حامیان صلح و فرهنگ جهانی کمک خواهید کرد تا صلح و دوستی در جهان گسترش یابد و رسالت من ادامه یابد.
آثارى چون: کسى به سرهنگ نامه نمىنویسد، صدسال تنهایى، پاییز پدرسالار، گزارش یک قتل از پیش اعلام شده، عشق در سالهاى وبا، زندهام که روایت کنم، عشق و دیگر شیاطین، گزارش یک آدمربایى، زائران غریب و دلبرکان غمگین من، کارگاه سناریونویسی، فرهنگ جامع اصطلاحات آمریکای لاتین، سرزمین کودکان، برای آزادی، خانه بزرگ و چند اثر دیگر...حاصل افکار این نویسنده بزرگ است.