جایی که راسل کرو به رم آمد و دائمون هانسو به او گفت: «اسپانیایی فقط یک راه داری؛ آن قدر محبوب شوی که همه نگاهها به سمت تو بچرخد.» این اسپانیایی حالا آن قدر محبوب هست که همه نگاهها متوجه او باشد. او حالا یک قهرمان است.
با آن موهاى بلند، تى شرت آستین حلقهاى و با آن شلوار ملوانى گشاد در تنیس جهان به چهرهاى جذاب و گیرا تبدیل شده است. البته این گیرایى مثل آندره آغاسى در دوران جوانى اش، به خاطر چیزى فراتر از تیپ و قیافه جذابش است. این جوان مایورکایی، افتاده، خوش اخلاق و در عین حال فوقالعاده جسور است. پسری که تمام دوران کودکیاش را با حسرت استقلال گذراند. او یک بار وقتی 10 ساله بود، این آرزو را به پدر گفت: «دوست دارم یک بار هم که شده با نام خودم خوانده شوم نه عمو.» البته اینها باعث نشد که او از عمویش دور یا از او متنفر شود که خیلیها بر این عقیدهاند که رفتار متواضعانه، همان چیزی است که همه در میگل آنخل نادال هم میدیدند.
با این حال، نسبت داشتن با فردی سرشناس مثل میگل آنخل نادال بزرگ که شاید برای خیلیها یک رؤیای شیرین بود، برای برادرزادهاش فقط حکم یک کابوس را پیدا کرده بود. رافائل همه جا به نام عمویش خوانده میشد و زیر سایه او بود. این کابوس روزی باید تمام میشد؛ اما نه در ورزشی که میگل را به ثروت و شهرت رساند. او سختترین راه را انتخاب کرد. با آنکه به فوتبال علاقه داشت و آن را دنبال میکرد، از فوتبال حرفهای دور شد و به زمین تنیس پا گذاشت. به این صورت بود که او دستهای سرنوشت را به هم گره زد تا تقدیر این بچه، جور دیگری نوشته شود.
رافا پسر خانوادهای کاملا ورزشی بود. پدر او (سباستین نادال) در تیم مایورکا بازی میکرد و اگرچه به فوتبال علاقه داشت، اما هیچ وقت مانند برادر به مراحل متکامل فوتبال حرفهای دست پیدا نکرد.
مادرش ماریا پارنا، قهرمان شنای ایالت خود بود، ولی او هم ورزش شخصی را فدای زندگی خانوادگیاش کرد. خواهرش ماریا ایزابل هم به ورزش علاقه داشت؛ و دارد، اما این علاقه هیچ گاه او را بهطور جدی به سمت ورزش حرفهای نبرد یا شاید هم بخت با او یار نبود. این خانواده به شکلی کاملا محسوس زیر سایه نامی بزرگ قرار داشت؛ میگل آنخل نادال.
عموی رافائل بعد از بازی در مایورکا به بارسلونا رفت و در تیم ملی اسپانیا هم جای ثابتی برای خود دست و پا کرد. او سالها حرف اول روز در مایورکا و اسپانیا بود و یکی از محبوبترین بازیکنان نیوکمپ محسوب میشد. اما رافا نه به ورزش مورد علاقه عمو گرایشی نشان داد نه به تیم محبوبش؛ او تنیس را برای ورزش کردن انتخاب کرد و وقتی هم قرار شد در فوتبال به تیمی علاقه نشان دهد، رئال را انتخاب کرد تا به این ترتیب هیچ وجه مشترکی با عموی نامدارش نداشته باشد. همه اینها شاید برای این بود که او میخواست بهطور کامل از زیر سایه برادر مشهور پدرش بیرون بیاید. البته در علاقهاش به رئال نباید از کنار نقش پررنگ زین الدین زیدان بیتفاوت گذشت. او آن قدر عاشق این بازیکن بود که نه تنها بیشتر بازیهای رئال را بهدلیل این بازیکن دنبال میکرد، بلکه جام قهرمانی سال 2005 رولانگاروس را هم به این بازیکن هدیه کرد.
اینها همه نشان میدهد او تا چه اندازه در آتش استقلالی که در 10 سالگی صحبتش را با پدر کرد، میسوخت. البته اینها دلیلی برای خصومت او با عمویش نمیشود. چون آنخل خود در وقت آزادش علاقه فراوانی به تنیس داشت. البته تنیس در این خانواده، در انحصار تونی، عموی کوچک رافا بود. همان کسی که استعدادهای برادرزاده جسورش را شناسایی کرد و او را به زمینهای تنیس و زمینهای تنیس را به او معرفی کرد.
زمینهای تنیس جای مناسبی برای پسری بود که با وجود سپری کردن دوران نونهالی، اندام مناسبی داشت. آرام آرام با شکل گیری کامل استخوانها عضلاتش بیشتر به چشم آمد و تنومندی او نگاه همه را متوجه بازیاش کرد. خوان پدرو رئیس باشگاهی که او تنیس را از آنجا آغاز کرد، همیشه میگوید: اگر به جای تنیس هر ورزش دیگری را انتخاب میکرد، موفق میشد. بهخصوص ورزشهایی که در آن، اندام نقشی کلیدی بازی میکند. با این حال خودش اصلا چنین عقیدهای ندارد. سرنوشت من به یک انتخاب بسته بود. در این راه مدیون علاقه درونی و استعدادم در این ورزش هستم. او راست میگفت. استعداد بینظیر رافا حتی تونی را هم شگفتزده کرد. او دو مرتبه برای تمرین به زمینهای تنیس رفت.
یک بار دو هفته تمرین پشت سر هم و بار دوم بعد از 8 هفته استراحت! 6 روز تمرین. همین کافی بود تا او قهرمان مسابقات زیر 12 سال ایالت شود. این قهرمانی، تونی را بیشتر از برادرزاده اش ترغیب کرد که پی ماجرا را بگیرد. به این ترتیب بود که او رسما مربی رافا شد. تمرینهای تونی از رافا بازیکنی آماده ساخت. بازیکنی که در فورهند با دست چپ و در بک هند با هر دو دست عمل میکرد و از همان ابتدا بهدلیل قدرت بدنی بالا عاشق زمینهای خاکی بود. قهرمانی ملی و اروپایی او در 14 سالگی، نامش را سر زبانها انداخت و همه از این نوجوان اسپانیایی میگفتند. میهمان سال (2001)، اتفاق رؤیایی زندگی او افتاد و او با بوریس بکر بزرگ در جام اسپانیا بازی کرد.
اگرچه آن بازی با برتری بکر به پایان رسید ولی او بهدلیل مقاومت بالایی که در برابر قهرمان آن زمان جهان نشان داد مورد تشویق همه تماشاگران حاضر در ورزشگاه بارسلون قرار گرفت. از زمانی که او حضور در تورنمنتهای مختلف را شروع کرد تا اولین موفقیت، تونی همیشه در شکستها به او روحیه میداد تا آنکه در اولین تجربه حضور در تورنمنتی حرفهای که زیر نظر اتحادیه حرفهای تنیس (ATP) برگزار میشد، او رومن دلگادو، بازیکن مطرح آن روز اسپانیا را در سن 15 سالگی شکست داد و وقتی قهرمان آن مسابقات شد که تنها چند ساعت تا جشن تولد 16 سالگی اش فاصله داشت.
او آن قدر مسیر ترقی را سریع طی کرد که در 16 سالگی در فهرست 50 بازیکن برتر دنیا دیده میشد و در 17 سالگی بهعنوان دومین بازیکن جوان 100 تنیس باز اول جهان مجوز شرکت در معتبرترین گراندپری تنیس دنیا در ویمبلدون را پیدا کرد تا مرحله سوم بالا آمد اما شکست خورد و حذف شد.
سال 2005، زندگی به رافا لبخند زد. او در گفتوگوی 8 ژولای با فرانس پرس گفت: دوبار از ته دل خندیدم یک بار در سال 2005 و یک بار هم همین چند روز پیش در فینال ویمبلدون.
ابتدای سال در اولین گراندپری سال در استرالیا تا نیمه نهایی پیش رفت ولی در 5 ست مغلوب سید 2 آن زمان (لیتون هیوئیت) شد تا با این تجربه در گراندپری اول، قدم به مسابقات بعدی و بعد هم گراندپری دوم بگذارد. 2 ماه بعد در تورنمنت میامی آمریکا باز هم تا فینال پیش رفت و این بار مقابل مرد شماره یک تنیس دنیا راجر فدرر در حالی که تنها 2 گیم تا پیروزی فاصله داشت، مرتکب اشتباهاتی ناشی از هیجانزدگیاش شد و باخت.
قهرمانی در 2 تورنمنت مونت کارلو (فرانسه) و رم (ایتالیا) او را تا 5 تنیسور حرفهای دنیا بالا آورد تا نوبت به دومین گراندپری سال برسد. او در اپن فرانسه هم تا فینال پیش رفت ولی این بار دیگر قرار نبود او شکست بخورد.
زمینهای خاکی فرانسه در گراندپری رولان گاروس به معنای واقعی کلمه با او همکاری کرد تا او در فینال، ماریانو پوئرتا از آرژانتین را شکست بدهد و اولین جام معتبر تنیس را به کلکسیون شخصیاش وارد کند. جامی که از آن سال تا حالا از دست رافا خارج نشده است. اقتدار مثال زدنی او در زمینهای خاکی باعث شد از سال 2005 به این سو قهرمانی رولان گاروس را به کس دیگری ندهد اما او در زندگی حرفهایاش نیاز به جامی معتبر داشت. جامی که در زمینی غیراز خاک رس برگزار شود و او بتواند انتقاد برخی افراد را بشکند و نشان دهد تنیسوری تک بعدی نیست. این مقام، همین امسال و تنها چند روز پیش در ویمبلدون به دست آمد. مسابقهای که در تاریخ تنیس بینظیر بود و دنیای ورزش را تحتتأثیر خود قرار داد.
مسابقهای که بر خلاف همه فینالهای قبلی این دو بزرگ تنیس دنیا، به سود پادشاه تمام شد. برنده این فینال پسر 22 ساله سباستین بود تا جشن قهرمانی اش را بلافاصله با خانواده سلطنتی و خانوادهاش قسمت کند.
زندگی با فدرر
فینالهای رافا به شکلی عجیب با سید شماره یک دنیای تنیس گره خورده است. او 4 بار به فینال گراندپری رولانگاروس رسیده که 3 بار آن (در 3 سال اخیر) را مقابل راجرفدرر و یک بار هم مقابل پروئتای آرژانتینی پیروز شده است. در معتبرترین گراندپری جهان تنیس یعنی گراندپری ویمبلدون هم 3 بار تا فینال پیش رفت که هر 3 بار مقابل فدرر برگزار شد. 2 بار (2006 و 2007) شکست خورد و امسال هم قهرمان شد.
او در مسابقات مسترز که زیر نظر اتحادیه حرفهای تنیس برگزار میشود هم 11 قهرمانی و 4 نایب قهرمانی را در 4 سال اخیر به دست آورده که از این 15 فینال 7 بار در برابر فدرر مسابقه داد و 5 بار (مونت کارلو و رم 2006، مونت کارلو 2007 و مونت کارلو و هامبورگ 2008) پیروز شد و 2 بار هم (میامی 2005 و هامبورگ 2007) شکست خورد.
آینده درخشان
بازیکن 22 ساله تا چند سال میتواند برای جامهای قهرمانی گرانداسلمهای چهارگانه دنیای تنیس نقشه بکشد. او جای خالی قهرمانی در گرانداسلمهای استرالیا و آمریکا را در کلکسیون افتخارات شخصی اش احساس میکند و نمیخواهد مانند فدرر که هنوز در حسرت قهرمانی در رولان گاروس باقی مانده، قهرمانی به دست نیامدهای در عمر ورزش حرفهایاش داشته باشد. بازیکنی که بهدلیل برخورد خوب، تواضع و خوشرویی زبانزد اهالی ورزش اسپانیاست، بعد از قهرمانی در ویمبلدون گفت: خیلی دوست داشتم حالا که اسپانیا بعد از مدتها در یورو قهرمان شد و یکرؤیا را برای ما واقعی کرد، من هم به یک رؤیای دیگر برای مردم اسپانیا برسم. به همین خاطر برای قهرمانی در ویمبلدون بیشتر از خودم برای مردم خوشحالم. نکته مهم در زندگی حرفهای رافا این است که او برخلاف فدرر که به تکنیکهای خود وابسته است، بیش از اندازه به توان فیزیکیاش وابستگی دارد و این نظر درباره او شکل گرفته که خیلی زود دوران اوج را پشت سر بگذارد.