بهعنوان مثال برای یک جریان سیاسی که با مصلحت و تدبیر و درایت درصدد کم کردن رنج و ناراحتی مردم و یافتن طرقی است که از ناحیه آنها در کنار هم زندگی کردن تودههای مردم را تسهیل کند رویکرد «حقیقت»گرایانه موجب میشود که اتخاذ راهکارهای معطوف به اهداف خود را مبتنی بر اخلاق و صداقت و راستکرداری ساماندهی کند و در ماهیت تصمیمات و اقدامات خود، سیاستهایی را بهنمایش بگذارد که حقیقتگرا باشند یا «واقع» موجود را چنانچه مطلوب نباشد (که بعضا هم چنین نیست) به سمت واقع حقیقی جهتدهی و هدایت کند.
همچنین برای یک سیاستمدار قاعدتا «حقیقتگرایی» موجبات اعمال بهتر و سالمتر سیاست را که با تدبیر و درایت آمیخته است فراهم میسازد و درواقع سیاستمدار را در تمکین به تمایلات و ذهنیات و واقعیات متصلب موجود در پیرامون محیطکاریاش، بهگونهای مدیریت میکند که سرانجام آن رسیدن به منافع سیاسی از طریق حصول منافع عمومی برای جامعه است.
بهعبارت دیگر سیاستمدار حقیقتگرا اهداف خود را در اهداف اجتماع هضم شده مییابد و آمال او وقتی تأمین میشود که اهداف اجتماع برآورده شود.
با وجود آنچه گذشت در دنیای ما اینگونه وانمود و احتمالا با درصد بسیار بالایی عمل میشود که سیاست از حقیقت فاصله دارد و جریان سیاسی یا سیاستمدار وقتی از هوشمندی کافی برخوردار است که بدون اعتنا به حقیقت بهمعنی درستی و راستی و نفسالامری، برای رسیدن به منافع جریانی یا فردی خودش با انتخاب هر وسیلهای به توجیه اهداف خویش بپردازد و اصولا عالم سیاست، عالم اخلاق نیست.
این برداشت متأسفانه درست از واقعیت حاکم بر عالم سیاست است که سیاست و سیاسیون را در مواردی به فضاهای بداخلاقی و حقیقتگریزی سوق داده است و بسیاری از حقیقتگرایان را برای اینکه منتسب به حضور در فضای سیاست (که بداخلاق و غیرحقیقتگراست) نشوند اصولا از حضور در این وادی بسیار مهم مانع شده است.
درحالیکه «عدالت» حکم میکند که منافع سیاستمداران و سیاسیون همان منافع حقیقی و اصولی تودههای مردم باشد که در اینصورت ما به نقطه التقاطی از اهداف فلاسفه و اهداف سیاسیون رسیدهایم که فلسفه سیاسی هم جستوجوگر آن است.
در چنین نقطهای سیاست اخلاقی و حقیقتگرا، سیاستمدار برخوردار از تواضع و درایت و ادراک و تدبیر و جامعه منتفع از حضور جریانات سیاسی و سیاستمدارانی متعالی است که بهطور مستمر رفاه مادی و معنوی آنرا میخواهند.
* عضو هیأت علمی دانشگاه تهران