سینمای آخرالزمانی به شدت وام‌دار ادبیات است. اگر حضور و بروز ادبیات آپوکالیپسی را در ابتدای قرن نوزدهم در نظر بگیریم، ادبیات پادآرمانشهری در قالب رمان، سن و سال کمتری دارد اما سینمای مرتبط با این دو سبک با یک پیش‌زمینه عمیق تاریخی و به احتمال زیاد پس از جنگ جهانی دوم سر و شکل گرفت.

 همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: ادبیات آخرالزمانی در بهترین تخمین در سال ۱۸۲۸ با رمان ۳ جلدی «آخرین نفر»  نوشته «مری شلی» اعلام وجود کرد. اما این تئوری بدین معنا نیست که پیش از این آثار اینگونه نگاشته نشده باشد. تفاوت رمان «مری شلی» با   دیگران  در عمق و عظمت انگاره  آخرالزمانی و روایت بی بدیل آن است. آنچه وی روایت می کند در قرن ۲۱ روی می دهد.  در رمان او بیماری طاعون نسل بشر را از بین برده و تنها یک نفر باقی‌مانده است، انسانی که از بلای هوار شده بر سر مردم و نوع زندگانی آن‌ها در این شرایط پرده برمی‌دارد.

ادبیات آخرالزمانی با علاقه مردم و استفبال آن ها روبرو بود. اما چندین اتفاق دهشتناک در چند دهه بعد باعث شد ادبیات آپوکالیپسی خود یک سبک نام بگیرد. ادبیات داستانی رستاخیزی و پسارستاخیزی از دیگر واژه‌هایی است که از دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ سرو شکل ممتازی به خود گرفت. علت این اتفاق از سرگذراندن ۲ جنگ جهانی و بویژه فاجعه حمله اتمی به دو شهر ژاپن بود که در واقعیت امر به عینه زمان، مکان و تمامی انگاره‌های دنیای آپوکالیپسی را بدون واسطه به نوع بشر نشان داد.  از این روی سینما نیز به میدان آمد و و هرچه در تکنولوژی به پیشرفت رسید در این گونه نیز پروبال بیشتری گرفت. ایده های پادآرمان شهری نیز این گونه ظهور و بروز پیدا کرد که اگر مدینه فاضله داشته باشیم هرگز به آخرالزمانی بدین ناهنجاری نخواهیم رسید.

ویگو مورتنسن در فیلم جاده محصول ۲۰۰۹ برگرفته از رمان کورمک مک کارتی

سینمای پادآرمان شهری قطعا با سینمای آخرالزمانی هم خویش است.  در آثار آخرالزمانی جغرافیای محل سکونت تعریف خاصی پیدا می‌کند. محلی که درآن قانون‌های اساسی مربوط به حقوق اولیه انسانی پشیزی ارزش ندارند و هرکس مختار به وضع قانون مطابق میلش است. 

طبیعی است در روایت‌های سینمایی و در چنین جغرافیایی شهرها  از "مدینه‌های فاضله" به "مدینه‌های فاسده" تبدیل می‌شوند. این به نوعی وارونه تعریف، از پادآرمان شهر است. یعنی یک مدینه فاضله ای پدید آمده اما به سبب جهل و غفلت بشر حالا به نیستی سر سائیده است. در یک فیلم آخرالزمانی به این شهرهای فاسده به اصطلاح "پاد آرمان شهر" می‌گوئیم. شهری که دیگر مفهوم خیر و شر در آن و از منظر ساکنین بازمانده؛ به سیاق قدیم نیست. بدی‌ها در حال مطلق‌شدن هستند و نیکی‌ها کم‌کم دیگر به حساب نمی‌آیند. آرمان شهرهای سابق که به سبب حضور و فعالیت شهروندانش بدین امتیاز نائل آمده بودند حالا به پاد آرمان شهر تبدیل می‌شوند.

مهمترین انگاره در روایت اوضاع و احوال بشر در یک فیلم آخرالزمانی و یک فیلم پادآرمان شهری نمایش و توصیف کرامات انسانی است. بشر اگرچه اشرف مخلوقات است اما این امتیاز را تا زمانی داراست که پایبند و مهمتر از آن اشاعه‌گر این کرامات باشد. در سینمای آخرالزمانی یا ژانرآپوکالیستی بدلیل برهم خوردن عمده تعاریف از کرامات انسانی؛ هدف غایی یعنی تکامل نیز احتمالا دستخوش تغییر می‌شود. در واقع تکامل جای خود را به مقوله‌ای دیگر یعنی زنده ماندن می‌دهد. آنهم به هر قیمتی ولو به بهای پای گذاردن بر همین کرامات انسانی. وقتی زنده ماندن در گرو کشتار آدمی و دزدیدن غذای دیگری باشد طبیعی است دیگر از این کرامات اخلاقی چیزی باقی نمی‌ماند.  

ویل اسمیت در فیلم من افسانه هستم محصول ۲۰۰۷ برگرفته از رمان ریچارد متیسون

از سوی دیگر فانتزی بیشتر در پادآرمان شهر قابل ارائه است تا در فیلم آخرالزمانی و به همین منوال روایت دین و مذهب و اعتقاد در فیلم آخرالزمانی بیشتر نمود دارد تا در فیلم پادآرمان شهری. با این همه این دو سینما، این دو مفهوم و این دو نوع سبک در هنرهفتم در تعامل با یکدیگرند. برخی ازمتخصصین مطالعات فیلم و تاریخ سینما این دو نوع سبک را زیر مجموعه سینمای علمی- تخیلی می‌دانند، برخی دیگر سهم این دو سینما را از این ژانر جدا کرده‌اند. نگارنده در فرم و محتوا قائل به جدایی نیست اما شان و منزلت این دو سبک نیز قابل انکار نیست. یک دلیل آشکار در این است که  بسیاری از فیلم‌های علمی تخیلی اگرچه در مکان و زمان آخرالزمانی روی می‌دهند و اگرچه وجه مهم آن‌ها در روایت تصویری مقوله‌های فانتزی و سرگرم کننده است اما در این آثار هنوز هم رد پای تقابل خیر و شر و برآمدن دوباره کرامات انسانی  وجود دارد.

برچسب‌ها