ترجمه‌ی سارا منصوری: انتشار «آرتمیس فاول» تقریباً هم‌زمان با تب جهان‌گیر «هری پاتر» در دنیا بود. اولین کتاب آرتمیس فاول در سال ۲۰۰۱ میلادی منتشر شد، زمانی که چهار جلد از مجموعه‌کتاب هری پاتر نوشته شده بود و فیلم‌هایش هم یکی از پس از دیگری ساخته می‌شدند. در چنین شرایطی طبیعی است هرمجموعه‌ی جذابی در ادبیات نوجوان با هری پاتر مقایسه می‌شود.

از همان زمان انتشار این مجموعه در جهان و حتی در زمان ترجمه و انتشار آن در ایران نیز این مقایسه انجام میشد. «شیدا رنجبر»، مترجم ادبیات کودک و نوجوان ایران از همان سال نخست انتشار، ترجمهی این مجموعه را در ایران آغاز کرد و نشرافق این مجموعه را به چاپ رساند.

اما هری پاتر همهجوره از آرتمیس جلو زد و خیلی زود علاوه بر بازار نشر، بازار سینما را هم در دست گرفت و حالا، حدود ۱۹سال پس از انتشار اولین جلد از مجموعهی آرتمیس فاول، بالأخره هواداران این مجموعه میتوانند اقتباس سینمایی این اثر را تماشا کنند.

«کِنِت برانا»، بازیگر، نویسنده و کارگردان ۶۰سالهی مشهور انگلیسی، مسئولیت این اقتباس را برعهده داشته است. او که بازیگر محبوب و شناختهشدهای هم هست، دهههاست به فیلمسازی و اقتباس علاقهی جدی دارد و آثار فاخری همچون «هنری پنجم» و «هملت» را هم از او دیدهایم. اقتباس از ادبیات کودک و نوجوان هم از علائق اوست و احتمالاً فیلمهای «ثور» و «سیندرلا» را از او دیدهاید. او در فیلم تازهاش به سراغ رمان مشهور «آرتمیس فاول» نوشتهی «اوئن کالفر» رفته و برای شبکهی دیزنی، این داستان جذاب را به تصویر کشیده است. اینروزها سایتهای فیلیمو و نماوا، نسخهی دوبلهی این فیلم تماشایی را در اختیار کاربران خود قرار دادهاند. به همین مناسبت بهعنوان گفتوگوی ویژهنامهی نوروزی دوچرخه، ترجمهی گفتوگویی جذاب و خواندنی با کنت برانا را برایتان انتخاب کردهایم تا بیشتر با فیلم آرتمیس فاول و مراحل ساخت آن آشنا شوید.

بهعنوان اولین سؤال کنجکاوم بدانم قبل از اینکه برای ساخت فیلم آرتمیس فاول قرارداد امضا کنید، با کتابهای اوئن کالفر آشنایی داشتید؟

راستش دقیقاً قبل از قبول این پروژه با آثار او آشنا شدم. با خانواده‌ی پرجمعیتم برای اسکی در تعطیلات بودیم. بردارزاده‌های ۹ و ۱۱ساله‌ام در آن چند روز مشغول خواندن کتاب آرتمیس فاول بودند. یک روز با صدای بلند خطاب به من گفتند: «فیلم بعدی شما باید این کتاب باشد!» در آن لحظه خندیدم و به این پیشنهاد چندان جدی فکر نکردم. اما کنجکاو شدم و کتاب را به‌دست گرفتم و در نهایت تعجب، بسیار لذت بردم. چند هفته پس از این ماجرا یک روز، تماسی از طرف «شان بِیلی»، یکی از تهیه‌کنندگان دیزنی داشتم. قرار بود درباره‌ی پروژه‌ی سیندرلا با هم حرف بزنیم، اما صحبتمان به این کتاب کشیده شد. اصلاً برنامه‌ای برای ساخت این فیلم نداشتم. صرفاً درباره‌ی داستان جذاب آن و تأثیری که بر مخاطبانش داشت گپ زدیم و به این نتیجه رسیدیم که این داستان اثری بسیار شیرین و گیراست.

شما تجربهی بازی در نقش «پروفسور لاکهارت» در مجموعهی «هری پاتر» را هم داشتهاید. این موضوع که خیلی وقتها هری پاتر با آرتمیس فاول مقایسه میشود، شما را محتاط نکرد؟

به‌معنای واقعی کلمه معتقدم، هیچ‌ اثری در قلمروی ادبیات کودک و نوجوان، ‌قابل مقایسه با اثر نبوغ‌آمیز «جی.کی. رولینگ» وجود ندارد که بزرگ‌ترین نقطه‌ی عطف در ادبیات مدرن کودکان و نوجوانان است، به‌جز آرتمیس فاول! به‌نظرم آرتمیس فاول از هری پاتر جسورانه‌تر هم هست. آرتمیس فاول، قهرمان پرجنب و جوش‌تری است. حداقل می‌توان گفت او مثل هری پاتر در ابتدای داستان، شخصیتی مطیع و منفعل ندارد. جهان آرتمیس فاول هم با جهان هری پاتر متفاوت است. در  جهان آرتمیس فاول، وحشی‌گری و فضای گوتیک‌وار کم‌تری دیده می‌شود، اما در مقابل در بخشی از داستان که در ایرلند می‌گذرد، هرج و مرج و شلوغی بیش‌تری وجود دارد. آرتمیس فاول را داستانی دیوانه‌تر از هری پاتر می‌دانم؛ انگار آدم‌های بیش‌تری در آن و زیر نور ماه زوزه می‌کشند. بله! مقایسه‌شدن‌ها اجتناب‌ناپذیر است، اما من به آن نگاه مثبتی دارم. نمی‌توان صرفاً به‌خاطر این‌که هری پاتر، مجموعه‌داستانی بسیار محبوب است و سال‌هاست در این عرصه سلطه داشته، از مقایسه‌شدن با آن واهمه داشت. به‌گمان من، اوئن کالفر توانسته آرتمیس فاول را در جهانی خلق کند که کاملاً ساخته و پرداخته‌ی ذهن خود اوست و فقط به او تعلق دارد.

راستش را بخواهید، خود من در نوجوانی از هواداران سرسخت آرتمیس فاول بودم. برای همین بهخودم این جرئت را میدهم که بپرسم چرا در داستان اصلی اینهمه تغییرات دادهاید؟ بزرگترین تغییر، مربوط به شخصیتپردازی آرتمیس است. او در کتاب، قهرمانی سنتی است با ویژگیها و صفاتی گاه منفی، اما  در فیلم شما، او بیشتر قهرمانی مثبتگراست و رستگار! چرا او را تا این حد متفاوت از کتاب به تصویر کشیدید؟

خب برداشت من از کتاب به‌نوعی معکوس بوده است. در این مجموعه‌کتاب، نویسنده روندی را برای اصلاح شخصیت آرتمیس در نظر گرفته و او طی مراحل و اتفاقاتی، اخلاق و خصوصیاتش از شرارت به نیکی تبدیل می‌شود.

اوئن کالفر، ‌آرتمیس را پسر نوجوانی معرفی می‌کند که سردسته‌ی یک باند شرور است. به‌نظرم رسید برای آن‌دسته از تماشاگران فیلم که با داستان کالفر آشنایی ندارند، پذیرفتن این ویژگی، کار آسانی نیست. برای همین من مثل آیینه عمل کردم و آن‌چه را آرتمیس در نهایت و در پایان مجموعه به آن تبدیل می‌شود، در یک فیلم به مخاطب نشان دادم.

قبلاً هم چنین تجربه‌ای را در فیلم ثور داشتم. نویسنده، مجموعه‌ای طولانی داشته و در آن‌ها فرصت شخصیت‌پردازی شخصیت آرتمیس برایش مهیا بوده است، اما برای نمایش آرتمیس در یک فیلم، باید راه دیگری را انتخاب می‌کردم. اگر به روش کالفر پیش می‌رفتم، شخصیت آرتمیس، چیزی شبیه «مایکل کورلئونه» در پدرخوانده می‌شد! این‌که شما مخاطب را در نقطه‌ی آغازین فیلم چه‌طور با قهرمان داستان آشنا کنید، اهمیت زیادی دارد. قهرمان باید گذشته‌ای داشته باشد و بنا بر آن گذشته، باید چیزی برای مخاطب به‌تصویر بکشید که برایش آشنا و قابل‌قبول باشد.

به‌شخصه مخالف این بودم که در آغاز داستان، قهرمان را در موقعیتی تثبیت‌شده یا به‌نوعی در ناز و نعمت نشان دهم. برایم مهم بود که نگاهی انسانی به‌درون شخصیت آرتمیس داشته باشم؛ حتی اگر این نوع نگرش به او، در جهت عکس روند داستان اصلی باشد. آرتمیس، سفری را در این داستان آغاز می‌کند که در پایان، باعث می‌شود بخش‌های تاریک درون شخصیتش بیدار شوند. دقیقاً به‌همین دلیل بود که اصرار داشتم در آغاز داستان، تماشاگر نگاهی به اخلاقیات درونی او داشته باشد. این بهترین روشی بود که به‌نظرم رسید تا مخاطبانی که داستان‌های کالفر را نخوانده‌اند، با قهرمان او احساس نزدیکی کنند. شاید به‌نظر برسد که من مسیری متفاوت از کالفر را انتخاب کرده‌ام، اما چشم‌انداز هردوی ما در این داستان، یکسان بوده.

فکر نمیکنید این انتخاب شما باعث شود تا مخاطبانی که آرتمیس فاول را از کتابهایش شناختهاند، با فیلم شما احساس بیگانگی کنند؟

فکر می‌کنم در طول فیلم، احساس این گروه از مخاطبان تغییر کند و آن را دوست داشته باشند. به صحنه‌ی گفت‌وگوی آرتمیس با «فرمانده روت» فکر کنید یا به شیوه‌ی مذاکره‌ی او با «هالی شورت». نمی‌شود این صحنه‌ها را ببینید و از فیلم خوشتان نیاید. به‌نظرم در میانه‌ی فیلم، مخاطبانی که آن را با داستان کتاب هم‌سو نمی‌بینند، نظرشان تغییر می‌کند.

همه‌ی این مسائل به کنار، به باور من این اشتباهی بزرگ است که تصور کنید شما می‌توانید وارد ذهن تک‌تک خوانندگان و علاقه‌مندان کتاب شوید و بگویید این فیلم نسخه‌ای تصویری از کتاب است. چرا که در ذهن هرخواننده، تصویر متفاوتی از داستان وجود دارد، حتی اگر آن‌ها یک جمله‌ی یکسان را بخوانند یا درباره‌ی یک شخصیت فکر کنند.

آیا مخاطب فیلم،‌ شخصیت «باتلر» را دوست دارد؟ یا شخصیت «فولای»؟ نظرش درباره‌ی «ژولیت» چیست؟ درباره‌ی پدر آرتمیس چه فکری می‌کند؟ می‌خواهم بگویم تمام این شخصیت‌ها در فیلم تماشایی هستند، اما در عین حال دقیقاً نسخه‌ای تصویری از شخصیت‌های کتاب نیستند. من این مسیر را برای فیلمم برگزیدم چون به اعتقاد من در طی سالیان گذشته، کمپانی‌های زیادی سعی کرده‌اند اقتباس‌های عین‌به‌عینی از کتاب‌های بزرگ داشته باشند که البته اکثرشان هم جواب لازم را نگرفته‌اند. پس من به این نسخه از فیلم رسیدم و شما آن را تماشا می‌کنید و شانستان را برای دوست‌داشتن آن امتحان می‌کنید.

وقتی فیلم ثور را ساختم هم این حرف و حدیث‌ها بود. خیلی‌ها می‌گفتند فیلم من باچیزی که در ذهن داشته‌اند تفاوت داشته و در عین حال استقبال از آن عالی بود! بحث بر سر چگونگی پرداختن به داستان است وگرنه در قدم اول، هم منِ کارگردان و هم مخاطب، داستان کالفر را دوست داشته‌ایم. در قدم بعدی در نهایت باید مسیری را برای نوع داستان‌گویی در فیلم انتخاب و از جایی شروع کرد!

من شانس این را داشتم که یکبار در صحنهی فیلمبرداری آرتمیس فاول حاضر باشم. در آنزمان هیچ حرفی از حضور «کالین فارِل» در این فیلم نبود. میخواهم بپرسم نقش پدر، بخشی از داستان اصلی فیلم شما بود، یا وقتی خواستید فارل در این پروژه حضور داشته باشد آن را بهداستان فیلم اضافه کردید؟

نه، نقش پدر همیشه جزئی از داستان فیلم بود و همیشه درباره‌ی آن صحبت می‌کردیم. وقتی تصمیم گرفتیم نقش پدر را در داستان پررنگ‌تر کنیم، زمانی بود که دیدیم برای ارتباط منطقی داستان کتاب اول و کتاب دوم و وقایعی که در قطب شمال می‌گذشت،‌ حضور پدر در داستان گروگان‌گیری الزامی است. همیشه در طول فیلم صحبت از پدر بود، اما هیچ‌وقت تصویری از او نبود. بنابراین چیزهایی که در خارج از صحنه گفته می‌شد، به‌روی کاغذ آمد و در فیلم‌نامه‌ی اصلی وارد و پدر به داستان وارد شد. ما خیلی خوش‌شانس بودیم که وقتی تصمیم گرفتیم کالین فارل این نقش را برعهده بگیرد، وقت او آزاد بود و توانست همراه ما شود.

به پتانسیل کتاب دوم و وقایع قطب شمال و ماجرای نجات پدر در واقعهی گروگانگیری اشاره کردید. این یعنی ممکن است در ادامهی این فیلم، بهسراغ کتابهای دیگر این مجموعه هم بروید و قسمتهای بعدی آن را هم بسازید؟

خب، غریزه‌ام می‌گوید کسی که باید در این‌باره تصمیم بگیرد، من نیستم، بلکه تماشاگران فیلم هستند. اما اگر قلباً بخواهم در این‌باره تصمیم بگیرم باید بگویم تا جایی که می‌توانم سعی می‌کنم خودم را از این مسیر دور نگه دارم. حقیقتاً کارگردانی نسخه‌ی سینمایی مجموعه‌داستانی مثل آرتمیس فاول، کار بسیار دشواری است، چون مردم نسبت به آن احساس مالکیت می‌کنند. من احترام زیادی برای مخاطبان قائل هستم، اما غیرممکن است که همه‌ی مردم را راضی نگه داریم. در این مواقع مهم این است که قدم اول را برداریم و بعد با نهایت وفاداری به اصل اثر، به جلو پیش برویم. من در این مسیر هرجا که دچار تردید می‌شدم به اوئن کالفر رجوع می‌کردم. شخصیت‌های داستان او چه کسانی هستند؟ ماجراها چگونه در دل هم شکل می‌گیرند؟ بنابراین برای هر تصمیمی قطعاً باید به صدای مخاطبان گوش کنم. چه برای من و چه هر فیلم‌ساز دیگری که می‌خواهد به‌سراغ این داستان برود، صدای مخاطب بسیار اهمیت دارد و البته باید بداند که هفت کتاب فوق‌العاده از کالفر انتظار آن را می‌کشند که به‌ پرده‌ی سینماها بیایند.

برای من تجربه‌ی فیلم ثور نشان داد که مهم نیست از کجا شروع کنم و به کجا برسم. مهم این است که در طی این مسیر، حد و مرزی برای کارم وجود نداشته باشد. در هرحال می‌دانم غریزه‌ام مرا ناخودآگاه به سمت کتاب‌هایی که داستان‌های خارق‌العاده دارند می‌کشاند.

از آقای کالفر زیاد حرف زدیم. دوست دارم بدانم نقش او در این فیلم چهقدر بوده است. توصیهها یا خواستههایی داشت که میخواست در اقتباس کتابش اعمال شود یا آنکه ترجیح داد یک قدم عقب برود و از دور کار شما را نظاره کند؟

در ابتدای پروژه با او ملاقات داشتیم. او نویسنده‌ای با فکر باز و آزاد است. در ملاقاتی که با او داشتم به من گفت: «دنبال غریزه‌ات برو، از پس کار برمی‌آیی!»

کالفر در نسخه‌های کتاب مصور آرتمیس فاول هم ‌قدم به قدم همراه تصویرگر بود. می‌خواهم بگویم که نسبت به داستانش احساس مسئولیت دارد. او روزی سر صحنه‌ی فیلم‌برداری ما آمد. با فیلم‌نامه‌نویسان صحبت کرد و نظراتی را به آن‌ها ارائه کرد که در کار لحاظ شدند. حضورش کمک‌کننده و رفتاری دوستانه داشت. به‌نظرم اگر خوب به فیلم نگاه کنید، صدای آرام ودل‌نوازی از حضور او در فیلم را خواهید شنید و آن‌وقت مثل ما احساس خوش‌بختی خواهید کرد.