همشهری آنلاین- مریم ورشو: وقتی صحبت از خاورمیانه میشود همه چیز بوی تراژدی و غم میدهد و این غم را در اشعار شاعران خاورمیانهای هم میتوان بهوضوح دید؛ مثلا نزار قبانی شاعر عرب در یکی از اشعارش چنین مینویسد: خاورمیانه را به تقلید چشمهای شرقی تو ساختهاند/ پرالتهاب/ اندوهگین/ خسته/ زیبا...
یا در شعری از نشاط حمدان میخوانیم: ما مردمان خاورمیانهایم/ بعضیهایمان در جنگ کشته میشوند/ بعضی در زندان/ بعضیهایمان در جاده میمیریم/ بعضی در دریا/ حتی بلندترین کوهها هم انتقام تنهاییشان را از ما میگیرند/ چرا که شغل ما مردن است!
اما چرا خاورمیانه این منطقه جغرافیایی که روی ثروت خوابیده است و نیمی از نفت جهان را در خود دارد، هرگز روی آرامش به خود ندیده است؟ شاید بهتر است برای پاسخ به این سوال کتاب «صلحی که همه صلحها را برباد داد» نوشته «دیوید فرامکین» را بخوانید. کتابی که به ما یادآوری میکند ناآرامی خاورمیانه محصول امروز و دیروز نیست. این جغرافیای سیاسی که در طول تاریخ همیشه مورد دستبرد و سهمخواهی دولتهای اروپایی قرار گرفت بعد از انقراض امپراتوری عثمانی تا به امروز هرگز روی خوش به خود ندیده است.
ما در این کتاب با چگونگی فروپاشی امپراتوری عثمانی و همچنین جنگ جهانی اول آشنا میشویم. جنگی که قرار بود به همه جنگها پایان دهد اما منجر به صلحی شد که در واقع این صلح به همه صلحها پایان داد. صلحی که قرار بود نقطه پایان جنگ جهانی اول باشد در عمل کارساز درنیامد؛ بهطوری که جنگ جهانی دوم را در پی داشت و حتی تا امروز هم ما در دنیا شاهد وقوع جنگهای مختلف هستیم.
در این کتاب میخوانیم که نقشه خاورمیانه توسط افرادی ترسیم شد که کمترین شناخت یا حتی دغدغهای نسبت به این منطقه نداشتند، بنابراین بهراحتی این منطقه جغرافیایی را در آسیای غربی مثل کیکی برش دادند. بیآنکه بدانند این تقسیمبندی درآینده تا چه اندازه میتواند جهان را متاثر کند. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «فلان دولتمرد در مقابل نقشه ایستاده، با انگشت اشاره بهدنبال شهر یا رودی که به عمرش اسمش را نشنیده میگردد و زیر لب میگوید کجاست این لعنتی».
همه ما نام کریستف کلمب را بارها شنیدهایم که با کشف ناشناختهها و قارههای جدید راه را برای استثمار بهعنوان گسترش تمدن برای اروپاییان هموار کرد. ادامه همین راه کافی بود تا در اوایل قرن بیستم نیز خاورمیانه چشم اروپاییان را بهدنبال خود بکشاند؛ منطقهای که هنوز به آن راه پیدا نکرده بودند. اروپاییان میخواستند نظم اروپایی خود را به خاورمیانه تزریق کنند و بهدنبال مدرن سازی در این منطقه بودند. در حالی که شناخت چندانی از آن نداشتند.
ما در کتاب صلحی که همه صلحها را برباد داد به چگونگی شکلگیری خاورمیانه بهدلیل دست درازی و سلطهطلبی بریتانیا به آن پی میبریم. سهمخواهیهایی که سبب شد در سال ۱۹۲۲ حکومت عثمانی نابود و سرزمینهایش بین ترکیه، فرانسه و بریتانیا تقسیم شود. در غرب اردن نیز به یهودیان وعده تاسیس وطنی و به غیر یهودیان قول برخورداری از حقوق کامل دادند، قولی که نه تنها عملی نشد، بلکه تا امروز محلی برای مناقشه فلسطین شده است که به عنوان رام نشدهترین منازعه جهانی از آن یاد میشود.
این در حالی است که در این کتاب میخوانیم: در پایان جنگ جهانی اول بریتانیا از ادعای آرمانی استعماری خود بهدلیل فشار مطبوعات، مردم و پارلمانش عقبنشینی کرد، زیرا استعمار بار سنگینی را روی دوش جامعه افکنده بود، بنابراین انگلیسیها دیگر آن هدفمندی و تعهد را در مدیریت خاورمیانه نداشتند. بدین ترتیب شکل کنونی خاورمیانه که حاصل تقسیمات قدرتهای اروپایی بود رها شد. بدون اینکه جای خالی امپراتوری عثمانی به خوبی پر شود.
این ابرقدرتها در این تقسیمبندی کشورهایی را ایجاد کردند، برای آنها حاکمانی گماشتند و مرزهایی را نیز کشیدند، اما نتوانستند همه مخالفان محلی را سرکوب کنند، برای همین تا امروز نیروهای محلی قدرتمندی در خاورمیانه وجود دارد که چون با این مرزبندی و ترتیبات کنار نیامدهاند جنگ برای بقای ملی هنوز در این منطقه در نیمه دوم قرن بیستم اتفاق میافتد؛ مانند چالش فرقههای وهابی در عربستان سعودی، اخوان المسلمین در مصر و سوریه و عراق و ... . دیوید فرامکین معتقد است که این وقایع «خاورمیانهای برای خود خاورمیانه آفرید».
کتاب صلحی که همه صلحها را برباد داد در واقع به ما یادآوری میکند که سیاست اروپاییسازی در خاورمیانه جوابگو نبوده است. فرامکین در جایی از کتاب میگوید: «شاید روزی چالشهای ترتیبات سال۱۹۲۲ مثلا چالش موجودیت اردن، اسرائیل، عراق و لبنان یا چالش نفس حکومتهای ملی سکولار در خاورمیانه مرتفع شود. اما اگر نشود و با همه توان ادامه یابد، خاورمیانه سرانجام به وضعیتی مشابه وضعیت اروپای قرن بیستم دچار خواهد شد که سقوط مرجعیت امپراتوری روم در غرب اتباعش را در بحران تمدنی افکند که وادارشان کرد نظام سیاسی تازهای برای خود پیدا کنند. هزار و پانصد سال طول کشید که اروپا توانست بحران هویت اجتماعی و سیاسی بعد از سقوط روم را رفع کند؛ قریب هزار سال طول کشید تا به صورتبندی دولت-ملت در سازمانبندی سیاسی خود رسید».
در هر صورت باید صلحی که همه صلحها را برباد داد خواند تا با فرامکین از تنگه داردانل، نبرد گالیپولی و بیابانهای شبه جزیره عربستان گذشت. در جلسات جرج لوید، ویلسون و دیگر سردمداران آن سالها نشست و با چرچیل آن زمان نیز بیشتر آشنا شد تا بفهمیم چه شد که خاورمیانه خاورمیانه شد، همچنین باید با فیصل و ماجراجوییهای لارنس عربستان که در تاریخ افسانههای بسیاری درباره او شنیدهایم همراه شد. افسانههایی که نویسنده آنها را زیر سوال میبرد و مینویسد «در مورد موفقیتهایی که هرگز بهدست نیاورده بود لافهای بیشماری میزد».
مطلبم را با شعری از حافظ موسوی شاعر ایرانی درباره خاورمیانه به پایان میرسانم:
اینجا خاورمیانه است/ سرزمین صلحهای موقت/ بین جنگهای پیاپی/ سرزمین خلیفهها، امپراتوران، شاهزادگان، حرمسراها/ و مردمی که نمیدانند/ برای اعدام یک دیکتاتور/ باید بخندند یا گریه کنند.
کتاب «صلحی که همهٔ صلحها را بر باد داد» نوشته دیوید فرامکین را حسن افشار ترجمه کرده و توسط نشر ماهی منتشر شده است. خواندن این کتاب را که سِفر پیدایش قرن بیستم و خاورمیانهی امروزی است و به فهرست نهایی جایزه پولیتزر هم راه یافته از دست ندهید.