به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر،این روزها سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در حال برگزاری است و براساس اعلام داوران ۱۶ فیلم سینمایی در بخشهای مختلف در حال رقابت با یکدیگر هستند، از بین آثار راه یافته به بخش رقابتی، میتوان به فیلم سینمایی «منصور» به کارگردانی سیاوش سرمدی اشاره کرد که اولین فیلم سینمایی این کارگردان به شمار میرود، فیلمی که بخشی از زندگی شهید منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را به تصویر میکشد.
تصویرسازی از شهیدان و قهرمانان ملی در سینمای ایران، یکی از ظرفیتها مغفول طی چهار دهه گذشته بوده است و از این منظر هر تجربهای میتواند گامی رو به جلو برای کلیت سینمای ایران محسوب شود.
فیلم سینمایی منصور محصول سازمان رسانهای اوج است و میتوان بعد از «ایستاده در غبار» ساخته محمدحسین مهدویان، این فیلم را دومین پروژه جدی این سازمان برای ارائه روایت سینمایی از شهدای انقلاب و دفاع مقدس قلمداد کرد.
محسن قصابیان هرچند برای فعالان تئاتر و مخاطبان تلویزیون چهرهای ناآشنا نیست اما حضور او در مقام نقش اول فیلم سینمایی «منصور» جدیترین نقشآفرینیاش بر پرده نقرهای محسوب میشود.
آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی مشروح با بازیگر نقش شهید ستاری در فیلم «منصور» است.
- جناب قصابیان شما بیشتر به عنوان چهره تلویزیونی و تئاتری شناخته میشوید، چه شد به تیم تولید فیلم سینمایی «منصور» پیوستید؟
زندگی من تئاتر است و سالها است که تئاتر کار کرده و هنوز هم کار میکنم. سریال و فیلمهایی را برای تلویزیون کار کردهام، البته واقعیت این است که از سال ۸۰ بازی در پروژههای مختلف را کم کردم چرا که سعی کردم در هر کاری حضور نداشته باشم و بیشتر به سمت کارهایی بروم که آن را دوست دارم، بعد از «تفنگ سرپر» نیز دیگر سریال بازی نکردم شاید یکی از دلایل این مساله این بود که به سمت نگارش فیلمنامه، کارگردانی و تهیه کنندگی رفتم.
در «تونل» به کارگردانی مجتبی راعی به نوعی شخصیت اصلی را بازی کردم، البته هنرمندان دیگری نیز در این فیلم حضور داشتند که از آن جمله میتوان به آقای برزیده اشاره کرد.
این را باید بگویم که «منصور» فیلمی است که بسیار مبتنی بر یک شخصیت محوری است و آن شخصیت یک شخصیت واقعی در تاریخ معاصر است که همین مساله کار را برای بازیگر و دیگر عوامل سخت میکند.
یک روز کیومرث مرادی به من زنگ زد و گفت یک پروژهای در حال انجام است که کارگردانی آن را سیاوش سرمدی برعهده دارد، البته من آن زمان آقای سرمدی را نمیشناختم، فیلمنامه برای من ارسال شد و از آن خوشم آمد، قراری گذاشته شد و در نهایت متوجه شدم که جلیل شعبانی به عنوان تهیه کننده در این پروژه حضور دارد، در واقع ما هردو در یک دوره تحصیل کرده بودیم. من این کار را با توجه به اینکه میدانستم کار سختی است دوست داشتم و بازی در آن را پذیرفتم.
- تا چه اندازه به نزدیک بودن چهره شما به عنوان بازیگر نقش شهید ستاری توجه شده بود و تحقیقات شما برای رسیدن به این نقش چگونه بود؟
البته این امر یکی از دلایل انتخاب بازیگر برای بازی در نقش شخصیتهای واقعی به شمار میرود، این را باید بگویم که آقای سرمدی روی این شخصیت تحقیقات بسیاری کرده و فیلمنامه را نوشته بود، من نیز تحقیقاتی را برای بازی در این نقش انجام دادم، در این راه هم از تحقیقات سیاوش سرمدی استفاده کردم و هم اینکه خودم سعی کردم تحقیقات میدانی انجام دهم، به همین دلیل به ولی آباد خانه پدری شهید ستاری رفتم، این خانه قرار است تبدیل به موزه شود که البته در حال حاضر بسته است، سعی کردم برادرهای ناتنی و تنی شهید ستاری را پیدا کنم تا با آنها درباره شهید ستاری صحبت کنم، از طرف دیگر نیز هرچه فیلم از وی مانده بود را دیدم تا بتوانم به شخصیت وی نزدیک شوم.
در همین راستا به جایی رسیدم که متوجه شدم تیمسار اگر جذابیت و قدرتی دارد در شیوه رهبری و نوع نگاه و عملکردش بود. زمانی که در حیطه فیلم قدم برمیداریم یک جذابیتهای سمعی و بصری وجود دارد که باید به آن توجه داشت و این مساله باید توسط بازیگر انجام شود، البته همین افزایش جذابیت میتوانست کمی با خود تیمسار متفاوت باشد، اما میتوانست به ایجاد یک بستر مناسب در فیلم کمک کند.
به عنوان مثال جنس صدای تیسمار کمی زیرتر از صدای من بود، من میتوانستم این تن صدا را رعایت کنم، اما به این نتیجه رسیدیم که آزاد حرکت کنیم و ببینیم ما به ازای آن، چه پیش میآید. البته این را باید بگویم که هرچقدر من شبیه تیمسار باشم باز هم وی نیستم، ما ۲ انسان متفاوت هستیم که من به عنوان بازیگر تلاش میکنم که به مرزهای شخصیتی مورد نظر نزدیک شوم. این اتفاق و نزدیکی به شخصیت تیمسار در رفتار من رخ داد، یعنی سعی کردم کردار، رفتار، خوراک و سلوک زندگی وی را در خود ایجاد کنم.
نباید این را فراموش کرد که استفاده از این همه تکنیک بازیگری باعث شود که از سادگی رفتار دور شوید و اینجاست که خطا کردهاید، حال باید چگونه به این سادگی دست پیدا کنیم؟ که این امر بسیار زمان بر است، من به عنوان یک بازیگر رفتار و منش خاص خود را دارم حال اگر قرار باشد این رفتار برای بازی در یک نقش تغییر کند، احتمالاً نیاز به ممارست زیادی دارد تا نقش را درست ایفا کنم.
- این را اشاره کردید که برای نزدیک شدن به نقش شهید ستاری با اقوام وی گفتگو کردید، خانواده شهید ستاری تا چه اندازه شما را همراهی کردند؟ علاوه بر آن در فیلم شخصیت شهید ستاری تکه کلامهایی مانند «باباجان» دارد، این تکه کلامها براساس واقعیت بود؟
«باباجان» تکه کلام شهید ستاری بود، در واقع تیمسار سربازان و اطرافیان را با لفظ «پسر جان» یا «باباجان» خطاب میکرده است. وقتی میگوییم تحقیق یعنی یک تحقیق جامع، بسیار تمایل داشتم تا با خانواده شهید ستاری صحبت کنم، البته یک جاهایی شرایط مهیا نمیشود، یا اینکه به این نتیجه میرسیدیم که تحقیقات کفایت میکند، امکانی که برای ما فراهم شد حضور پسر شهید ستاری یعنی سورنا ستاری بود، که همین از نزدیک صحبت کردن با وی امکان خوبی را در اختیار من به عنوان بازیگر قرار میداد، ما مستندات لازم را جمعآوری کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که ببینیم خود بازیگر چه چیزی را میخواهد خلق کند که شاید متفاوت باشد و تلاش کند که در بافت تصویر کاریزما برای این شخصیت ایجاد کند.
شهید ستاری در طول زندگی خود فعالیتهای بسیاری انجام داده بود و ما باید در ۲ ساعت با این شخصیت همراه میشدیم، چقدر باید جذابیت موجود باشد که مخاطب بتواند آن را دنبال کند، البته این را قبول دارم که فیلم از فیلمنامه گرفته تا شیوههای فیلمبرداری و همه چیزهای دیگر بوجود میآید و شکل میگیرد، اما واقعیت این است که بازیگر موتور محرک فیلم است و از طریق بازیگر است که به لحاظ مفاهیم به نشانه شناسی همه چیز برای مخاطب معنا میشود. به همین دلیل زمانی که خودم نیز کارگردانی میکنم تلاش میکنم نقش به گونهای اجرا شود که بازیگر راحت، درست و باورپذیر باشد، تا تماشاگر بی واسطه بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
- درست است که فیلم بخشی از فعالیتهای شهید ستاری را به تصویر میکشد، بعد از تحقیقاتی که انجام دادید و شناختی که به این شخصیت پیدا کردید، ترجیح میدادید کدام بخش به تصویر کشیده شود؟
ترجیح میدهم که نگویم فیلم درباره کدام بخش از زندگی شهید ستاری است، البته اشارههایی شده است به بحث راهاندازی اوج ۱۱۰، به نظر من این فیلم فراتر از آن است، این فیلم چیزی را دنبال میکند که من آن را دوست داشتم، آن هم تلاش یک فرد برای انجام کاری با وجود همه مشکلات معضلات گرفتاریها و سدهایی که جلوی راه وی قرار میگیرد و تمام تلاش این آدم این است که سدها را کنار گذارد و به نتیجه رسد و معتقدم این نکته مثبت فیلم است، یعنی فارغ از اینکه چه چیزی توسط این شخصیت خلق شده، بیشتر تلاش فردی و خسته نشدن با همه مشکلات، در شرایط جنگی را نشان میدهد. اینکه در سختترین شرایط ممکن یک آدم بتواند انرژی خود را نگه دارد و به کار خود ادامه دهد به نظر من توان بالایی را میخواهد، طبیعی است که بگوییم بخشهای دیگری از زندگی وی هست که میتوان به آنها اشاره کرد و به نظر من بخشهای جذاب بسیاری وجود داشت که میتوانستیم به آن توجه کنیم.
تیمسار در واقع خلبان نبودند، وی زمانی که در پدافند است یک اقدام خارقالعاده انجام میدهد که باعث سرنگونی هواپیماهای دشمن میشود در حالی که عراق تمام پدافندها را میزد، شهید ستاری ابتکاری را انجام میدهد و جلوی این کار را میگیرد که اصلاً با مسائل نظامی مرسوم همخوانی نداشته و خلاقیت کاملاً شخصی وی به شمار میرود، بعدها که صحبت فرماندهی نیروی هوایی میشود، نامهای مختلفی مطرح میشود که در نهایت به این نتیجه رسیده میشود که شهید ستاری برای فرماندهی نیروی هوایی بهتر است، وی بعدها دوره خلبانی را میگذراند. البته این را باید بگویم که رسم براین بوده است که یک خلبان فرمانده نیروی هوایی باشد، اما وی به عنوان فرمانده نیروی هوایی انتخاب میشود.
- به خستگیها و استقامت شهید ستاری در طول فعالیت خود در حوزه فرماندهی نیروی هوایی اشاره کردید، شما به عنوان یک بازیگر تا چه اندازه برای به تصویر کشیدن این خستگی و استقامت موفق بودید؟
یک ویژگی تیمسار داشت و آن این بود که تیمسار هیچ گاه بی کار نبود در نتیجه وقتی نداشته که بگوید خسته است، همیشه کاری برای انجام دادن داشته است و این مساله حتی در خانه و سفر نیز وجود داشت. احساس من این بود که خستگی برای تیمسار معنا نداشت، البته ما خسته میشدیم، چرا که نوع کار گرفتن آقای سرمدی یک شکل کاملاً متفاوتی بود که واقعاً از بازیگر انرژی میبرد که البته همین امر نیز دوست داشتنی بود، اینکه کارگردان سکانس ممتد بگیرد، یعنی بازیگر باید همه دیالوگهای سکانس مورد نظر را از حفظ و کاملاً آماده باشد، این سکانسها معمولاً با ۲ دوربین گرفته میشد و هیچ کاتی برای سکانسها وجود نداشت، اگر کاتی وجود داشت سیاوش سرمدی آن سکانس را دوست نداشت، من در این سکانسها فقط باید مراقب تداوم حس در اتصال سکانس باشم. که البته این امر بسیار سخت بود.
در این فیلم استراحت نداشتیم از صبح گریم و بعد بازی داشتیم، به نظر من این ویژگی کار بود که پلانهای مختلف برای کارگردان اجرا کند تا آنچه که دوست دارد از درون آن بدست آورد.
- شما تجربه کارگردانی را داشتهاید، کارکردن با یک کارگردان فیلم اول میتواند سخت باشد، چرا که با کارگردان و شیوه کاری آن آشنا نبودید.
سن و سالم این را به من دیکته میکند که درایت بیشتری در کار هنری خود به خرج دهم، به همین دلیل به عنوان یک بازیگر وقتی یک کار را میپذیرید باید خود را به کارگردان بسپارید، واقعیت این است که در همان برخورد اول با سیاوش سرمدی این ارتباط ایجاد شد، جدا از آن این را میدانستم که وی یک مستندساز بود و بعد از گپهایی که با هم زدیم نگاه وی را برای تولید فیلم دوست داشتم و دیدم که حساسیتهایی دارد که من دوست داشتم، معتقدم سختترین بخش کارگردانی آن جایی است که از پای مانیتور بلند میشوید و میگویید خوب است و یا میگویید تکرار، آن جایی که کارگردان میگوید خوب است زمان سختی است، کارگردانی که حساسیتهای لازم را داشته باشد تا بتواند جزئیات را ببیند، قبل از شروع فیلمبرداری نیز این حساسیتها را میبیند، وقتی این مسائل را در یک کارگردان میبینید میتوانید به آن اعتماد کنید و خوشبختانه بین من و آقای سرمدی این اعتماد بوجود آمد و من از این اتفاق بسیار خوشحال هستم.
- سکانسی پیش نیامد که حس کارگردانی شما به بازیگری غلبه کند و پیشنهاد دهید که سکانس مورد نظر به گونه دیگری گرفته شود؟
واقعیت چنین اتفاقی رخ نداد، بازیگر ابزارش خودش است و باید خود را مدیریت کند، هنرمندان دیگر ابزارشان بیرون از خودشان است، به عنوان مثال ابزار یک نقاش قلموی وی است، تنها کسی که ابزارش در درون خودش است بازیگر است و متاسفانه ما حواسمان به این است که اگر حواسمان را سر چیزهای دیگر بگذاریم، از خودمان غافل میشویم، پس به جای اینکه پیشنهاد دهید، سعی کنید همان چیزی که گفته میشود را اجرا کنید، مگر اینکه چیزی که گفته میشود متفاوت و دور از شرایط باشد. کارگردان کلیت فیلم را میبیند و باید به این مساله توجه کرد، باید به کارگردان اجازه دهیم که کار خود را انجام دهد و از فیلتر ذهنی او همه چیز بگذرد و این همان زمان است که همه چیز سامان پیدا میکند. من با بازیگران تازه کاری که حرف خود را میزنند مشکل دارم، چرا باید اینقدر انرژی صرف کنید تا کاری که خود میخواهد را انجام دهد.
- جای خالی توجه به قهرمانان ملی تا چه اندازه در سینمای ایران احساس میشود؟
به نظرم نیاز هر جامعهای است که به قهرمانان ملی خود توجه کند، سینما به عنوان یک رسانه ابزاری به شدت قدرتمند است که مخاطبان بسیاری را در آن واحد هدف قرار میدهد و باید از این امر استفاده کرد.
آنچه که از گذشته به ما ارث رسیده است در مجموع برای ما ارزنده است ما باید قدر قهرمانان ملی خود را بدانیم و آنها را در مدیومهای سینمایی نشان دهیم. بخش زیادی از این ماجرا شخصیتهای ملی و آدمهای تاثیرگذار هستند، کشورهای دیگر معمولاً فیلمهایی با موضوع قهرمانان ملی خود میسازند، ما هم باید چنین کاری را انجام داده و از این شخصیتها غافل نشویم نه به قیمت اینکه برای تاریخ معاصر، تاریخ باستانی را کنار بگذاریم و نه به قیمت تاریخ باستانی، تاریخ معاصر خود را فراموش کنیم.
توجه به هردوی این تاریخها برای نسل امروز ما نیاز است. در دهه ۶۰ یک جنگی رخ داده است و یک عده آدم حماسه آفریدهاند، نباید این افراد را فراموش کرد، چرا نباید جوانان امروز ما تیمسار ستاری را بیشتر بشناسند و از آن چیزی جز یک بزرگراه ندانند؟ بسیاری از خیابانهای ما اسمهایی دارند که همه آنها افراد متفاوتی هستند، چرا مخاطب نباید این افراد را بشناسند.
- دیالوگهایی که درباره سورنا ستاری در فیلم گفته میشود، به نظر میرسد میتواند بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته باشد، نظر شما در این رابطه چیست؟
واقعیت این است که اینگونه به این سکانسها نگاه نمیکردهام، آقای سورنا ستاری برای من بسیار محترم است و برخورد با وی برای من بسیار جذاب بود چرا که رنگ و بوی تیمسار را میداد و من خیلی با تیمسار ستاری عجین شده بودم، یادم است یک روز سورنا ستاری به پشت صحنه فیلم آمد و من خیلی جدی نشسته بودم که به یکی از همراهانش گفته بود که نقش باورش شده است.
اولین خاطرهای که از سورنا ستاری دارم این است که اولین بار که سر صحنه آمد ما داخل آشیانه بودیم و من لباس پوشیده و گریم شده بودم از پشت به سمت آقای ستاری رفتم و به محض اینکه برگشت پیشانی وی را بوسیدم البته این را باید بگویم که من پیشانی سورنا ستاری را نبوسیدم بلکه این تیمسار ستاری بود که پیشانی فرزند خود را بوسیده بود. سعی کردم چیزی را به آقای ستاری منتقل کنم متعلق به وی بود و من تنها در آن سهیم شده بودم.
اینکه تیمسار درباره بچههایش آن گونه صحبت میکند، واقعیت این است که اعتقاد قلبی وی به فرزندانش است و من این سکانسها را بسیار دوست داشتم.
- یعنی شهید ستاری چنین دیالوگهایی را نسبت به فرزندان خود گفته بود؟
بله، سکانسهای خانه برای من بسیار سخت بود، آدمی که همه جا دستور میدهد وارد خانه که میشود یک انسان دیگر میشود. اما در مورد بچههای خود میگوید که قرار نیست من برای آنها زندگی بسازم بلکه این خودشان هستند که باید برای زندگی خودشان تلاش کنند، این یک رویه اخلاقی است. اگر همین چیزهای ساده را رعایت کنیم یک دنیای دیگری میسازیم. یک چیزهایی از دست رفته است که باید به آن توجه کرد، من سختم است به پسرم بگویم که ارزش در مازاراتی و یا لباس خاص نیست، ارزش جای دیگری است که باید آن را پیدا کنید. به نظر من در زمانه تیمسار ستاری راحت تر میشد ارزشها را به دیگران نشان داد. طبیعی است که وقتی سورنا ستاری را میبینید احساست این است که پسر تیمسار ستاری است و با او نشست و برخواست داشته است.
- نقشآفرینی در کدام سکانس برای شما سختتر بود؟
بیش از یک سال از تولید این فیلم گذشته است، معمولاً عادت دارم وقتی سرکار میروم تا جایی که برنامه ریز به من اجازه دهد، بازی در سکانسهای سخت را عقب بیاندازم، در «منصور» با توجه به اینکه ستاری سکانسهای بسیاری داشت، ماجرا پیچیدهتر بود، از همان ابتدا از عادل معصومیان خواستم برخی از سکانسها را با تاخیر بگیرند و وی هم به من گفت تا آنجا که میتوانم این کار را انجام میدهم. تعدادی سکانس را گفتم و خواستم بعد از اینکه به نقش مسلط شدم آن را جلوی دوربین ببرم. در هر حال من یک بازیگر هستم و باید نقشی که از من میخواهند را ایفا کنم، برای این نقش زمان زیادی صرف کردم تا توانستم خود را در سکانسهای مختلف پیدا کنم، البته این را باید بگویم که سکانسهای خانه برای من بسیار سخت بود. چرا که در خانه ستاری دیگر فرمانده نیست و یکی دیگر فرمانده میشود، به همین دلیل شکل بازی، رفتارها و بسیاری از مسائل متفاوت میشود، من برای تفاوت شخصیت تیمسار در خارج و داخل خانه بسیار تلاش کردم که امیدوارم توانسته باشم در این زمینه موفق عمل کنم. باید تلاش میکردم تا این تغییرات باسمهای و یا شعاری نشود و نمیدانم خوب شده یا خیر.
- هادی حجازیفر پس از سالها فعالیت حرفهای در تیاتر با بازی در «ایستاده در غبار» در سینمای ایران به موفقیتهایی دست پیدا کرد، شما فکر میکنید با بازی در نقش شهید ستاری تا چه اندازه پیشنهادهای جدیدی در سینما دریافت میکنید؟
نمیدانم که چقدر دوست دارم در سینما فعالیت داشته باشم، آینده را ما مشخص نمیکنیم، واقعیت این است که من به عشق بازیگری وارد دانشگاه شدم و بازیگری خواندم، اما بعد دیدم که میتوانم فیلمنامه یا نمایشنامه بنویسم و این مساله برای من بسیار جالب بود. دوست دارم که همه چیز را امتحان کنم، شاید باز هم دوباره بازیگری را ادامه دهم اما تصمیم قطعی درباره آن ندارم، البته اگر پیشنهادهای خوبی به من شود شاید بتوانم بازیگری را ادامه دهم و بازی در «منصور» نیز میتواند پیشنهادهایی را برای من به همراه داشته باشد.
واقعیت این است که شهرت را یک زمانی تجربه کردهام و البته خیلی برای من این شهرت جذابیت نداشته است. البته از شهرت نمیترسم اما این را میدانم که انسان باید یک حریم شخصی برای خود داشته باشد، به همین دلیل نمیدانم قرار است در آینده چه کار کنم اما دوست دارم آن کاری که انجام میدهم را دوست داشته باشم البته این را هم دوست دارم که کار متفاوت انجام دهم.