به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین، این داستان، وضعیت تبعیض نژادی و جنسیتی در امریکا را در قالب ماجرای یک زن ناراضی است که برای خرید مایحتاج، به فروشگاه میرود.
«ماجرای یک شب بد»، ویوین، قهرمان داستان را نشان میدهد که برای پیادهروی عصرانه از خانه خارج میشود و برای چند دقیقه، شوهرش جرج و یکنواختی زندگیش را پشت سر میگذارد: «اگر خیلی زود میرفت، میتوانست حدود ۲۰ دقیقه بیرون بماند...قبل از اینکه شب شود و صبح فردا فرا برسد، با صبحانه و رفت و روب و تلفن.» ویوین، در راه به یک مهاجر باردار برمیخورد که بعد از درخواست کمک، مورد آزار کارمند فروشگاه قرار گرفته است. کارمند فروشگاه به ویوین میگوید: «من امثال او را میشناسم. فکر میکنی آنها یک کلمه از حرفت را هم نمیفهمند، ولی وقتی بهشان میگویی کارت را انجام میدهم، حرفت را خیلی هم خوب میفهمند. تنها کاری که من میکنم این است که سرشان داد میزنم تا بروند.»
اندرو گالی که این داستان را برای اولین بار در مجله استرند منتشر کرد، گفت: «این داستان نشان میدهد که چرا آثار جکسون دوباره ارزیابی میشوند و در این چند سال گذشته محبوب بودهاند.»
جکسون در سال ۱۹۶۵ در ۴۸ سالگی درگذشت. رمانهای او از جمله «ما همیشه قلعهنشین بودهایم» و «تسخیر خانه هیل» و «لاتاری» از میان داستانهای کوتاه، از جمله آثار مشهور این نویسندهاند. استیون کینگ، نویسنده برجسته داستانهای ترسناک، رمان تسخیر خانه هیل جکسون را یکی از تنها دو رمان بزرگ ادبیات ماورایی در ۱۰۰ سال اخیر توصیف کرده است. امروز نویسندگانی چون نیل گیمن و جویس کارول اوتس، از نویسندگان تحت تاثیر جکسون هستند.
گالی گفت: «او استعداد منحصر به فردی برای بیان حرفهای مهم و مفصل در قالبهای کوچک داشت، و میتوانست مشکلات بزرگ جامعه را در جهانهای کوچکی که میساخت بازتاب دهد. خواه این جهان کوچک، یک فروشگاه باشد یا خانهای در حومه شهر.» او ادامه داد: «در این زمانه دشوار، ما به این پیام جکسون درباره انسانیت نیاز داریم و اینکه چطور قهرمانان داستان با تعصب و جهل مبارزه میکنند و میتوانند تغییر ایجاد کنند.»
لارنس هایمن، پسر جکسون گفت که او این داستان را به طور تصادفی پیدا کرده است: «در میان بسیاری چیزهای دیگر که در ۵۲ کارتن در کتابخانه کنگره نگهداری میشود.» تمام مقالات جکسون پس از مرگش توسط همسرش استنلی به کتابخانه کنگره اهدا شد.
هایمن معتقد است این داستان منتشر نشده در سال ۱۹۴۴ نوشته شده است. او گفت: «مادرم در آن زمان صدای «شگفتآور» خود را در قالب داستانهای کوتاه در نیویورکر و نیوریپابلیک منتشر میکرد. روشن است که این داستان در سالهای جنگ در نیویورک اتفاق میافتد، زیرا هر چند توسط نویسنده خط خورده، به دفتر جیرهبندی غذا اشاره شده است. داستان از خط اول دارای تنش است و پایان آن به شکل چرخه به آغاز داستان میرسد.»
هایمن گفت وقتی مادرش در سال ۱۹۶۵ درگذشت، در اوج کار خود بود، اما طی سی سال بعد محبوبیت او کمرنگ شد. کتابهای او تا سال ۲۰۰۹ در انگلستان منتشر نمیشد. هایمن ادراه کارها در سال ۱۹۹۰ در دست گرفت و کتابهای شرلی جکسون را به قفسهها بازگرداند. بازسازی نه چندان موفق از رمان او در سال ۱۹۹۹ با نام The Haunting، باعث جلب دوباره توجهها به این نویسنده شد.
دو سال پیش نتفلیکس مینیسریالی با اقتباس از رمان تسخیر خانه هیل ساخت. هایمن و خواهرش مجموعه داستانها و مقالههای جکسون را در قالب دو کتاب «یک روز معمولی» و «بگذار برایت بگویم» گردآوری کردهاند، به اضافه کتابی از نامههای جکسون که تابستان آینده منتشر میشود.
هایمن گفت: «اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است؛ فیلمها، اقتباسهای صحنهای، باله، اقتباسهای اپیزودیک تلویزیونی و حتی فیلم داستانی از زندگی نویسنده با نام «شرلی» که در سال ۲۰۲۰ به نمایش درآمد.»
او گفت مادرش هرگز از تبلیغات شخصی و یا گرفتن عکس خوشش نمیآمد، اما او مطمئنا دوست داشت که کارهایش خوانده و بیشتر از آن، درک شود. او شوکه خواهد شد اگر بفهمد که امروز داستانهای او به طرز دلهرهآوری برای ما آشنا است. آن شَر محتملی که او میدید (حتی در یک روز آفتابی بهاری)، بیش از هر وقت دیگری، هنوز با ماست.