تاریخ انتشار: ۱۵ تیر ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۲

ندا انتظامی: پرداخت داستانی، انتخاب سوژه، تم نمایش، جذابیت و بکر بودن موضوع موردنظر و مواردی از این دست همواره ویژگی اصلی نمایشنامه‌هایی بوده که توسط محمد یعقوبی به رشته تحریر درآمده و به کارگردانی نویسنده روی صحنه رفته

 و در عین حال همواره شیوه کارگردانی او بسته به ویژگی‌های موجود در نمایشنامه با تغییر و تحول روبه‌رو شده و از این‌روست که می‌توان محمد یعقوبی را کارگردانی صاحب سبک دانست و آثارش را با وجود اشتراکات فراوان اما متمایز نسبت به یکدیگر دانست.

یعقوبی پس از اجرای نمایش «دل‌سگ» برای دومین بار به اقتباس روی آورده و نمایشنامه «ماچیسمو» را براساس رمان «کنسول افتخاری» نوشته «گراهام گرین»‌ برای اجرا  روی صحنه آماده کرده است. رمان «کنسول افتخاری» و نمایشنامه «ماچیسمو» فضایی کاملا سیاسی دارد و تمام داستان برمبنای روابط بازی‌های سیاسی حاکمان قدرت شکل می‌گیرد و دلیل اصلی انتخاب این رمان برای اجرا، توسط یعقوبی که فاقد ویژگی‌های یاد شده در آثار قبلی اوست را باید در تم سیاسی داستان و نمایشنامه بررسی کرد. علاقه یعقوبی به سیاست و بازی‌های سیاسی و پرداخت این مسئله به خوبی در آثار این نویسنده و کارگردان هویداست و نمایش «یک دقیقه سکوت» نقطه عطف این علاقه‌مندی را هویدا می‌سازد.

یعقوبی در نگارش نمایشنامه تا حد زیادی شیفته داستان شد و به دلیل همین شیفتگی و علاقه‌مندی است که او در نگارش نمایشنامه چندان به سبک و سیاق کارهایش وفادار نمانده و بدون آنکه  در داستان  قضاوتی صورت دهد، با احترام به دیدگاه مخاطب و بدون نتیجه‌گیری از اتفاقات و رویدادها و واگذاری نتیجه به مخاطب، نمایش را به صحنه آورده است. طراحی صحنه نمایش «ماچیسمو» در ابتدای امر و در نگاه اول بیش از هر عنصر دیگری، وحدت فرم و محتوا را آشکار می‌سازد. کف صحنه نمایش یادآور صفحه شطرنج است و همین نشانه در دیوار انتهای صحنه هم مشاهده می‌شود. در حقیقت طراحی صحنه نمایش، نماد و نشانه‌ای از صحنه شطرنج است که البته بر ناخودآگاه مخاطب تاثیر می‌گذارد و استفاده مستقیمی از آن صورت نگرفته است.

بازیگران حاضر بر صحنه هم با گذشت اندک زمانی از شروع نمایش، حکم مهره‌های شطرنج را پیدا می‌کنند. بازیگران نمایش «ماچیسمو»‌در داستان و در دل نمایش هم «بازیگر» هستند و از خود اراده‌ای ندارند، بلکه صاحبان قدرت و حاکمان هستند که از بالا آنان را بر صحنه نمایش حرکت می‌دهند و هیچ اراده و اختیاری از آنان دیده نمی‌شود. از همین‌رو باید طراحی صحنه را با توجه به مضامین و محتوای داستان و نمایشنامه طراحی هوشمندانه‌ای دانست که به وحدت فرم و محتوا منجر می‌شود. البته به همین میزان، استفاده از حجم‌های مختلف در صحنه فضای جدیدی را خلق می‌کند که بیش از پیش انتزاعی و آبستره می‌نماید.


فضای داستان و نمایش، فضای کاملا رئالیستی است و داستان کاملا واقع‌گرایانه است اما دکور نمایش پس از معنا یافتن حجم‌های حاضر بر صحنه، راه خود را پیش می‌گیرد و بر نمادپردازی و نشانه‌شناسی تاکید می‌کند که همگی بر پایه نوعی فضای انتزاعی است اما داستان همچنان واقع‌گرایانه به راه خود ادامه می‌دهد.

در نمایش «ماچیسمو» یعقوبی برخلاف کارهای گذشته‌اش، به تصویرسازی علاقه بیشتری نشان می‌دهد و در حیطه کارگردان  بر این مسئله بیش از داستان تاکید دارد.
دقت در ترکیب صحنه هم در مورد بازیگران و هم در مورد آکسوارهای صحنه‌ای مهر تاییدی بر این مسئله است. او در این نمایش بیش از گذشته به عمق صحنه‌ای استفاده از پرسپکتیو و همچنین استفاده از عرض صحنه توجه نشان داده و توانسته تصاویر متعدد و مختلفی را پدید آورده و تنوع زیادی در صحنه‌های مختلف خلق کند که مخاطب را با شگفتی مواجه می‌کند.

نوع حرکت بازیگران بر صحنه و میزانسن‌های آنان هم از همین نوع نگاه ناشی می‌شود که در نهایت مخاطب را با پرداختی سینمایی مواجه می‌کند. استفاده از ویدئو پروجکشن و نامگذاری صحنه‌ها و آگاهی‌بخشی به مخاطب از همین روش از دیگر مواردی است که علاقه یعقوبی به پرداخت سینمایی را نشان می‌دهد و حتی برای او مهم نیست که از طریق همین نامگذاری تعلیق داستانی را از بین می‌برد؛ کما اینکه به نوعی مخاطب را ترغیب به تماشای نمایش می‌کند.

یعقوبی در «ماچیسمو» از نگاه و رویکردهای گذشته‌اش فاصله گرفته و دنیایی جدید را تجربه می‌کند و از نمایشنامه گرفته تا کارگردانی و هدایت بازیگران، جهان جدیدی را خلق می‌کند که البته با وجود دارا بودن ویژگی‌های مثبت، کاستی‌هایی را هم به همراه دارد. نمایش «ماچیسمو» نمایشی داستان محور است و مخاطب بیش از پیش علاقه‌مند است تا سرنوشت شخصیت‌ها و پایان داستان را بداند و 90دقیقه با دریافت پیش آگاهی‌ها و ذهنیت‌های مختلف به تماشای نمایش می‌نشیند، اما در حیطه اجرا فضای نمایش، فضایی واقع‌گرایانه نیست و مخاطب در ایجاد ارتباط و همذات‌پنداری با شخصیت‌ها به طور دائم در تضاد است.

نمایش با توجه به نوع داستان و گروگانگیری شخصیت‌ها از فضای لازم برخوردار نیست و با توجه به اینکه داستان رگه‌های رئالیستی دارد اما فضای اجرا رنگ و بویی از یک واقعه را به نمایش نمی‌گذارد و آن وحدت لازم میان فرم و محتوا برای تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطب در طول اجرا شکل نمی‌گیرد. در مجموع نمایش «ماچیسمو» نشانگر توانمندی‌های یعقوبی در حیطه نویسندگی و کارگردانی است و تجربه جدید او را آشکار می‌سازد و می‌توان در نوع خودش «ماچیسمو» را اجرایی قابل قبول و متفاوت نسبت به کارهای گذشته او دانست.