به گزارش همشهری آنلاین، پسر بچه روی تخت دراز کشیده بود و رویا میبافت. او ناچار بود تمام روز را در رختخواب دراز بکشد و به سقف خیره شود و حتی قدرت این را نداشت که پرده را کنار بزند تا نور درخشان روز را ببیند. برام استوکر خالق شخصیت کنت دراکولا در ادبیات، مطابق سندهای تاریخی، تا هفت سالگی به دلیل بیماری نامعلومی نمیتوانست روی پاهایش بایستد.
او فرزند یک خانواده نسبتا پرجمعیت ایرلندی بود و در کنار شش فرزند دیگر این خانواده توجه زیادی به او نمیشد. در رختخواب ماندنها بینتیجه نماند. رویای خفاشها و فضای مهآلود از دل تاریکی اتاق به دنیای بیرون خزیدند و استوکر با الهام از افسانههای اروپای شرقی، شخصیت هولناک کنت دراکولا را خلق کرد.
در افسانهها آمده است ولاد سوم، شاهزادهای رومانیایی در قرن پانزدهم میلادی بود که بعد از مرگ همسرش دیوانه شد. میگویند ولاد سوم، مشهور به ولاد به میخ کشنده یا ولاد دراکولا در دوران مختلف فرامانرواییاش چند صد هزار نفر را به دست خودش کشت. مطابق افسانهها، او در قصری با دیوارهای سرخ و تمثالهای هولناک زندگی میکرد. همیشه لباس تیره میپوشید، آستر شنل سیاهش سرخ بود و همیشه هم نوشیدنی قرمز مینوشید. ظاهرا به همین دلیل هم مردم گمان میکردند او ومپایر است و خون مینوشد. چیزی که با حرکات و سکنات و سلیقه شخصی دراکولا هم جور درمیآمد. ظاهرا شیوههای مورد علاقه او پختن و زنده زنده سوازندن دشمنانش بوده است.
در جزوهای که هنگام بازدید از کاخ او و مقبرهاش به گردشگران امروزی داده میشود، آمده است که او یک بار گدایان را در دربار خود جمع میکند و بعد از غذا دادن به آنها همهشان را میسوزاند. استدلالش هم این بوده است که گداها بیهوده غذای مردم را میخورند در حالی که نمیتوانند پولی بابت آن بپردازند. ظاهرا سلطان محمد عثمانی بعد از آن که استانبول را از دراکولا پس گرفت، در جنگهای چریکی با ولاد دراکولا، شکست خورد اما پیش از عقب نشینی، شرایط پادشاهی «رادوی خوبرو» بر رومانی را فراهم کرد. به دنبال همین داستان بود که ولاد از قدرت کنار گذاشته شد، اما چند سال بعد لشکری فراهم کرد تا قدرتش را پس بگیرد. آخر هم در حوالی بخارست امروزی، از عثمانیها شکست خورد. آنها سرش را از تنش جدا کردند و به استانبول فرستادند و در استانبول هم آن را بر میلهای نشاندند و نمایشی عظیم با مرگ دراکولا برپا شد.
دراکولا در زبان رومانیایی به معنای فرزند اژدها یا شیطان است. آخرین نواده او کنت ماروین دراکولا بود که در سال ۲۰۰۵ در اسپانیا درگذشت. ماروین مجرد بود و فرزند و خویشاوندی نداشت و به همین خاطر هم اموال و زمینهایش به تصرف دولت رومانی درآمد. حالا سالها است که مردم میتوانند برای گردش به جنگل و قلعه دراکولا بروند و دولت رومانی با استفاده از این جاذبه توریستی، کسب درآمد میکند. اما در حقیقت قصر دراکولا شهرتش را مدیون برام استوکر است که در قرن نوزدهم، با انتشار داستان کنت دراکولا این شخصیت را آمیخته با قصهها و افسانههای اروپای شرقی به مردم دنیا معرفی کرد. اقتباسها و الهاماتی که از این شخصیت گرفته شد تا امروز هم ادامه دارد. باعث و بانی این اتفاق هم آرمینیوس وامبری، جهانگرد مجار بوده است که در مراودات دوستانهاش با استوکر، از دراکولا برایش میگوید. استوکر میگوید که هشت سال تمام را صرف مطالعه افسانههای اروپای شرقی و باورهای قدیمی آنها پیرامون دراکولا کرد و بعد برای نوشتن کنت دراکولا دست به قلم شد. او پیش از این کتاب داستانهای زیادی نوشته بود و با انتشار داستانهای رمانتیک اوضاع مالی خوبی به هم زده بود، اما امروز اغلب مردم او را به داستانهای مخوفش و از همه مهمتر شخصیت دراکولا میشناسند.
زمانی که مادرهای اسلاو قبل از خواب برای بچههایشان قصههای دراکولا را تعریف میکردند و آنها را از مرد ترسناک و خونخوار افسانهای میترساندند، شاید گمان نمیکردند که این افسانه روزی برای بچههای دنیا همهگیر شود. مرگ دراکولا، از اولین فیلمهایی است که با استفاده از این شخصیت ساخته شد. این فیلم صامت مجارستانی، در سال ۱۹۲۱ در سینماها نمایش داده شد و با وجود استقبالی که آن زمان از این فیلم شد، نسخه مهجور از فیلمهای ومپایری است. داستان این فیلم، ماجرای زنی است که بعد از دیدن مناظر ترسناک در تیمارستانی که کنت دراکولا یکی از بیماران آنجا است، در میان ترس و وحشت، تردید میکند که دیدن این بیمار یک تجربه واقعی است یا تنها کابوسی است که او گرفتار آن است. اما ظاهرا جدیترین حضور ومپایرها در سینما با فیلم نوسفراتو: سمفونی وحشت ساخته فردریش ویلهم مورنائو است.
نوسفراتو، فیلم صامت با اقتباس از کنت دراکولای استوکر، زمانی ساخته شد که هنوز همسر استوکر زنده بود. ظاهرا برای همین هم به جای دراکولا، نام نوسفراتو روی فیلم گذاشته شد که سازندگان به رعایت نکردن حق مولف متهم نشوند. با این وجود همسر استوکر از آنها شکایت کرد و پس از مدتی فیلم از سینماها جمعآوری شد اما نسخههایی از آن باقی ماند. البته که این فیلم در قیاس با سینمای وحشت امروزی، بیشتر خندهدار است تا ترسناک، اما طبیعتا برای مردم اوایل قرن بیستم، تماشای آن تجربهای خاص و رعبآور بوده است. همین ماجرای حقوقی هم بود که نام کتاب را بر سر زبانها انداخت و موجب شهرت و ماندگاری اثر برام استوکر شد.
تاد برانینگ فیلمساز دیگری بود که شانس خود را در به نمایش درآوردن دراکولا و ایجاد فضای وحشت در سینما آزمود. نام فیلم او که در سال ۱۹۳۱ به نمایش درآمد دراکولا است و اولین فیلم مشهوری بود که نام خاص دراکولا روی آن گذاشته شد. ترنس فیشر هم در سال ۱۹۵۸، کریستوفر لی را در نقش دراکولا روی پرده نقرهای سینما نشاند، اما این جان بادهام بود که در سال ۱۹۷۹ توانست نسخهای تحسین شده از دراکولا را بسازد. دراکولای بادهام در سال ۲۰۱۰ جایزه بهترین فیلم ترسناک آکادمی فیلمهای فانتزی، علمیتخیلی و ترسناک سینمای آمریکا را برنده شد. در نهایت فرانسیس فورد کاپولا که اغلب او را با سهگانه پدرخوانده میشناسیم، در سال ۱۹۹۲ فیلمی به نام دراکولا ساخت. فیلم او در زمان خودش توانست رکورد فروش در سینماها را بزند و با نمایش گری اولدمن در نقش دراکولا، تصویری ترحمبرانگیز از این شخصیت اسطورهای ارائه داد. از این رو بسیاری معتقدند که فیلم کاپولا بیشتر از آن که اثری در ژانر وحشت باشد، فیلمی ملودرام است.
در میان فیلمهای ومپایری، نباید از مجموعه فیلم توایلایت و سریال خاطرات خونآشام گذشت. جیم جارموش هم در سال ۲۰۱۳ فیلمی با نام تنها عاشقان زنده ماندند (only lovers left alive) با قهرمانان ومپایر ساخت. ومپایرها، دستمایه ساخت فیلمهای کمدی هم قرار گرفتهاند و از جمله این فیلمها میتوان به آنچه ما در تاریکی انجام میدهیم (what we do in the shadows) به کارگردانی تایکا وایتیتی و جیمین کلمنت اشاره کرد که در سال ۲۰۱۴ اکران شد. سریالی هم به همین نام، به کارگردانی کلمنت در شبکه FX ساخته شده است.
بعد از ورود ومپایرها به سینما، رفتهرفته آنها به شخصیتهایی خاص، دستنیافتنی و عجیب تبدیل شدند. کار تا جایی پیش رفت که عدهای مسلک خونآشامی برای خود برگزیدند، سر و ظاهر ومپایرها را به خود گرفتند و حتی در شکل دیوانهوارش به کشتن آدمها دست زدند. از جمله آنها جیمز ریوا بود که در ۲۳ سالگی مادربزرگ ویلچرنشینش را کشت. او پس از دستگیری ادعا کرد خونآشامی هفتصد ساله است که به خاطر تشنگی به خون پیرزن او را کشته است. در سال ۱۹۹۶، جسد زن و مردی پیدا شد که توسط پسر نوجوانی که خود را خونآشامی ۵۰۰ ساله میدانست کشته شده بودند. این پسر نوجوان سردسته گروهی بود که خود را خونآشام میدانستند. چند سال پیش هم یک کارتنخواب با خونریزی شدید به پلیس گزارش کرد که مردی با دندانهای نیش بلند او را به زور نگه داشته و سعی کرده خون او را بمکد.
داستانهایی از این دست بسیار است. خونآشامها هنوز که هنوز است در سینما کاراکترهای محبوبی هستند که میتوانند مردم را به سالنهای سینما بکشانند (البته در روزگار پیش از کرونا. در حال حاضر هنر، پای تلویزیون و در خانه نگه داشتن مخاطب است.) آنها وجود و شهرت خود را سخت مدیون پسربچه دوبلینی هستند و شاید بیشتر از آن، مدیون بیماری عجیب و ناشناخته او.
رمان دراکولا را محمود گودرزی ترجمه و نشر برج منتشر کرده است.