تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۹:۵۴

علی مولوی: عجب اشتباهی کردم ها! از اون کارها یی کردم که هیچ‌کس تو زندگیش نمی‌کنه. حکایت همون خودم کردم که (...) ‌بر خودم باده!

آقا ما یه (...) کردیم و افتادیم تو هچل! همین چند وقت پیش بود که یه شوت‌بازی در باب چاقی خودم و هیکل نا‌فرم و از این حرف‌ها با یه ضرب‌العسل! (همون ضرب‌المثل ساختگی خودمونه!) آهنگین، خودم‌رو جلوی در و همسایه و آشنا و غریبه و دوست و دشمن تابلو کردم!

   از فرداش همه تو محل واسه من دست می‌گیرن و آواز می‌خونن که:
   «دیدم شکمی ز دور پیداست
   بعد از دو سه روز کله آمد!»

   ***

اما من هم که کم نمی‌آرم. از همین دو هفته پیش تا الآن همه‌جوره دارم جلوی این شکمِ دردسر‌ساز خودم‌رو می‌گیرم. از همون موقع دارم هر روز 7ساعت می‌رم باشگاه بدن‌سازی و استخر و جکوزی و سونای بخار و خشک و مخلوط!

اما وقتی دیدم که اونقدر‌ها سریع پیش نمی‌رم، به توصیه عالمانه هم‌باشگاهی‌ام (تیمور هیکل!) عمل می‌کنم! اون خودش اوستای این کار‌های هیکلی و میکلیه و هیکلش به قول معروف شده «آآآه» !

   اون اسم چند مدل قرص رژیمی و آمپول بدن‌سازی و از این حرف‌ها به من داد و من هم بلافاصله حرف گوش‌کن شدم و رفتم همه‌رو خریدم. البته حسابی ورشکست شدم، اما به ورشکستگی‌اش می‌ارزه! لااقل دیگه کسی به شکم من تیکه حواله نمی‌کنه!

   سه هفته بعد-خانه ما

   حدود ظهر زنگ تلفن ما به صدا در اومد؛ درینگ...درینگ...

   مامان کوکب: «بفرمایید؟»

   صدای ناشناس: «الو...سلام خانم...من دارم با موبایل یه آقاپسر حدود 17سال زنگ می‌زنم، شما ایشون‌رو می‌شناسین؟»

   مامان کوکب: «وای خدا مرگم بده...چی‌شده؟»

   صدای ناشناس: «چیز مهمی نیس،  فقط ایشون‌رو به خاطر ضعف شدید و درد معده‌ای که داشتن رسوندم بیمارستان و ...»

   بله دیگه، بقیه‌اش هم که از سوابق شوت‌بازی‌های من مشخصه و نیاز به توضیح نداره که اون داروها چه بلایی به‌سرم آورد.

   بی‌خود نیست که از قدیم و ندیم می‌گن:
   «شوتیا! مزن بر سر خود، دست زور
   که روزی شوی خنگ و گیج و خمور!»