معضلی که علاوه بر مبارزه با فساد در سایر حوزهها هم گریبانگیر سیستم مدیریتی کشور شده و مشکلات عدیدهای را ایجاد کرده است. به علاوه، چنین مبارزهها و افشاگریهایی، خود منشأ مفاسد عمیقتری هستند.
ارزان شدن آبرو و حیثیت انسانها و سهولت هتک حرمت و نسبت دادن انواع افتراها و تهمتها به افراد، بیهیچ مبنای قانونی، از هر فسادی بالاتر است.
تجربه نشان داده که این رفتارها عایدی و ثمرهای ندارد و موضوع را پیچیدهتر میکند. مردم هم ابتدا ممکن است افشاگران را بهعنوان قهرمانان مبارزه با فساد قلمداد کنند اما در ادامه وقتی نتیجه عینی حاصل نمیشود آنچه به دست میآید «بحران اعتماد» است.
رفتارهایی این چنین، اعتماد مردم به مسئولان، به حوزه سیاست و اقتصاد، و سهمگینتر از همه به کلیت نظام را زایل میکند. حتی خود افشاگران از این بیاعتمادی بینصیب نمیمانند.
افشاگرانی این چنین مصداق عینی «یکی بر سر شاخه بن میبرید» هستند. دلیل آن هم از اینجا ناشی میشود که در بطن چنین افشاگریهایی بیشتر از نیت خیر مبارزه با فساد و مفسدین، اغراض زشت سیاسی نهفته است.
مردم هم در میان مدت متوجه میشوند که صاحبان چنین رفتارهایی بیشتر از آنکه دغدغه سلامت و پاکی داشته باشند درد قدرت دارند و بیشتر از آنکه به اصلاح امور بیندیشند به بد نام کردن و بیرون راندن رقبای سیاسی خود از عرصه فکر میکنند و این ، همان چیزی است که عرصه سیاسی و مدیریتی کشور را دچار بحران کرده است: گسست اخلاق از سیاست.
در این عرصه، همه چیز وسیلهای شده است برای رسیدن به قدرت و حذف دیگران، مبارزه با فساد و افشاگری هم میتواند یکی از این وسیلهها باشد. بر این اساس معتقدم مبارزه با فساد اگر با 2عنصر مهم دیگر، اخلاق و عقلانیت، همراه نباشد خود موجب فسادی افزونتر خواهد شد.
اگر با اخلاق همراه نباشد به ریاکاری، عوام فریبی، فرصت طلبی، حرمتشکنی و نفرت پراکنی منجر میشود و اگر با عقلانیت همراه نباشد ره به بیراهه میبرد.
با عقلانیت است که میتوان از سطح امور گذر کرد و به عمق آن رسید و ساختارها، ضوابط و روابط و مناسبات و بسترهای مفسدهبرانگیز را دید و به جای هیاهو با آرامش منفذها و البته بعضاً دروازههای فساد را بست.
برخی ساختارهای معیوب اقتصادی، مناسبات غلط حاکم بر سیستم اداری، قواعد و ضوابط پیچیده و فقدان نظارت مؤثر نهادهای مسئول، رسانههای گروهی و نهادهای مردمی عامل فساد هستند. با عقلانیت میشود اینها را شناخت.
هر کس که داعیه مبارزه با فساد داشته باشد باید این را با اصلاح ساختارهای مفسدهبرانگیز آغاز کند و سپس برخورد قاطع، قانونی و هوشمندانه با مفسدین هم میتواند مکمل این اصلاحات باشد وگرنه بسیاری از مصادیق فساد درون این ساختارها، اغلب قانونی و بر بستر ضوابط شکل میگیرند و به همین سبب برخورد قضائی و حقوقی با آنها بسیار سخت و بعضاً ناممکن است.
و به زعم بنده، مرکز و مدار این اصلاحات هم ایجاد شفافیت است؛ شفافیت در سیستم مالی اداری، سیاسی، منابع، درآمدها، هزینهها، بخششها و... کارکرد «شفافیت» را هم حتی فراتر از بحث مبارزه با فساد میدانم.
برای مسائل و مشکلات پیچیده کشور در حوزههای مختلف اگر بتوان یک محور و مرکز تعیین کرد (که برخی معتقدند از لحاظ روششناختی قائل شدن به یک نقطه مرکزی برای همه مسائل درست نیست.) بهنظر بنده آن «عدمشفافیت» است.
در سیستم اقتصادی که آمار و ارقام ضدو نقیض و غیرقابل اتکا در همه حوزهها، حتی امکان شناخت و تحلیل سادهترین مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را از کارشناسان سلب کرده است، مبارزه با فساد از جنس افشاگریهای آنچنانی چه معنایی میتواند داشته باشد.
توجه داشته باشیم مبارزه با فساد مشغله و دغدغه همه نظامهای سیاسی است، همه کشورها در راه رسیدن به توسعه و گسترش کارآمدی خود، هزینههای زیادی صرف مبارزه با فساد میکنند و برنامههای پیچیدهای را در این جهت طراحی و اجرا میکنند؛
چرا که فساد اکنون بهعنوان یکی از موانع اصلی توسعه مورد اجماع همه صاحبنظران است (زمانی اینگونه نبود قبلاً برخی حتی فساد را روغن چرخ دندههای توسعه میدانستند).
برای نظام ما مبارزه با فساد بالاتر از دغدغه توسعه و شکوفایی اقتصادی- که در جای خود بسیار مهم و اساسی است- از زوایه ارزشهای دینی و انقلابی هم اهمیت ویژهای دارد.
به همین سبب باید با تمام وجود کمر همت را برای مبارزه با فساد، رانت خواری حیف و میل بیتالمال، ارتشاء سوءاستفاده از موقعیتهای سیاسی و... بست اما با اخلاق و عقلانیت.
و نکته آخر اینکه مبارزه با فساد، مانند همه اقدامات اصلاحی، به فضایی آرام، عقلانیت، تدبیر، برنامهریزی و هوشمندی نیاز دارد.
در فضای آشفته، پرهیاهو، پر از شعار، تخریب و تهمت و بیاخلاقی آنچه حتماً به سامان نمیرسد مبارزه با فساد است و اتفاقاً چنین فضاهایی بیشتر مناسب گسترش فساد است. مفسدین هم در چنین فضاهایی متأسفانه بهتر میتوانند به کار پررونق خود بپردازند.
* از وبلاگ شهردار تهران