«اُ این کالفر»، نویسندهی مشهور مجموعهکتاب «آرتِمیس فاوْل» متولد سال ۱۹۶۵ میلادی در وکسفورد جمهوری ایرلند است. نخستین کتاب او «بِنی و عُمَر» نام داشت که در سال ۱۹۹۸ میلادی و بر اساس تجربیاتش از زندگی در تونس نوشته شد. سه سال بعد در سال ۲۰۰۱ میلادی، نخستین کتاب مجموعهی هشتجلدی آرتمیس فاول را منتشر کرد. با اینکه چاپ این کتاب همزمان با دوران تب جهانی مجموعهی «هری پاتر» بود، اما خیلی زود این مجموعه نیز به شهرت و محبوبیتی جهانی رسید و مسیر زندگی کالفر را تغییر داد.
آرتمیس فاول داستان نوجوانی نابغه، تبهکار و ماجراجو است که میخواهد ثروت و جایگاه خانوادهاش را بازگرداند و این کار را با گروگانگرفتن یکی از رهبران دنیای پریان انجام میدهد.
نگارش این مجموعهی هشت جلدی تا سال ۲۰۱۲ میلادی ادامه داشت. پس از آن هم از سال ۲۰۱۹ میلادی، نگارش مجموعهی دیگری را بهنام «دوقلوهای فاول» آغاز کرد.
این مجموعه همزمان با محبوبیت جهانی خود در سال ۱۳۸۲ به ایران هم رسید و از آن زمان نشرافق با ترجمهی «شیدا رنجبر»، این مجموعهی هشت جلدی را به بازار نشر ایران عرضه کرده و هرکدام از جلدهای این مجموعه بارها و بارها تجدید چاپ شدهاند.
به مناسبت روز جهانی نوجوان، ترجمهی گفتوگویی ویژه را با این نویسندهی مشهور ادبیات نوجوان برایتان آماده کردهایم تا بیشتر با دنیای او و رمانهایش آشنا شویم.
شما داستانها و کتابهای موفق بسیاری نوشتهاید، اما میخواهم بیمقدمه برویم سروقت آرتمیس فاول!
قبول است!
مجموعهی آرتمیس فاول، جوایز ادبی بسیاری بهدست آورده. همیشه در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز هستند و به دهها زبان هم ترجمه شدهاند. اما حتماً شما هم مثل همهی نویسندگان، در سالهای اول ورود به این حرفه، برای اینکه قلم خود را پیدا کنید، زحمت زیادی کشیدهاید؟
بله، همینطور است. من اوایل دههی ۲۰ زندگیام، کارم را شروع کردم. تازه کالج را ترک کرده بودم و یکجورهایی میدانستم که میخواهم نویسنده شوم. اما آن آرزو، آرزویی دور به نظر میرسید؛ بهخصوص که مثل من ساکن شهری کوچک در ایرلند باشید. ما در شهرمان سه نویسنده با شهرت جهانی داشتیم و تصورم این بود که احتمالاً سهمیهی ما برای داشتن یک نویسنده دیگر، پر شده! با این حال نوشتن داستان را متوقف نکردم و به کارم ادامه دادم. اول یک کتاب کودک نوشتم. آن را برای دهها ناشر فرستادم و از طرف همه رد شد. آن زمان همیشه رؤیای تماسی تلفنی از طرف ناشر را داشتم و در خیالاتم میدیدم که پیشرفت کردهام. اما رؤیاهایم هیچکدام به واقعیت تبدیل نشد.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه کتابهای شما در ایرلند با اقبال روبهرو شدند و بعد روزی همسر و خانوادهتان شما را نشاندند و گفتند وقتش است یک کارگزار بگیرید!
بله، درست است! من شش کتاب نوشته بودم و در ایرلند استقبال نسبتاً خوبی از آنها شد. ولی بازار نشر ایرلند، یک بازاربسیار بسیار کوچک است. نهایت پولی که از فروش گیرتان میآید، برای گذراندن یک هفته تعطیلات با خانواده است! بله، این اتفاقی بود که برای من افتاد. من شش کتاب پرفروش داشتم که فقط در ایرلند خوب فروش میرفتند و نه دیگر هیچجای دیگر!
همسرم اولین جلد آرتمیس فاول را خواند و خیلی جدی به من گفت: «وقتش رسیده، باید یک کارگزار بگیری!» و من سرسری جواب دادم: «بله، بله، یک روز این کار را میکنم.»
راستش آنموقع با آن موفقیت کوچک، خیلی خوشحال بودم. بعد همان شد که همسرم ترتیب آن جلسهی خانوادگی شبانه را با چهار برادرم داد. فکر میکردم خیلی ضمنی بخواهند با من خشونتآمیز حرف بزنند! اما برخلاف تصورم، خشونتی در کار نبود. آنها خیلی جدی و مستقیم گفتند: «اگر برای خودت یک کارگزار نگیری، دفعهی بعد با خشونت از تو میخواهیم که این کار را انجام بدهی!» [میخندد.]
خب، به این ترتیب من با یک ناشر قرارداد بستم و اولین کتاب آرتمیس فاول منتشر شد و زندگیام در عرض چند هفته تغییر کرد. البته تا امروز همچنان همانجور مانده و من هم همچنان به نوشتن مشغولم.
من عاشق مجموعهی آرتمیس فاول هستم. این کتاب هیجانزدهام میکند. واقعاً از خواندش لذت میبرم.
خوشحالم که این را میشنوم. آدم بزرگهای زیادی را میشناسم که طرفدار آرتمیس فاول هستند. این کتاب را برای پسر کوچکی نوشتهام که هنوز در من زنده است و فکر میکنم آدمبزرگهای زیادی هنوز آن کودک را درونشان دارند که هرازگاهی باید او را آزاد کنند. خواندن این کتاب راهی برای این کار است.
دربارهی انتخاب واژهها برای داستانم، زیاد سختگیر نیستم. در عین حال فکر میکنم تصور غلطی است که فکر کنیم چون برای کودکان و نوجوانان مینویسیم، باید از کلمات ساده استفاده کنیم، چون آنها داستان ساده را دوست دارند. اتفاقاً بهنظر من نوجوانان شیفتهی داستانهایی هستند که ساده به سرانجام نرسند. برای همین داستان آرتمیس فاول پر از گره و پیچیدگیهای پر پیچوتاب است.
برای آندسته از مخاطبان ما که داستانهای آرتمیس فاول را نخواندهاند، کمی از داستان آرتمیس بگویید.
آرتمیس فاول، نوجوانی ایرلندی است و ذهنی مجرمانه دارد. خانوادهی او در گذشته در جرگهی مجرمان بودهاند، اما حالا کناره گرفتهاند. آرتمیس فاول میخواهد ثروت و جایگاه خانوادهاش را بازگرداند و این کار را با گروگانگرفتن یکی از بزرگان پریان انجام میدهد. داستان با نزاع بین مردم سرزمین پری ربودهشده و دار و دستهی آرتمیس فاول ادامه دارد.
فکر میکنم برگ برندهی من در این داستان، شوخطبعی است. من طنز را دوست دارم و دوست دارم در کتابهایم از شوخی و موقعیتهای خندهدار استفاده کنم. عاشق فیلمهای کمدی کلاسیک سیاهوسفید هستم و سعی میکنم همیشه در آثارم، شوخطبعی داشته باشم.
بله، داستانهای شما بسیار طنازانه هستند. برایم سؤال است بین اولین داستانی که از آرتمیس فاول روی کاغذ آوردید تا اولین کتابی که رسماً از او منتشر شد، تفاوتی وجود دارد؟
اوه، بله. بخش زیادی از داستان حذف شد. هنوز نسخهی اصلی داستان را جایی دارم. البته در این مورد حق را به ویراستار میدهم. بخش زیادی از کتاب به پیشینهی خانوادگی آرتمیس فاول میپرداخت و جزئیات زیادی هم داشت که خواننده را گنگ میکرد. بعداً بسیاری از این جزئیات را در کتابهای دیگر وارد کردم، بهجای اینکه آنها را یکجا و در یک جلد به مخاطب عرضه کنم. ویراستارم در حذف آنها از کتاب اول بسیار حق داشت و من به خرد او آفرین میگویم.
شما نویسندهای منصفی هستید. اگر بتوانید چیزی را در هرکدام از داستانهای این مجموعه تغییر دهید، آن تغییر چه خواهد بود؟
اوه بله، چیزهایی برای تغییر هست.کتابهای قبلی من ارجاعات زیادی به سلاحهایی دارند که فکر نمیکنم برای کودکان و نوجوانان ضروری باشد. گاهی هم جملههایی را میبینم و فکر میکنم، اوه، باید این کلمه را آنجا و آن کلمه را اینجا بهکار میبردم. اما این تغییرات معمولاً چیزهایی هستند که فقط من میدانم.
هرچند دیر و با فاصلهای بسیار زیاد، اما در نهایت سال گذشته آرتمیس فاول به فیلم سینمایی تبدیل شد. میدانم که بارها به شما پیشنهاد ساخت فیلمی از روی این کتاب داده شد و شما نپذیرفتید. اما چرا «کِنِت برانا»؟ چرا او شخص مناسب برای انجام این کار بود؟
خب، اگر به پیشینهی او نگاه کنید، میبینید که او استاد قصهگویی است. او در هرژانری موفق عمل کرده است. یکروز میتواند سراغ «ویلیام شکسپیر» برود که علاقهی اول اوست و روز بعد سر وقت «هرکول پوآرو» و بعد هم «ثور»!
چیزی که برای او در درجهی اول اهمیت قرار دارد، ساختار داستان است. وقتی ساختار قصه را پیدا میکند، دیگر اینکه در چه ژانری است، برایش اهمیتی ندارد. کنت برانا پیش از اینکه کمپانی دیزنی پیشنهاد ساخت این فیلم را به او بدهد، کتاب آرتمیس فاول را خوانده بود، داستان را میدانست و پیرنگ آن را نیز بهخوبی درک کرده بود. پیرنگ اصلی داستان، دربارهی پسری است که میخواهد از خانوادهاش حمایت کند. بقیهی اتفاقهای داستان مثل یک گَرد جادویی است. کنت برانا بهخوبی این پیرنگ را از عمق داستان بیرون کشید و ساختار داستان را همانطور که من در کتابم داشتم، به پردهی سینماها آورد.
بله، واقعاً که کنت برانا فوقالعاده است. او کارگردان و بازیگر برجستهای است. دوست دارم بدانم شما چهقدر در فیلم درگیر شدید. مثلاً در نگارش فیلمنامه یا شاید انتخاب بازیگران؟
سعی کردم یک پا تو و یک پا بیرون باشم! هرکاری که از من میخواستند را انجام میدادم. اما ترجیحم این بود که کار را به متخصصان بسپارم. من در سینما تخصصی ندارم. فیلمنامهنویس این فیلم، «کانر مکفرسون»، نویسندهی شناختهشدهای در ایرلند و تمام جهان است. اطمینان داشتم که او کارش را عالی انجام میدهد. از طرف دیگر هیچوقت فکر نکردم که میتوانم به کنت برانا بگویم چهطور کارگردانی کند! میدانم که برای یک ایرلندی سخت است بپذیرد که در کاری تخصص ندارد، اما من صادقانه اعتراف میکنم و میپذیرم که هیچ تخصصی در کارگردانی ندارم. مثلاً هفتهی پیش، پسر ۲۲سالهام با اعتمادبهنفس گفت، من میتوانم موهای دیگران را کوتاه کنم! در حالی که در عمرش اصلاً دست به قیچی نزده! تصمیم گرفت و فکر کرد میتواند! و این کار را هم کرد! موی پسر دیگرم را کوتاه کرد و جالب این است که او هم اجازه داد برادرش این کار را با موهای او بکند! مردم ما اینجوری هستند، همینقدر به خود مطمئن! اما من واقعاً نمیخواستم به کنت برانا بگویم چه کند و چه نکند! حالا اینطور برداشت نشود که من پیشنهاد کارگردانی داشتم، نه اصلاً! [میخندد.]
نظر شما