نگاه متدیک حکم میکند که برای شناخت علمی پدیدهها، نخست آن پدیده درست تعریف شود.
به بیانی دیگر، اعتبار علمی پژوهشهای کمی، در گرو کیفیت تعریف مفهومی و عملیاتی مفاهیمی است که پدیده مورد نظر را تشکیل میدهند. در مورد پدیدهای در سطح انتزاع و ابهام فرهنگ و تجارت فرهنگی، این ضرورت دو چندان میشود.
از این رو، در بخش نخست این مقاله، با بررسی ادبیات موجود، تعاریف آن دسته از مفاهیمی از فرهنگ، که به شناخت دقیقتر و ژرفتر تجارت جهانی بازار فرهنگ کمک میکند و از آن مهمتر چارچوبی مفهومی برای نقد و بررسی آمارهای موجود ارائه میدهد، به تفصیل معرفی خواهد شد.
در بخش دوم، وضعیت تجارت جهانی فرهنگ با زبان آمار و ارقام توصیف میشود. سرانجام در بخش آخر، با نقد تصویر آماری موجود، نقش تجارت جهانی فرهنگ بر زندگی انسان معاصر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تعاریف و مفاهیم
ورود مفاهیمی چون صنایع فرهنگی، کالاهای فرهنگی و بازار فرهنگ به ادبیات علوم اجتماعی، حکایت از پدیدهای دارد که محصول همگرایی و همپوشانی دو قلمرو اقتصاد و فرهنگ است.
بررسی آثار جهانی شدن بر تجارت کالاهای فرهنگی نیز نشان می دهد که چگونه پدیده فرهنگ، تحت تأثیر فشار تحولات اقتصادی از جمله فشار بازار جهانی، در حال دگرگونی است.
فرض بر آن است که با محو شدن مرزهای اقتصاد و فرهنگ، و سلطه دم افزون قاعده بازی اقتصاد بر فرهنگ، کارکرد و معنا و ساختار فرهنگ و درنتیجه جایگاه فرهنگ در زندگی انسان، درحال دگرگونی است.
بحث را با تعریف ماهیت فرهنگ و سیر تکوین آن آغاز میکنیم. میشل سرتو میگوید، فرهنگ مبهم، چند پهلو، تاریک و تعریفناپذیر است. صاحبنظران بسیاری نیز اعتقاد دارند که فرهنگ پدیدهای است پر ابهام که نه از منطق صفر و یک، بلکه از منطق فازی پیروی میکند.
و به همین دلیل تعریف فرهنگ به کاری سهل و ممتنع تبدیل شده و برای آن، به روایتی بیش از ۴۵۰ تعریف موجود است. ولی الزامات جهان امروز حکم میکند که برای فرهنگ تعریفی ارائه شود، که آن را قابل سنجش سازد.
فرهنگ، عمری به درازای پیدایش آگاهی در انسان دارد. فرهنگ قبل از انسان وجود نداشته و پدیدهای است که بشر بر طبیعت افزوده و حاصل خلاقیت انسان و محصول تعامل انسان با طبیعت و تکنولوژی است.
آگاهیِ به وجود فرهنگ، پدیدهای است که با پپدایش ضرورت نگاه عینی انسان به فرهنگ شکل گرفت. پیش از آن، فرهنگ پدیدهای بود درونی که فرد قادر نبود خود را از آن جدا سازد و از فاصله بدان بنگرد.
در تعریف فرهنگ، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که از آن میان سه دیدگاه از اهمیت خاصی برخوردارند:
الف- دیدگاه وجودی (Existentialism)
در این دیدگاه، فرهنگ ترکیبی است از تجربههای وجودی قابل شناخت از راه زندگی در درون فرهنگی خاص. در این معنا، فرهنگ را نمیتوان تعریف کرد، مگر از طریق تجربه درونی که با زندگی در متن آن فرهنگ حاصل میشود. بدین ترتیب هر فرهنگی برای افراد بیگانه قابل فهم نیست.
ب- دیدگاه ساختاری (Structuralism)
این دیدگاه در تعریف فرهنگ بر عناصر سازنده آن تأکید دارد و معتقد است که فرهنگ محصول تعامل پویای انسان با محیط برای پاسخگویی به نیازهایی است که در هر مرحله از حرکت اجتماعی انسان، در حوزه مادی و معنوی پدید میآید و به صورت ارزشهای مادی و معنوی متجلی میشود.
ارزشهای مادی، شامل دستاوردهای انسان در حوزه مادی شامل ابزار و اشیا و دستاوردهایی است که کشف و یا تولید شدهاند. در حالی که ارزشهای معنوی، دستاوردهایی را در بر میگیرد که جنبه مادی ندارند. مانند ارزشها، الگوها، معیارها، نظریهها و اندیشهها و مفاهیم و مدلها.
برخی پدیدههای فرهنگی، از جمله هنرهای خلاق، در هر دو گروه ارزشها جای میگیرند.
در همین معنا، میتوان از فرهنگ مادی سخن گفت که آن بخش از میراث اجتماعی بشری است که بنیانی مادی دارد و فرهنگ معنوی که بنیانی مادی ندارد.
فیروز شیروانلو فرهنگ را مجموعهای از تجربهها، احساسات و اندیشههایی میداند که مشروط به تاریخ بوده و در ارزشهای مادی و معنوی عینیت یافته و هم بازتاب گذشته و آینده است و هم برآیند آن دو.
ادگار مورن، در تعریف فرهنگ از دیدگاه ساختاری، فرهنگ را نظامی میداند که دارای یک هسته محوری و چهار پاره نظام پیرامونی است.
در هسته مرکزی این نظام، حوزه تاریک و ناشناخته هستیشناسی و کیهانشناسی قرار دارد که حوزهایاست که سعی میکند برای پرسشهای بنیادین بشر - من کیستم، از کجا آمدهام و به کجا میروم- پاسخی مناسب بیابد و وجود انسان را تفسیر و توجیه کند. اسطورهها در این زمینه نقشی بنیانگذار دارند. شناخت بشر درباره این حوزه بسیار ناقص است.
در مدل مورن، اولین پاره نظام پیرامونی شامل وجود است که تجربه های وجودی را در بر می گیرد. هنر، ادبیات و فلسفه در این پاره نظام قرار میگیرند. الگوها، پاره نظام دیگری است که معیارها، ارزشها و شعائر و سنتها را در برمیگیرد.
اینان قالبهایی هستند که احساس و اندیشه و رفتار انسان را شکل میدهند و برای ابراز احساس و اندیشه و بروز رفتار نیز قالب و الگو ارائه میدهند.
سومین پاره نظام فرهنگ، رمزها و کدها است که ارتباط فرد را با خود و دیگران ممکن میسازد. زبان، مهم ترین عنصر آن است که باعث شکلگیری تفکر میشود. و چهارمین پاره نظام، شناخت است که انواع معرفت را در بر میگیرد.
در این بخش انواع معرفت بشری به شکل علم، تکنولوژی، نظریه، اندیشه، عرفان و... طی نسلها ثبت و ذخیره شده و هدفش ارائه شناخت درباره هستی است.
در این مدل، پارهنظامها با یکدیگر و با هسته مرکزی تعاملی دو سویه دارند و به فرهنگ هر جامعهای، هویتی یگانه و منسجم میبخشند. در میان نظریههای دیدگاه ساختاری، مدل ادگار مورن را میتوان جامعترین مدلی دانست که عناصر تشکیلدهنده فرهنگ را تعریف میکند.
ج- دیدگاه کارکردی (Functionalism)
این دیدگاه فرهنگ را بر حسب کارکردهایش تعریف میکند. از جمله میگوید فرهنگ بستری است که در آن الگوهای اندیشه و رفتار شکل میگیرند و به جامعه و افراد جامعه هویت میبخشد: هویتی آن قدر یگانه و منسجم و متمایز، که برای مثال، انسان ایرانی را از انسان غیر ایرانی متمایز میسازد.
غایت آن رهنمون شدن انسان به جامعیت و یکپارچگی و وحدت وجودی است که انسان در تعاملش با محیط، بدان نیاز دارد. از آن مهمتر، فرهنگ باید بتواند در محیط پر تحول و بحران خیز و پیچیده کنونی به فرد کمک کند، میان دنیای درون و واقعیت بیرونی تعادلی سازنده و پویا برقرار سازد.
با توجه به هدفی که تعریف فرهنگ دنبال میکند، یکی از این دیدگاهها را میتوان بر گزید. ولی همانگونه که خواهیم دید، در بحث تجارت فرهنگ و تحلیل بازار جهانی فرهنگ، اتخاذ دیدگاه مرکب و کلنگر و سیستمیک، الزامی است.
شکی نیست که در چنین بحثی، تعریف فرهنگ، بر جهتِ بحث و محتوای آن و نتیجهگیری تأثیری عمیق خواهد داشت.
بحث تجارت و بازار فرهنگ، به بحثی پر مجادله در مباحث اقتصاد فرهنگ و سیاست فرهنگی تبدیل شدهاند. زیرا با مفاهیمی سر و کار دارند که بر شالوده تعریف فرهنگ استوارند. از میان این مفاهیم میتوان به چهار مفهوم اصلی اشاره داشت: صنایع فرهنگی، صنایع خلاق، کالاهای فرهنگی و خدمات فرهنگی. بر سر تعریف این مفاهیم، به ویژه دو مفهوم اول، اختلاف نظر بسیار است.
و این اختلاف نظرها که گاه گیجکنندهاند، بر سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی و ارزشیابی و سنجش کالاها و خدمات و صنایع فرهنگی سایه افکندهاند.
مجادلهآمیزترین بحث، پیرامون تعریف صنایع فرهنگی جریان دارد که به موضوعی مهم در مباحث اصلی اقتصاد، از جمله اقتصاد کلان، اقتصاد سیاسی، اقتصاد خرد، اقتصاد کار، اقتصاد بینالملل، حقوق و اقتصاد، اقتصاد محلی، توسعه اقتصادی و سیاست فرهنگی تبدیل شدهاست۱.
در تعریف صنایع فرهنگی، دو دیدگاه معارض در ادبیات وجود دارد. دیدگاهی که طرفدار نگاه متمایز و نخبهگرا به بخش فرهنگ است و معتقد است پدیدههای فرهنگی که مشمول سیاستگذاری دولت قرار میگیرند – از جمله صنایع فرهنگی – نباید به گونهای تعریف شوند که تحت تأثیر الزامات اقتصادی، فعالیتهایی به جز هنرهای خلاق را در برگیرند.
در مقابل، صاحبنظرانی قرار دارند که به عکس معتقدند فرهنگ را میتوان در چارچوب الزامات اقتصاد دانایی به گونهای تعریف کرد که به قلمرو صنایع خلاق محدود نماند و گستردگی موضوع صنایع فرهنگی را بپوشاند.
اندیشمندان دیگری نیز سعی کردهاند با تمایز میان دو مفهوم صنایع خلاق و صنایع فرهنگی به این مجادله پایان دهند.
مفهوم صنایع خلاق، ریشه در اندیشه اقتصاد دانایی دارد. در اقتصاد دانایی، فرهنگ در اصل به خاطر نقشی که در اقتصاد ایفا میکند، ارزش مییابد.
در این معنا، صنایعی خلاق تعریف می شوند که به گفته گالووی و دانلوپ، برخی عناصر متمایز فرهنگ از جمله هنرهای خلاق را از شمول تعریف خارج میسازد۲.
هاوکینز (۲۰۰۲) از طرفداران اقتصاد دانایی میگوید صنایع خلاق هر صنعتی است که در آن توان مغزی بالاترین اهمیت را داشته باشد و به مالکیت معنوی ختم شود.
در نتیجه باید قلمرو رسمی وزارتخانههای مسئول فرهنگ را به گونهای توسعه داد که خلاقیت تجاری و علمی را در برگیرد۳.
آدورنو و هورخایمر (۲۰۰۲)، برای تمایز میان هنرهای خلاق متعارف و محصولات فرهنگی که با روشهای صنعتی تولید میشوند، اصطلاح «صنایع فرهنگی»۴ را مطرح کردهاند.
در تعریف آنان، صنایع فرهنگی شامل فیلم، موسیقی ضبط شده و پخش رادیویی و تلویزیونی و صنعت نشر میشود که هدف شان سرگرمی تجاری بوده و باروش های صنعتی و به طور انبوه تولید میشوند و مشمول سیاستگذاری دولت قرار میگیرند. هنرهای خلاق در این تعریف نمیگنجند.
صنایع فرهنگی با چنین تعریفی از اواخر دهه ۱۹۷۰ به این سو، کانون توجه یونسکو و دولت فرانسه قرار گرفته است (فلو، ۲۰۰۵)۵.
در انگلستان، حزب گارگر[آشنایی با احزاب سیاسی و پارلمان بریتانیا] به عنوان حرکتی در جهت وحدت بخشیدن و پل زدن میان فرهنگ نخبگان و فرهنگ عامه و به معنایی دقیقتر، میان بازار انبوه و محصولات فرهنگِ عامه از یک سو، با آثار هنری سطح بالا و هنرهای نخبهگرای خلاق از سوی دیگر، و اصولاً دموکراتیزه کردن فرهنگ، عمداً در سیاستگذاری فرهنگی، اصطلاح «صنایع خلاق» را جایگزین «صنایع فرهنگی» کرد.
فرض بر آن بود که خلاقیت فرهنگی با خلاقیت صنعتی تفاوتی ندارد. با این کار، در واقع خواست شکاف میان صنعت و هنر را از میان بردارد: میان آن چه تجاری است و آن چه نیاز به حمایت دولت دارد.
در نتیجه، دست کم از نظر مفهومی نسبت به کل وظیفه تولید فرهنگی، که بین وزارتخانههای بازرگانی و صنایع و وزارتخانه مسئول فرهنگ پخش شده بود، دیدگاهی کلنگر و واحد اتخاذ شد.
با این کار تحولی مهم در سیاستگذاری فرهنگی به زیان هنرهای خلاق اتفاق افتاد، که مبنای اصلی آن در تعریف فرهنگ نهفته است (گالووی و دانلوپ، 2006: 35).
تعریف صنایع فرهنگی، بر چندین معیار استوار است، از جمله خلاقیت. صنایع خلاق و صنایع فرهنگی هر دو اغلب صنایعی تلقی می شوند که محصولات شان بر مبنای خلاقیت فردی تولید شده باشند.
چنین تعریفی، آن چنان وسیع و گسترده است که تقریبأ هر نوع نوآوری، از جمله نوآوری علمی و تکنولوژیک را، در همه صنایع در بر میگیرد.
به نظر مخالفان این تعریف، تأکید صرف بر خلاقیت به عنوان معیار در تعریف صنایع فرهنگی، تمایز میان هنرهای خلاق و صنایع فرهنگی را از میان می برد.
معیار دیگر مالکیت معنوی است. برخی از صاحب نظران معتقدند صنایع فرهنگی صنایعی است که به مالکیت معنوی بینجامد. مالکیت معنوی به مردم امکان می دهد مالک محصولاتی شوند که حاصل خلاقیت خودشان است و به کمک آن می توانند بر این محصولات حق اقتصادی و اخلاقی اعمال کنند.
در بسیاری از کشورها، از جمله انگلستان، حق مالکیت معنوی به عنوان اصل سازماندهنده صنایع خلاق و شالوده تعریف صنایع فرهنگی تلقی میشود( توز، 2005)۶.
منتقدان این تعریف میگویند استفاده از این معیار به تنهایی، همان مشکل خلاقیت را ایجاد می کند . زیرا، بسیاری از انواع خلاقیتها را که به مالکیت معنوی منجر میشوند، از جمله خلاقیتهای علمی و تکنولوژیک و دانشگاهی را در بر خواهد گرفت و از آن مهمتر، ویژگیهای متمایز بخش فرهنگ را نادیده میگیرد.
طرفداران اقتصاد دانایی چون هاوکینز، به عکس بر این معیار تأکید دارند. دولت انگلستان نیز صنایعی را خلاق میداند که ریشه در خلاقیت، مهارت، و استعداد فردی داشته و بتوانند با بهرهگیری از مالکیت معنوی، ثروت و اشتغال ایجاد کنند.
طرفداران نگاه متمایز به محصولات فرهنگی، معیار دیگری را مطرح میکنند به نام کالاهای نمادین یا معنای نمادین۷. اینان معتقدند که تولید و انتقال معنای نمادین، معرف فرهنگ و ارزش اقتصادی کالاهاییاست که دارای ارزش فرهنگی است و یا از فرهنگ مشتق شده باشد.
تروزبی (۲۰۰۱) در مطالعهای که درباره اقتصاد و فرهنگ انجام داده با ریشه یابی واژه culture در اثر ریموند ویلیامز (۱۹۷۶)۸، نشان میدهد که در اصل فرهنگ به معنای بارورساختن و آمادهسازی خاک بوده که بعدها به گونهای اصلاح شد تا بارورسازی فکری و هنری فرد را دربر گیرد.
به این دلیل است که هم چنان شخص آگاه و مسلط به هنر را بافرهنگ میخوانیم. در نتیجه فرهنگ در اصیل ترین معنایش، فعالیتهایی را توصیف کرده که به توسعه فکری و هنری افراد کمک کردهاست۹.
در قرن نوزدهم، تعریف فرهنگ گسترش یافت و معانی دیگری چون مجموعه باورهای مشترک جوامع را در برگرفت. از آن مهمتر، در متن جریان پیدایش دولت ملی و تکوین مفهوم ملت، این مفهوم فرهنگ، معرف شکلگیری ملتهای خاص شد.
در نتیجه، در آغاز مفهوم فرهنگ در سطح خرد برای توصیف توسعه فکری و هنری فرد، و سپس در سطح کلان برای توصیف ویژگیهایی چون نظام باورها و نگرشها و سنتهای مردم یک جامعه به کار رفت.
امروزه حتی در سطح میانه، برای توصیف ویژگیهای مشترک گروهی خاص –فرهنگ جوانان- و حتی در مورد سازمان – فرهنگ سازمانی –به کار میرود.
در همه این موارد، آن چه اهمیت دارد این است که فرهنگ برای فرد و گروه و جامعه مورد نظر معنا میآفریند و زمینه لازم را برای توسعه قابلیتهای فردی و جمعی و اجتماعی فراهم میآورد.
اوکانر (۱۹۹۹) در این معنا، صنایع فرهنگی را فعالیتهائی می داند که در اصل کالاهای نمادین تولید کنند. کالاهای نمادین کالاهایی هستند که ارزش اقتصادی آنان از ارزش فرهنگیشان مشتق شده باشد.
اوکانر، در این معنا، «صنایع فرهنگی کلاسیک» را شامل رسانه ها (رادیو و تلویزیون)، فیلم، نشر، موسیقی ضبط شده، طراحی، معماری و رسانههای جدید میداند، که با «هنرهای سنتی» چون هنرهای تجسمی و صنایع دستی و تآتر و اجرای موسیقی و موسیقی مجلسی و کنسرت و ادبیات و موزه و گالری فرق دارند.
به نظر وی دسته اخیر است که باید مشمول حمایت دولت قرار گیرند. زیرا ماهیتی تجاری ندارند۱۰.
استفاده از معیار معنای نمادین برای تعریف محتوایِ فرهنگیِ کالاهای صنعتی، مسئله ساز است. چگونه میتوان کالایی را بر شمرد که معنای نمادین نداشته باشد؟
شماری دیگر از صاحب نظران، ضمن تأکید بر اهمیت معنای نمادین، برای تعریف صنایع فرهنگی معیار دیگری را به نام ارزش کاربردی مطرح میکنند (بیلتون و لری، ۲۰۰۵ و مارتین، ۲۰۰۵).۱۱
ارزش کالاهای نمادین، در انتقال معنا و ایده است نه در کاربرد. در نتیجه، صنایع فرهنگی شامل فعالیتهایی میشود که در آنها کاربرد اولویت ندارد و به تولید محصولاتی مانند کتاب و فیلم و سرگرمی و موسیقی میانجامد و فعالیتهایی از نوع مد و طراحی و تبلیغات و معماری که ضمن داشتن معنای نمادین، کاربرد در آنها اولویت نخستین به شمار میرود، جزو صنایع فرهنگی محسوب نمیشوند.
این تعبیر نیز به معنای واقعی صنعت توجه ندارد. مفهوم صنعت در ذات خود کاربرد گراست.
تروزبی (۲۰۰۱) برای طبقهبندی صنایع فرهنگی مدلی ارائه میدهد. در هسته مرکزی این مدل، هنرهای خلاق قرار دارند.
مانند موسیقی و رقص و تئاتر و ادبیات و هنرهای تجسمی و صنایع دستی و شکلهای جدید هنرهای تصویری و مالتی مدیا. هدف اصلی این صنایع، تولید و انتقال معنا درباره رفتار فکری و اخلاقی و معنوی فرد و یا باورها و ارزشها و هنجارها و سایر رفتارهای گروهی در جامعه است. این صنایع در بخش صنایع فرهنگی قرار میگیرند.
تروزبی بعدأ تعریف خود را توسعه داده و در لایه دوم فعالیتهایی را میگنجاند که حول محور هنرهای خلاق شکل میگیرند. در این جاست که تعریف دقیق فرهنگ دشوار میشود. زیرا با صنایعی سروکار می یابیم که خارج از قلمرو فرهنگ قرار دارند. مانند معماری و تبلیغات و طراحی. ولی درونداد خود را از هنرهای خلاق میگیرند. زیرا، خود به تنهائی قادر به تولید فرهنگ نیستند.
در لایه سوم، صنایعی قرار میگیرند که کالاهایی تولید میکنند که «کالاهای مشترک»۱۲ نامیده شدهاند. زیرا هم بازده فرهنگی و هم بازده غیر فرهنگی دارند. تعریف فرهنگ در این لایه دشوارترین است.
تروزبی اخیراً در تحلیلی جامع، ۶ مدلی را که برای تعریف صنایع خلاق/فرهنگی به کار میروند، شناسایی و مقایسه کردهاست (تروزبی، ۲۰۰۷).
آدورنو، برای تعریف صنایع فرهنگی، معیار دیگری به نام روشهای تولید معرفی میکند. به نظر وی نوع روش تولید وجه تمایز صنایع فرهنگی با سایر صنایع خواهد بود.
در این معنا، صنایع فرهنگی صنایعی هستند که با استفاده از روشها و تکنولوژیهای صنعتی تولید انبوه، کالاها و خدماتی را تولید و توزیع میکنند که دارای محتوای هنری بوده و از ارزش خلاق و فرهنگی برخوردارند۱۳.
در نتیجه، ترکیب محتوای فرهنگی و مقیاس تولید صنعتی معرف صنایع فرهنگی است که هنرهای خلاق را در برنمیگیرد.
هسموندالگ(2002) این هنرها را « صنایع فرهنگی حاشیه ای » میخواند۱۴. صنایع فرهنگی در تولید محتوا، به هنرمندان به عنوان تولیدگران معنای نمادین، نیاز دارند.
در اواخر دهه ۱۹۷۰، و اوائل دهه ۱۹۸۰، یونسکو بررسی خود را در زمینه صنایع فرهنگی بر تعریف اخیر بنا نهاد. از آن مهمتر، بر همین اساس، بحث کنترل اقتصادی و سیاسی تولید صنعتی و تکنولوژیک فرهنگ را، به عنوان مسئله اساسی توسعه فرهنگی و سیاست فرهنگی در کشورهای در حال توسعه مطرح ساخت.
در چنین چارچوبی است که مناظره های اساسی یونسکو در باره «حقوق فرهنگی» و حفظ تنوع فرهنگی معنا مییابد. بدون تعریف دقیق کالاها و بازارهای فرهنگی و تعیین پیآمدهای شکست مکانیسم بازار در این زمینه، این بحثها بیمعنا خواهد بود۱۵.
ویژگی تولید انبوه باعث شد که صنایع فرهنگی، بر بازارهای مصرف مسلط شوند و ساختار و شیوه سازمان دهی این صنایع، مباحثی چون «دروازهبانی» و کنترل این صنایع را مطرح ساخت و این صنایع را از قلمرو سیاست اقتصادی صرف خارج ساخت و در قلمرو سیاست فرهنگی قرار داد.
تولیدات صنایع فرهنگی دو گونه ارزش میآفرینند. ارزشی که جنبه عمومی داشته و ماهیتی اقتصادی دارد و در بازار قابل مبادله است و ارزشی که جنبه خصوصی داشته و قابل مبادله در بازار نیست.
اگر بر اساس ارزش اقتصادی، اداره بازار صنایع فرهنگی صرفأ به مکانیسم بازار سپرده شود، همان گونه که خواهیم دید، این بازار از کنترل و شمول سیاست فرهنگی خارج خواهد شد و افزون بر آن، کالاهائی که ارزش اقتصادی نداشته ولی ارزش هنری و فرهنگی بالایی دارند و افراد حاضرند برای بهرهگیری از این ارزش، پول بپردازند، به قدر کافی تولید نخواهد شد.
در چارچوب سیاست فرهنگی است که دولت میتواند از طریق حمایت از آن دسته از صنایع فرهنگی که به شکوفائی پتانسیلهای فردی و جمعی و اجتماعی کمک میکنند و نقشی هویت بخش و تعادلآفرین دارند، بازار صنایع فرهنگی را در جهت توسعه فرهنگی سامان دهد.
کالاها و خدمات فرهنگی
تولیدات صنایع فرهنگی به دو گروه کالاها و خدمات فرهنگی تقسیم میشوند. کالاهای فرهنگی به کالاهای مصرفی گفته می شود که ناقل ایدهها و نمادها و یا شیوههای زندگی باشند.
این کالاها کاربرد آموزشی و یا سرگرمی دارند و به خلق هویت جمعی کمک کرده و محصول خلاقیت فردی یا جمعی اند و مشمول مالکیت معنوی میشوند و از طریق فرایندهای صنعتی و توزیع جهانی، به طور پیوسته تولید و بهبود و توسعه مییابند.
کتاب و فیلم و نشریه و محصولات مالتی مدیا و نرم افزار و موسیقی، ویدیو و مد و صنایع دستی نمونهای از آن است.
خدمات فرهنگی، خدماتی است که با هدف تأمین نیازها و یا علائق فرهنگی ارائه میشوند. و خود معرف کالاهای مادی نبوده و در کل شامل مجموعهای از اقدامات و تسهیلات حمایت گر فرهنگی میشوند که دولت و مؤسسات خصوصی و نیمه دولتی و یا شرکتها در اختیار جامعه قرار میدهند.
رویدادهای فرهنگی و برنامههای هنری و نیز خدمات اطلاعات فرهنگی و خدماتی مانند خبرگزاری، انتشارات، کتابخانهها و مراکز اسناد و موزهها از این نوعاند. این خدمات به طور مجانی و یا بر مبنای تجاری ارائه میشوند.
شناخت و بررسی وضعیت تجارت بینالملل و بازار جهانی کالاهای فرهنگی به مراتب آسان تر از تجارت خدمات فرهنگیاست. زیرا کالاها بیشتر جنبه ملموس داشته و به محض ورود به درون مرز کشور میتوان برای آن تعرفه و حقوق گمرکی تعیین کرد.
ولی خدمات فرهنگی در هر کشور و یا سازمانی به گونهای خاص ارائه میشوند و نمیتوان مبادله بینالمللی آنان را ثبت کرد و افزون برآن، نمیتوان برای همه آنان مقررات واحدی تعریف کرد. هرچند GATS۱۶ در سازمان تجارت جهانی (WTO) سعی کرده تا حدی این تنوع را بپوشاند و تجارت بینالمللی خدمات را تحت نظم درآورد.
در بیانی کلی، میتوان خدمات فرهنگی را شامل خدمات برنامهای ( اجرای برنامههای تئاتر و ارکسترهای موسیقی و سیرک و ...) و خدمات نشر و خدمات خبری و خدمات ارتباطی و خدمات معماری و خدمات رسانهای (دوبلاژ و توزیع فیلم و برنامههای رادیوئی-تلویزیونی و رسانههای خانگی) و تمام خدمات پشتیبان تولید کالاهای فرهنگی، مانند چاپ و کپیسازی و نمایش فیلم و خدمات کابلی و ماهوارهای و خدمات پخش رادیو-تلویزیونی و آرشیو دانست.
تاکنون هیچ تعریف واحد و نظام استانداردی برای توصیف خدمات مبادله شده فرهنگی وجود ندارد. از آن بدتر، رشد سرسام آور کالاها و خدمات مجازی و دیجیتال فرهنگی، مسئله را پیچیدهتر ساخته است.
برخی معتقدند کالاهای دیجیتالی که در بازارهای مجازی ارائه میشوند، کالا نبوده و باید خدمات فرهنگی تلقی شوند، و در توافقنامههای تجارت بینالملل، برای کالا و خدمات شرایط و مقررات متفاوتی تعریف شده است.
قوانین ناظر بر تجارت الکترونیک نیز، بر انتخاب روشهای فیزیکی و یا مجازی تجارت کالاها و یا خدمات فرهنگی تأثیر خواهد داشت.
تجارت جهانی کالاها و خدمات فرهنگی
جهانی شدن تجارت به همه کشورها فرصت می دهد تا محصولات فرهنگی خود را در بازارهای مجازی و فیزیکی جهانی ارائه دهند و از این طریق ضمن معرفی ویژگیهای متمایز فرهنگ خود به جهانیان، از طریق تجارت کالا و خدمات فرهنگی و حضور فعال و مؤثر در این بازارها، برای کشور خود قدرت و اعتبار اقتصادی-سیاسی و نفوذ فرهنگی کسب کنند.
البته همه کشورها، از جمله ایران، نتوانستهاند از این فرصتها به نحوی احسن بهرهمند شوند و در بازارهای جهانی فرهنگ، در حاشیه و در انزوا ماندهاند.
تجارت جهانی فرهنگ به معنای صادرات و واردات جهانی کالاها و خدمات فرهنگی و خلاق است. درباره آمار تجارت فرهنگی، میتوان به گزارش چند سازمان از جمله گزارشهای یونسکو استناد کرد.
در این گزارشها، از مدلی مفهومی استفاده شده که بر اساس محتوای فرهنگی کالاها و خدمات، کالاها و خدمات محوری (core) از کالاها و خدمات مربوط (related) متمایز شدهاند. این تمایز از تعاریف صنایع خلاق و صنایع فرهنگی اقتباس شده است.
کالاها و خدمات محوری شامل محصولاتی است که به طور متعارف و سنتی، همواره فرهنگی تلقی میشدهاند. در حالی که کالاها و خدمات مربوط، برتعریف وسیع تر صنایع خلاق، مبتنیاند.
یونسکو برای کالاهای فرهنگی دو جزء قائل میشود: عنصر ملموس و محتوای فرهنگی ناملموس. تعیین ارزش واقعی عنصر ملموس به مراتب آسانتر از محتوای ناملموس است. در تعیین ارزش اقتصادی کالاها و خدمات فرهنگی، توجه به هر دو عنصر الزامی است.
کالاهای محوری، به طور مستقیم با محتوای فرهنگی در ارتباط اند. و کالاهای مربوط کالاهائی هستند مرتبط با خدمات و تحهیزات و مواد پشتیبانی که برای خلق و تولید و تکثیر و توزیع کالاهای محوری به کار میروند. برای مثال، لوح فشردهای که روی آن موسیقی ضبط شده است و حق طبع مربوط به آن، کالای محوری تلقی می شود.
در حالی که لوح فشرده خالی و دستگاه پخش آن جزء کالاهای مربوط طبقهبندی شدهاند. خدمات فرهنگی نیز شامل خدماتی است که برای ارضای نیازها و علائق فرهنگی ارائه میشوند و خود معرف کالایی ندارند ولی تسهیلگر یا پشتیبان تولید و توزیع کالاهای فرهنگی هستند.
فهرست کامل و طبقه بندی کالاها و خدمات فرهنگی که در آخرین گزارش یونسکو، مورد استفاده قرار گرفته، به شرح زیر است:
کالاهای فرهنگی محوری:
- کالاهای میراث فرهنگی: کلکسیونها و آثار متعلق به کلکسیونرها و اثار عتیقه با قدمتی بیش از صد سال
- کتاب: کتاب و بروشور و جزوه چاپی و کتابهای کودکان
- نشریه و مجله
- سایر محصولات چاپی: مانند نقشه و طرح و نت موسیقی و کارت پستال و عکس
- رسانههای صوتی ضبط شده: صفحه گرامافون، انواع دیسک برای گیرندههای لیزری و یا صرفاً ضبط صدا، نوارهای مغناطیسی ضبط شده و سایر رسانههای ضبط شده صوتی
- هنرهای تجسمی: نقاشی و مجسمه، لیتوگرافها
- رسانههای صوتی-تصویری: بازیهای ویدیوئی که از تلویزیون استفاده میکنند، فیلمهای چاپ شده عکاسی و فیلمبرداری (به جز فیلمهای سینمایی)
خدمات فرهنگی محوری:
- خدمات صوتی –تصویری و خدمات مربوط
- خدمات حق طبع و حق امتیاز
کالاهای مربوط فرهنگی:
- تجهیزات و مواد و لوازم پشتیبان: ابزار موسیقی، دستگاههای پخش و ضبط صدا، تجهیزات و لوازم عکاسی و فیلمبرداری، گیرندههای رادیویی و تلویزیونی
- نقشههای معماری و مواد و لوازم طراحی و تبلیغات تجاری
خدمات مربوط فرهنگی:
- خدمات اطلاعاتی و خدمات خبرگزاری
- خدمات معماری و خدمات تبلیغات
- سایر خدمات شخصی و فرهنگی و تفریحی
همان گونه که مشاهده میشود با توجه به تعاریفی که از فرهنگ و فلمروهای آن بیان شد، این مدل کامل نیست و همه اقلام کالا و خدمات فرهنگی را نمیپوشاند.
برای مثال، بخش مهم کالاها و خدمات ورزشی و پارک های سرگرمی-آموزشی، صنایع دستی و امثال آن را در بر ندارد. بزرگترین ضعف این مدل آن است که کالاها و خدمات دیجیتال را نادیده گرفته است و اصولأ به تجارت الکترونیک و فرهنگ مجازی به دلیل کمبود آمار و داده نپرداخته است.
افزون بر آن، بخش مهمی از کالاهای فرهنگی به ویژه کالاهایی که ماهیت نرمافزاری و اطلاعاتی دارند، و به طور غیر قانونی مبادله میشوند و به ویژه در کشورهایی که حق طبع را نپذیرفتهاند، چون تجارت آنان در جائی ثبت نشده، در آمار یونسکو گنجانده نشدهاند.
در نتیجه، آمار به دست آمده واقعی نیست و حجم واقعی تجارت جهانی کالاها و خدمات فرهنگی به مراتب بیش از ارقام منتشر شدهاست. البته نباید فراموش کرد که ثبت و تحلیل وضعیت تجارت جهانی فرهنگ، چندان پرسابقه نیست و فرایند تدوین متدولوژی معتبر و تولید داده تازه آغاز شده است.
سایر محدودیتهای متدولوژی
شناخت محدودیتهای متدولوژی امری است ضروری. زیرا، با توجه به چنین محدودیتهایی است که میزان اعتبار آمار و دادههای موجود را میتوان برآورد کرد.
محدودیتهای متدولوژی سنجش تجارت جهانی فرهنگ از دو دستهاند. دسته اول به کیفیت مدل مفهومی کالاها و خدمات فرهنگی برمیگردند، که بدان اشاره شد. و دسته دوم به روشهای جمعآوری داده و تعیین ارزش واقعی اقتصادی کالاها و خدمات مربوط میشوند که در این بخش معرفی میشوند.
به طور کلی، آمار کالاها و خدمات فرهنگی در هیچ یک از نظامهای طبقهبندی بینالمللی، به صورت جداگانه منعکس نشده و تحت عناوینی مانند «سایر» و یا «اقلام اضافی» و به صورت پراکنده آمدهاست.
در نتیجه، برای این کار باید نظام طبقهبندی خاصی تدوین شود که برخی سازمانها از جمله یونسکو در این راه گام برداشتهاند.
در گزارش یونسکو، برای سنجش ارزش واقعی کالاها از دادههای گمرک که در پایگاه داده سازمان ملل۱۷ موجود است و برای سنجش ارزش واقعی خدمات، از آمار تراز پرداختهای مبادلات صندوق بینالمللی پول (IMF)، که طبق سیستم طبقهبندی (EBOPS۱۸) تهیه شده، استفاده شده است.
سیستم اخیر، که در سال ۲۰۰۲ به اجرا درآمد، فعالیتهای فرهنگی بیشتری را نسبت به سیستم قبلی (BPM5۱۹) در بر میگیرد.
طبیعی است که دادههای گمرک نقص بسیار دارند. زیرا، بر حسب طبقهبندی نظام هماهنگ، این کالاها با توجه به مشخصات فیزیکی ظاهری و نه ارزش و محتوای فرهنگی، طبقه بندی میشوند.
افزون بر آن، همه کالاهای وارده و صادره را در بر ندارد و منشأ ملی کالا، یعنی کشوری که آن کالا در آن تولید شده، اغلب به طور واقعی ثبت نمیشود. برای مثال، کتابی که در ایران تولید شده ولی از طریق هند وارد کشور ترکیه میشود، در گمرک ترکیه به نام صادرات هند ثبت میشود، نه ایران.
و از همه مهمتر، آن بخش از کالاهابی را که غیر قانونی وارد میشوند، نمیپوشاند. افزون بر آن، ارزش واقعی بازار کالای فرهنگی از این طریق قابل شناخت نیست. برای مثال، نسخهای اصلی از یک فیلم سینمائی همراه با حق طبع آن به مبلغ ۱۰۰ هزار دلار در اختیار کشوری قرار میگیرد.
در صورت موفقیت آن فیلم، در داخل آن کشور میلیونها دلار از طریق نمایش و تکثیر و امثال آن درآمد حاصل میشود. در بهترین شرایط، اطلاعاتی که درباره ارزش واردات آن فیلم، در اختیار محققان قرار میگیرد، همان صد هزار دلار است که در اسناد گمرک ثبت شدهاست.
در نتیجه، آمارهای موجود صادرات/واردات، میتوانند ارزش واقعی را به میزانی بسیار پائینتر از واقعی نشان دهند.
در ضمن، آن بخش از مبادلاتی را که بین شعب شرکتهای بزرگ جریان دارد و سهم بالایی از تجارت جهانی صنایع فرهنگی و خلاق را به خود اختصاص داده، نمیپوشاند.
از آن مهمتر، به رغم وجود روشهای آماری برای سنجش مبادلات الکترونیک، آمار گمرک و آمار تراز پرداختها، هیچ کدام آمار تجارت الکترونیک را حتی برای کشورهای پیشرفته و دارای حجم بالای تجارت الکترونیک، در بر ندارند.
درباره آمار خدمات نیز درباره همه کشورها دادههای تراز پرداختهای مبادلات بینالمللی و بین مرزی، موجود نیست.
مشکل اصلی از ماهیت کالاهای فرهنگی نشأت میگیرد که هنوز برای آنان تعریف واحدی وجود ندارد و از آن مهمتر، از قابلیت تکثیر نامحدود برخوردارند که ارزش واقعی آنان را پس از مبادله تغییر میدهد.
به هر حال، با توجه به چنین محدودیتهاییاست که آمار منتشر شده را میتوان تفسیر کرد. برای تولید داده و آمار معتبر که بنیان سیاست فرهنگی را تشکیل میدهد، راهکار اندیشید.
در مقاله حاضر از گزارشهای سازمانهای معتبر بینالمللی از جمله یونسکو به ویژه دو گزارش دوره ۱۹۸۰-۱۹۹۸ و دوره ۱۹۹۴-۲۰۰۳ این سازمان استفاده شدهاست. همه این گزارشها، از محدودیتهای مذکور رنج میبرند.
تصویر آماری تجارت جهانی فرهنگ
همان گونه که گفته شد تجارت جهانی شامل واردات و صادرات کالاها و خدمات فرهنگی در سطح جهان است. آنکتاد در گزارش ۲۰۰۵ خود،ارزش بازار جهانی صنایع دارای محتوای بالای فرهنگی و خلاق را، ۱.۳ تریلیون دلار برآورد کرده است.
از سال ۲۰۰۰ به این سو، این صنعت سالانه ۷ درصد رشد داشته است. صنایع فرهنگی و خلاق در سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) که بیش از ۳۰ کشورهای پیشرفته جهان در آن عضویت دارند، از جایگاه کلیدی برخوردار شده و سالانه بین ۵ تا ۲۰ درصد رشد داشته است (آنکتاد، ۲۰۰۵).
بانک جهانی در گزارش ۲۰۰۳ خود سهم این صنایع را از تولید ناخالص داخلی جهان، ۷ درصد اعلام و پیشبینی کرده که تا سال ۲۰۰۸، این رقم به ۱.۷ تریلیون دلار برسد.
مؤسسه پرایس واترهاوس کوپرز، با پیشبینی رشد مستمر این بخش،حجم مخارج جهانی سرگرمی و رسانهها را برای سال ۲۰۱۰ بالغ بر ۱.۸ تریلیون دلار پیشبینی کردهاست.
این مؤسسه، مجاری دیجیتالی توزیع و کاهش زیانهای ناشی از چاپ و تکثیر غیرقانونی و البته رشد و شکوفایی بازارهای آسیا را از عوامل مؤثر این رشد میداند.
در این بررسی، این بخش از صنایع، شامل فیلمهای سرگرمی، شبکههای تلویزیونی، پخش تلویزیونی، موسیقی ضبط شده، تبلیغات رادیویی و تبلیغات خارج از خانه (روی بدنه اتوبوسها و تابلوهای شهری و امثال آن) و تبلیغات اینترنتی و سایر انواع تبلیغات، بازیهای ویدیوئی، اطلاعات تجاری، نشر روزنامه و مجله و کتاب، پارکهای تخصصی و سرگرمی، بازیهای کازینوئی و سایر بازیهای تحت نظارت دولت و ورزش تشکیل شدهاست۲۰.
بار دیگر تأکید میشود که به دلیل استفاده از تعاریف و پایههای آماری متفاوت، ارقام گزارشهای سازمانهای گوناگون، پدیده واحدی را توصیف نمیکنند و به همین دلیل قابل مقایسه نیستند.
ولی همه این گزارشها اتفاق نظر دارند که تجارت فرهنگی از ارکان مهم تجارت جهانی به شمار میآید و اهمیت نقش آن در آینده افزایش خواهد یافت.
حجم تجارت جهانی کالاهای فرهنگی طی دو دهه گذشته ۵ برابر شده است. ولی سهم آن در کل تجارت جهانی بسیار ناچیز و ثابت مانده است.
در سال ۱۹۸۰، این سهم ۲.۵ درصد بوده که در ۱۹۹۰ به ۳.۸ درصد افزایش یافته است.
جمعآوری و تحلیل دادههای ۱۲۰ کشور توسط یونسکو، نشان میدهد که بین سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲، تجارت بینالمللی کالاهای فرهنگی از ۳۸ میلیارد دلار به ۶۰ میلیارد دلار افزایش یافت و صنایع خلاق و صنایع فرهنگی، بیش از ۷ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل میدهند.
بازار این صنایع در اختیار معدودی از کشورهای دارای درآمد سرانه بالاست. سهم کشورهای در حال توسعه از صادرات کالاهای فرهنگی هر چند افزایش یافته ولی کمتر از ۱ درصد بوده است.
در سال ۲۰۰۲، اتحادیه اروپا با ۱۵ کشور عضو، ۵۱.۸ درصد صادرات و ۴۰.۶ درصد از واردات جهانی کالاهای فرهنگی را به خود اختصاص داده است. این سهم در ۱۹۹۴، برای صادرات، ۵۴.۳ درصد و برای واردات، ۴۳.۱ درصد بوده است.
آسیا، باسهمی معادل ۲۰.۶ درصد، دومین مقام را در میان مناطق صادرکننده جهان داشته است. آمریکای شمالی با کاهش سهمش در صادرات نسبت به سال ۱۹۹۴، در مقام سوم قرار دارد.
سهم واردات آمریکا در سال ۲۰۰۲ نسبت به گذشته افزایش یافته است. (۳۰.۱ درصد در سال ۲۰۰۲، در مقایسه با ۲۶.۷ درصد در سال ۱۹۹۴) آمریکا بزرگترین وارد کننده کالاهای فرهنگی به شمار میرود۲۱.
در سال ۱۹۹۰، ۵۳ درصد از صادرات کالاهای فرهنگی در اختیار ۴ کشور ژاپن و امریکا و انگلستان و آلمان و ۴۷ درصد واردات در اختیار کشورهای امریکا و آلمان و انگلستان و فرانسه بود.
در دهه ۱۹۹۰ این تمرکز کاهش یافت و چین به عنوان بازیگر بزرگ و جدیدِ تجارت فرهنگی وارد صحنه شد و به رهبری ژاپن در بازار فرهنگ پایان داد. چین در سال ۲۰۰۲ سومین صادرکننده بزرگ و انگلستان اولین و امریکا دومین کشور بوده اند.
ارزش تجارت کالاهای فرهنگی در کشورهای توسعه یافته بین سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۷ سه برابر شده و به ۱۲۳ میلیارد دلار رسیده است.
در همین دوره، در کشورهای در حال توسعه، ارزش تجارت جهانی کالاهای فرهنگی رشد بیشتری داشته و به ده برابر رسیده است. (از ۵.۵ میلیارد به ۵۷ میلیارد دلار).
در سال ۱۹۹۸ در کشورهای درحال توسعه، ارزش صادرات بر ارزش واردات در حالی پیشی گرفت که در کشورهای پیشرفته عکس آن اتفاق افتاد. البته این رشد به طور مساوی در همه کشورهای این گروه اتفاق نیفتاده، بلکه تنها در چند کشور رخ داده است.
در این سال، بیشترین مازاد تجاری، متعلق به کشورهای ژاپن (۱۴.۵ میلیارد دلار)، چین (۱۳.۳ میلیارد) دلار)، مالزی (۵.۷ میلیارد دلار)، مکزیک (۵ میلیارد دلار)، ایرلند (۲.۷ میلیارد دلار) و کره جنوبی (۲.۶ میلیارد دلار ) بوده است.
بزرگترین بازارهای مصرف کالاهای فرهنگی، امریکا، هنگ کنگ، کانادا و استرالیا به شمار میآیند. اغلب کشورهای اتحادیه اروپا به جز ایرلند و تا حدی بلژیک و هلند، در این دوره، کسری تجاری داشتهاند.
ساختار تجارت نیز متحول شده است. از ۱۹۸۰ به این سو، کالاهای موسیقیائی (دستگاههای پخش و ضبط و ابزار موسیقی) با سهمی معادل ۲۵ درصد از صادرات و واردات، بر بازار مسلط بودهاند. ولی به تدریج سهم کالاهای ورزشی و بازی ها افزایش یافت و سهم کالاهای سینمایی و عکاسی و هنرهای تجسمی نیز رو به کاهش گذاشت.
با رواج کتابهای الکترونیک و اشاعه سایر رسانهها، تولید و تجارت کتاب نیز کاهش یافته است.
طبق گزارش ۱۶ دسامبر ۲۰۰۵ یونسکو، در سال ۲۰۰۲، سه کشور انگلستان (با ۸.۵ میلیارد دلار) و امریکا (با ۷.۶ میلیارد دلار) و چین (با ۵.۲ میلیارد دلار) به تنهایی ۴۰ درصد از سهم بازار جهانی محصولاتی چون کتاب و CD و بازی های ویدیوئی و مجسمه را در اختیار داشتند.
در حالی که سهم مجموعه کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، از این بازار تنها ۴ درصد بوده است. در همین سال، بر اساس دادههای گمرک، امریکا با حجم واردات ۱۵.۳ میلیارد دلاری، بزرگترین واردکننده کالاهای فرهنگی بود. پس از آن به ترتیب انگلستان (۷.۸ میلیارد) و آلمان (۱.۴ میلیارد) قرار دارند.
درباره تجارت خدمات، آمار همه کشورها موجود نیست. از آن بدتر، داده های مربوط به تجارت الکترونیک کالاها و خدمات فرهنگی نیز در دسترس نیست. درباره خدمات، آمار موجود نشان می دهد در خدمات سمعی و بصری، امریکا با ۶.۷ میلیارد دلار، بزرگترین صادرکننده بوده است.
انگلستان، در مقام دوم قرار دارد (۱.۵ میلیارد دلار). هند، با تولید سالانه ۷۰۰ فیلم، بزرگترین تولیدکننده فیلم سینمایی است. این رقم برای امریکا، ۴۰۰ فیلم در سال است. در سال ۲۰۰۳، هند ۸۷۷ فیلم و امریکا ۵۹۳ فیلم تولید کردهاست.
صنعت سینمای هند به آن درجه از رقابت پذیری جهانی رسیده که در سال ۲۰۰۴، از محل صادرات فیلم، درآمدی معادل ۲۲۰ میلیون دلار کسب کرده است. افزون برآن، فروش حق تکثیر و حقوق مالکیت معنوی اینترنتی، فروش کالاهای مربوط، اجاره CD و DVD و فروش حقوق مربوط به موسیقی فیلم در خارج از کشور نیز برای سینمای هند، منبع درآمد بزرگی است.
در حال حاضر، ارزش صنایع خلاق و صنایع فرهنگی هند، ۴.۳ بیلیون دلار برآورد شده است و نرخ رشد آن، ۳۰ درصد است و پیشبینی میشود که نرخ رشد صادرات آن در سالهای آینده به ۵۰ درصد برسد.
سینمای هند، افزون بر امریکا و انگلستان و خاورمیانه، ژاپن و چین را به عنوان بازار هدف برگزیده است.
درباره اهمیت اقتصادی بازار جهانی و پررونق سرگرمی و رسانهها، مؤسسه پرایس واترهاوس کوپرز، برای سال ۲۰۰۳ ارزش این بازار را ۱۲۲۸ میلیارد دلار برآورد کرده که شامل ۶ بخش صنعتی است: شبکه های تولید و پخش تلویزیونی و پخش کابلی، شبکههای توزیع( ایستگاه، و کابل و ماهواره)، فیلم های سرگرمی و نوارها و CDهای موسیقی، بازیهای ویدیوئی، رادیو، کتاب، روزنامه و مجله، تبلیغات، معماری، پارکهای سرگرمی و ورزش.
در این بازار، بالاترین سهم به ترتیب متعلق به مناطق آمریکای شمالی (امریکا،۵۲۳ میلیارد دلار و کانادا، ۲۳ میلیارد دلار) در مقام اول، اروپا وخاورمیانه و آفریقا به اتفاق، ۴۵۰ میلیارد دلار، در مقام دوم، آسیا با ۲۲۹ میلیارد دلار در مقام سوم و آمریکای لاتین با ۳۲ میلیارد دلار در مقام چهارم قرار دارند.۲۲
مهمترین روندها
مهمترین روند، بالاتر بودن متوسط رشد سالانه ارزش صادرات ( رشد مازاد تجاری)، در کشورهای درحال توسعه و کشورهای در حال گذار در دوره ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۲ نسبت به کشورهای توسعه یافته است.
البته این رشد در معدودی از کشورها اتفاق افتاده است: در هند و اندونزی، از گروه کشورهای دارای درآمد پائین(درآمد سرانه کمتر از ۷۳۵ دلار) و چین و افریقای جنوبی و مغرب، کلمبیا، فدراسیون روسیه و فیلیپین و برزیل، از گروه کشورهای دارای درآمد متوسط (درآمد سرانه بین ۷۳۶ تا ۲۹۳۵ ذلار) و مکزیک و مجارستان از گروه کشورهای دارای درآمد متوسط به بالا (درآمد سرانه ۲۹۳۶ تا ۹۰۷۵ دلار).
اما باید توجه داشت که این کشورها، در ارزش و میزان صادرات کالاهای فرهنگی، از کشورهای دارای درآمد بالا، بسیار عقب تر هستند. در کل، موازنه تجاری کشورهای درحال توسعه بهبود یافته است. ولی در کالاهای محوری فرهنگی، هنوز کسری موازنه دارند.
در میان کالاهای فرهنگی محوری، بین سال های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۲، تنها سهم کالاهای صوتی-تصویری با ۱۱۷.۴ درصد رشد، افزایش یافته است. بیشترین کاهش متعلق به گروه رسانههای چاپی-کتاب و مجله و روزنامه و سایر رسانههای چاپی- بوده است (۱۶.۶ درصد کاهش سهم) که تحول مهمی است.
سهم رسانههای چاپی، در تجارت کالاهای فرهنگی ۳۰.۸ درصد است که ۱۹.۱ درصد آن به تجارت کتاب اختصاص دارد. شکی نیست که پیدایش رسانههای جدید و توسعه تکنولوژی دیجیتال، عامل مهم این کاهش به شمار میرود.
در بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای پیشرفته، بسیاری از نشریات و روزنامهها به صورت آنلاین منتشر میشوند و ۴۰ تا ۷۰ درصد آنان برای خود وب سایت دارند.
در کشورهای کم درآمد، رشد سالانه تجارت برای روزنامه و نشریه ۱۲.۳ درصد و برای کتاب، ۵.۱۲ درصد بوده است.
این ارقام برای کشورهای پر درآمد، بین ۱.۸ و ۳.۴ درصد بوده است. سهم کشورهای کم درآمد در تجارت کالاهای چاپی، هم چنان ناچیز باقی مانده است.
در سال ۲۰۰۲، اروپا با ۵۳.۱ درصد از صادرات کتاب و ۵۱.۳ درصد از صادرات سایر کالاهای چاپی، مقام اول و آمریکای شمالی در مقام دوم قرار دارند. بالاترین نرخ رشد صادرات، به تازه واردانی چون چین برای کتاب و جمهوری چک و لهستان برای مجله و نشریه تعلق دارد.
بازار جهانی موسیقی، از نظر حجم و ارزش فروش، در سال ۲۰۰۲، در سلطه امریکا (۳۹.۸ درصد فروش جهان)، اروپا (۳۴.۶ درصد) و ژاپن (۱۴.۸ درصد) بوده است. تنها ۳.۲ درصد از این بازار، در اختیار امریکای لاتین و ۰.۴ در صد در اختیار آفریقا بوده است.
نقش پنهان و آشکار آفریقا و امریکای لاتین در اشاعه موسیقی در جهان انکار ناپذیر است.
البته داده های تجارت موسیقی برای تنها دو کشور آفریقایی موجود بوده است. به هرحال، ضعف متدولوژی در سنجش سهم واقعی این دو منطقه را به ویژه در زمینه موسیقی نباید دست کم گرفت.
روند مهم دیگر، آن است که تقاضا برای موسیقی داخلی، ۱۰ درصد در جهان رشد داشته است. این بدان معناست که مردم بیش از پیش مایلند موسیقی ملی خود را گوش دهند.
سهم بازی های ویدیوئی، در ۲۰۰۲، تا ۸۸ درصد افزایش یافت.
کشورهای شرق آسیا، ۴۹.۱ درصد صادرات جهانی آن را در دست داشتند. در حالی که سهم امریکای شمالی از ۲۰.۶ درصد در ۱۹۹۴ به ۷.۸ درصد در ۲۰۰۲ و سهم اتحادیه اروپا (شامل ۱۵ کشور)، از ۳۵.۹ درصد در ۱۹۹۴، به ۲۰.۴ درصد در ۲۰۰۲ کاهش یافت.
چین و آلمان و مجارستان و ژاپن و مکزیک، با ۶۰.۶ درصد سهم، بزرگترین صادرکنندگان بازیهای ویدیوئی به شمار میروند. با توجه به گرایش بیمارگونه کودکان و نوجوانان به این بازی ها، و محتوای پرخشونت آنان، این ۴ کشور سهم بالایی در شکل دادن به الگوهای رفتاری و فکری سرمایه انسانی آینده کشورها و البته آسیبهای فکری و روانی وارده دارند.
اخبار غمانگیز مرگ و میر و عوارض جسمی و روانی ناشی از این بازیها در کره جنوبی، زنگ خطری است جدی. این کشور تنها توانسته است برای درمان این عوارض، خدماتی چون کلینیک درمانی ویژه و مشاوره روانی و امثال آن تدارک بیند. به هر حال، ارقام رشد جهانی این بازار نیز هشداری است برای سیاست گذاران فرهنگی جهان.
بازار مجازی فرهنگ
بازار مجازی فرهنگ بازاری است در فضای سایبر –اینترنت- که در آن کالاها و خدمات فرهنگی مبادله میشوند. این بازار با نرخ بیسابقهای در حال رشد است و به نظر می رسد که در آینده ای نزدیک بیشترین سهم مبادلات بینالمللی را به خود اختصاص دهد.
ویژگی مهم این بازار آن است که کالاها و خدمات خارج از قلمرو نفوذ قوانین و مقررات مالیاتی و گمرکی کشورها، در درون مرزها و بین مرزها، میان افراد و سازمان ها و جوامع مبادله می شوند.
ویژگی دیگر آن، پیدایش نسل جدیدی از کارآفرینان فرهنگی است که جوان و اغلب بسیار جوان بوده و با سرمایه پائین و یا حتی بدون سرمایه، با استفاده از ترکیب روحیه خلاق و استعداد کارآفرینی خویش با قابلیتهای شگفتانگیز فضای سایبر، کسب و کارهای نوظهور فرهنگی به راه انداخته و در زمانی کوتاه ارزش بازار آن را به میلیارد دلار رسانده اند.
نمونهای از این کارآفرینان، موسسان آمازون دات کام، Utube و ebay و ویکی پدیا و موتورهای جستجوی Yahoo و گوگل و از همه مهمتر بنیانگذاران جوان شهر مجازی «زندگی دوم» (Second life) هستند.
هر یک از اینان در فضای سایبر نقشی فرهنگ ساز ایفا کرده اند که تحلیل و ارزیابی آن موضوع مقاله ای جداگانه است.
در بازار مجازی فرهنگ، ضمن آن که حجم بالائی از کالاها و خدمات متعارف عرض می شود، به طور مستمر خدمات و کالاهای جدید و نوظهوری تولید و ارائه می گردد خود عامل مهم رشد این بازار است.
از جمله می توان به کالاها و خدمات یادگیری و آموزش الکترونیک، و بازار مجازی سرگرمی-آموزش۲۳ اشاره کرد که به سرعت درحال رشد بوده و بخش مهم از تجارت الکترونیک فرهنگ را تشکیل میدهد.
افزون بر آن، مجموعه کالاها و خدماتی است که تحت عنوان «کالاها و خدمات دانائی»۲۴ با رشدی سرسام آور، ارائه می شوند. به همه این ها بازارهای مجازی هنرهای خلاق و انواع گیج کننده خدمات اطلاع رسانی فرهنگی را میتوان افزود.
همه این ها باعث شده که حضور فعال و مؤثر در این بازارها- خواه به عنوان تولید کننده و یا به عنوان مصرف کننده- به عامل مهم توسعه فرهنگی تبدیل شود. بحث تجارت مجازی فرهنگ نیز خود موضوع مستقلی است برای یک مقاله.
ایران و تجارت جهانی فرهنگی
در گزارش ۱۹۹۴-۲۰۰۲ یونسکو ایران جزو کشورهای جنوب مرکزی آسیا و دارای درآمد سرانه متوسط به پائین – بین ۷۳۶ تا ۲۹۳۵ دلار- طبقهبندی شدهاست.
آمار مربوط به تجارت جهانی فرهنگی ایران، برای دوره ۱۹۹۲- ۲۰۰۲ کامل نیست. تنها برای سال ۲۰۰۲، در گروه کالاهای فرهنگی محوری، آماری برای صادرات و واردات ایران نقل شده است.
از جمله، کل ارزش صادرات ایران در این سال، ۳.۱ میلیون دلار برآورد شده که یک میلیون دلار آن متعلق به کتاب و ۱.۵ میلیون دلار متعلق به سایر کالا های چاپی به جز روزنامه و نشریه است. صادرات رسانه های ضبط شده ایران، ۷۶ هزار دلار و هنرهای تصویری ۵۳۵ هزار دلار بوده است.
در جدول مربوط به کالاهای محوری، آماری برای صادرات کالاهای میراث فرهنگی و نشریه و روزنامه ایران نقل نشده است. در همین سال، صادرات کالاهای فرهنگی محوری ترکیه، ۴۹.۵ میلیون دلار و مصر، ۱۰.۸ میلیون دلار بوده است.
در سال ۲۰۰۲، ارزش واردات کالاهای فرهنگی محوری ایران، به ۲۸.۵ میلیون دلار می رسد.
بالاترین رقم مربوط به واردات کتاب با ۲۰.۴ میلیون دلار و بعد از آن رسانههای ضبط شده با ۷ میلیون دلار بودهاست.
به نظر می رسد، ایران در تولید دادههای تجارت فرهنگی به شیوهای فعال عمل نمیکند. از سوی دیگر، همین آمار محدود نیز حاکی از کسری موازنه تجاری ایران در زمینه فرهنگ است.
با توجه به تقاضای مؤثر برای کالاهای فرهنگی ایران در جهان، دست کم در میان ایرانیان خارج از کشور، این عملکرد بسیار نامطلوب است.
نگاهی دیگر به تجارت جهانی فرهنگ
دو روند بزرگ و اثر گذار و متعامل، زندگی انسان را شکل می دهند: جهانی شدن و مجازی شدن. جهانی شدن، تجارت فرهنگی را به نیروی محرک توسعه اقتصادی و در سطحی عمیق تر، به عامل توسعه فرهنگی-اجتماعی تبدیل کرده است.
با رشد شتابان تکنولوژیهای ارتباطات و اطلاعات و انتقال پرشتاب فعالیت ها و به طور کلی زندگی فردی و جمعی انسان به فضاهای سایبر و محیط های مجازی، فرهنگ مجازی و تجارت الکترونیک کالاها و خدمات فرهنگی در فضاهای سایبر، اهمیتی روزافزون یافته و مجازی شدن را به نیروی محرک تغییر محیط زندگی انسان و از آن مهمتر به عامل اصلی تغییر الگوهای فکری و رفتاری و به معنائی دقیقتر،«وجود انسان» تبدیل کرده است.
از این رو، می توان ادعا کرد که تحلیل وضعیت و تحولات بازار جهانی فرهنگ -بازار فیزیکی و مجازی-، در چارچوب این دو روند سرنوشتساز، ضرورتی انکارناپذیر دارد. ولی همان گونه که بیان شد، شناخت آثار واقعی و عمیق تجارت جهانی فرهنگ، با اتکاء صرف بر آمار رسمی و منتشر شده سازمانهای معتبر بینالمللی درباره تجارت جهانی فرهنگ، ممکن نیست. این شناخت یک سویه و سطحی و بسی ناقص خواهد بود.
اگر بپذیریم که فرهنگ پدیدهای است انتزاعی و چند لایه و مرکب، ولی قابل تعریف، ترکیب سه دیدگاه وجودی و ساختاری و کارکردی به ما کمک خواهد کرد تا نقص های متدولوژی سنجش را در مبحث تجارت جهانی فرهنگ بهتر شناسائی کنیم، به ویژه نقص عمدهای که در تعریف عملیاتی فرهنگ وجود دارد و نقص دیگری که در روش های جمع آوری داده ها بازتاب یافته است.
از آن مهمتر، چنین ترکیبی به ما کمک خواهد کرد که ضمن شناخت دقیق تر این پدیده، با مدل مفهومی جامعتری، آثار آن را بر زندگی انسان تحلیل کنیم.
مدل نظام فرهنگی ادگار مورن به ما میگوید که در سنجش حجم و ارزش واقعی تجارت جهانی فرهنگ، چه فعالیتهایی از قلم افتادهاند. از جمله این فعالیتها، تجارت بینالملل کالاها و خدماتی است که در قلمرو شناخت و معرفت قرار میگیرند از جمله شناخت علمی-تکنولوژیک.
بر خلاف نظر مخالفان گسترش تعریف فرهنگ، این خدمات و کالاها، باید در آمار تجارت جهانی فرهنگ گنجانده شوند. مگر نه آن که دستاوردهای علمی- تکنولوژیک، به عنوان محرک اصلی دو روند جهانی شدن و مجازی شدن، زندگی انسان را در همه ابعاد متحول ساخته و الگوهای اندیشه و رفتار و شیوه زندگی انسان را به طرزی بیسابقه دگرگون میسازند؟
چگونه میتوان علم و تکنولوژی را از فرهنگ جدا ساخت؟ و یا از قلمرو تجارت آن حذف کرد؟
دوم، مجموعه کالاها و خدماتیاست که به زبان مربوط است و در بازارهای فیزیکی و مجازی بینالملل مبادله میشوند.
در این مورد زبان انگلیسی از موقعیتی ممتاز برخوردار است. ولی در مورد زبان فارسی، با توجه به شمار زیاد ایرانیان خارج از کشور، آیا مجموعه کالاها و خدماتی که در کشورهای دیگر، برای آموزش زبان فارسی و حفظ و اشاعه آن ارائه میشود، نباید جزو صادرات فرهنگی ایران تلقی شوند؟
هر چند تحقیقی علمی در این باره انجام نشده ولی شواهد پراکنده نشان میدهد که نسلهای دوم و سوم مهاجران ایرانی در کشورهای امریکا و کانادا و اروپا، علاقه زیادی به یادگیری زبان فارسی دارند و والدین خود را مجبور میسازند به آنان فارسی بیاموزند.
این امر تقاضای مؤثری در بازارهای مجازی و فیزیکی برای کالاها و خدمات آموزش زبان فارسی ایجاد کردهاست. آمار کتابها و روزنامهها و نشریات فارسی زبانی که به صورت آنلاین و از طریق اینترنت در اختیار ایرانیان و فارسی زبانان خارج از کشور قرار میگیرند، در کجا محاسبه میشود؟
سوم، کالاها و خدماتی که ارزشها و معیارها و الگوها و شیوه زندگی انسان را شکل میدهند و در بازارهای بینالملل، معرف فرهنگ خاص آن کشورند.
بهترین مثال آن، رستورانها و فروشگاههاییاست که در خارج از کشور غذاها و کالاهای ایرانی عرضه میکنند و شمارشان در بسیاری از شهرهای بزرگ امریکا و کانادا و اروپا بسیار زیاد است و بیش از هر فعالیت فرهنگی دیگری، فرهنگ ایرانی را صادر میکنند و آن را در خارج از کشور اشاعه میدهند.
این کالاها و خدمات، بار فرهنگی بالایی دارند. امریکا در دهه ۱۹۶۰، استراتژی فرهنگی خود را بر مبنای صدور کوکاکولا و شلوار جین و همبرگر و کالاهایی از این دست، به دورترین نقاط جهان تنظیم کرد.
چهارم، کالاها و خدماتی است که کیفیت وجود انسان را شکل میدهند. آن هم انسانی که در میانه بحرانهای جهان معاصر، سرگشته و معلق، در پی دستاویزیاست که وجودش را تعریف کند و در جهان ناامن شده، امنیت خاطری بیابد و برای مسائل نوظهورش راه حلی پیدا کند.
این کالاها و خدمات –در حوزه هنر و ادبیات و فلسفه- در واقع معرفتی را عرضه میکنند که ارزشی وصف ناپذیر دارند. زیرا، پادزهری هستند دربرابر زهری که بازار پر رونق سرگرمی -رسانههای تصویری و بازیهای ویدیوئی -، با استفاده از روشهایی بسیار مؤثر وکارآمد، مدام به جان انسان معاصر میریزند و ژرفای وجود او را مسموم میسازند.
استقبال دردناک مردم، به ویژه نسل جوان، از برنامههای سرگرمکنندهای که با محتوای پر خشونت و شهوتانگیز و رواج نمادها و الگوهائی که ضد معیارهای متعارف زیبایی و نیکی وخرد است، این نگرانی را دامن میزند که حاکم بودن مکانیسم بازار بر این رسانهها، با سرعتی حیرتانگیز فرهنگی را بر جهان حاکم میکند، که به جای پرورش فرزانگی و خرد و انسانیت، ابلهپروری را اشاعه میدهد.
آن هم درست در زمانی که جامعه بشری با مسائل پیچیده و غامض نوظهوری دست و پنجه نرم میکند که برای حل آن بیش از هر چیز نیاز دارد به نسلی فرزانه و خردورز که بتواند آینده بهتری را رقم زند.
عملکرد افراد و سازمانهایی که با ارائه کالاها و خدمات فرهنگی میکوشند با این روندهای پرتوان بجنگند، در آمار تجارت جهانی فرهنگ گنجانده نشدهاست.
دیدگاه کارکردی و وجودی ما را با طنز دردناکی مواجه میسازد: نمیدانیم از رشد تجارت جهانی و بالارفتن سهم کشوری در آن، خوشحال شویم یا چنین رشدی را در شکل لجام گسیختهای که اکنون جریان دارد، فاجعهای تلخ برای بشریت بدانیم!
اکنون به این آگاهی دردناک و حقیقت تلخ دست یافتهایم که اصولاً رشد اقتصاد و تجارت جهانی – تحت رهبری نیروهای بازار و غولها و شرکتهای چندملیتی- بر رشد مصرف بیرویه منابع محدود و احیاناپذیر کره زمین استوار بودهاست.
و این الگوی رشد و پارادیم حاکم بر آن، بحرانهایی عمیق و جدی ایجاد کردهاست. از جمله، محیط زیست را بیش از حد آلوده و آسیبپذیر ساخته و به کره زمین آسیبهایی برگشت ناپذیر وارد آورده و تعادل زیستبومی را برهم زده و با این کار تعادل وجودی انسان را مورد تهدید قرار دادهاست.
و از آن بدتر جهان کنونی را به جهانی ناامن و توفانزده و بحرانخیز تبدیل کردهاست. افراد و محافلی دردمند، سخت میکوشند با ارائه راه حلهایی برای مهار خردمندانه این رشد، احتمال بروز بحرانهای شدیدتر را کاهش دهند.
از جمله، با مطرح ساختن پارادیمهای جدیدی مانند اقتصاد بدون کربن که به تازگی طرح شده۲۵ حساسیت دیرهنگام سیاستمداران را به عمق فاجعه برانگیزند، تا شاید بتوانند روندهای آسیبرسان را کند و یا معکوس سازند.
نقش فرهنگ در این میانه چیست؟ آیا تجارت افسار گسیخته فرهنگ در شکل کنونیاش، فجایعی از این دست را دامن نمیزند؟ آن هم در شرایطی که انتظار میرود فرهنگ اصلاح گر و هشدار دهنده باشد؟ آیا ضرورت ندارد که دولتها و سازمانهای جهانی در تعریف نقش جدیدی برای خود با فرزانگی لازم، نظارت بر تجارت جهانی فرهنگ را در دستور کار خود قرار دهند و برای آن مکانیسمهایی مؤثر خلق کنند؟
برای سازمانی چون یونسکو که متولی ساماندهی به توسعه فرهنگی در سطح جهان است، دو کار توصیه میشود:
- با تجدید نظر در تعاریف خود در زمینه کالاها و خدمات فرهنگی، به کالاها و خدماتی بها دهد که سعی دارند برای زهرهای فرهنگی پادزهر ارائه دهند.
برای این کار، فعالیت سازمانها و تشکلهای غیر دولتی و افرادی را که در زمینههای زیستمحیطی و فرهنگی- اجتماعی سعی دارند با روندهای ویرانگر کنونی مبارزه کنند، جزو خدمات فرهنگی محوری در آمار خود بگنجاند و برای آنها ارزش مبادلهای ویژهای در نظر گیرد.
- در سنجش عملکرد تجارت جهانی فرهنگ، از موضع انفعال خارج شده و به جای ایفای نقش تصویرگر، در نقش سازمانی سیاستگذار و ناظر، وارد صحنه شود و با هدف اصلاح روندها و پیشگیری از آسیبهای جدی، فراتر از محاسبه ارزش مبادلهای کالاها و خدمات فرهنگی، از وجه اثربخشی نیز آنان را ارزشگذاری کند.
برای این کار لازم است گزارش فعالیتها و حتی عملکرد کشورها را در دو فهرست «خوب» و «بد» ارائه دهد.
این بدان معناست که برای آگاهی افکار عمومی ملی و جهانی، در فهرست «ب» یا بهتر بگوئیم « فهرست سیاه»، فعالیتها و کالاها و خدمات زیانبار و سازمانهای مسؤل تولید و توزیع آنان و کشورهائی را قرار دهد که در بازار تولید و مصرف آنان سهم بالایی دارند.
این فهرست را به طور منظم به شیوه مجازی و معمولی چاپ و منتشر سازد. و حتی میتواند با ابتکار عملی اخلاقی، کشورها و سازمانها را بر اساس چنین عملکردی رتبهبندی کند.
و البته در فهرست دیگر عملکرد افراد و سازمان ها و کشورهایی را قرار دهد که سعی دارند روندهای ویرانگر را معکوس سازند. تجربه سازمان شفافیت بینالملل در انتشار چنین آمار و فهرستهایی برای فساد دولتها و حکومتها، بسیار مؤثر بوده است.
فرهنگ، عجیب ترین مخلوق انسان است. هم زهر است و هم پادزهر. تجربه نشان داده که به همین دلیل نمیتوان آن را به حال خود رها کرد و مهارش را به دست نیروهای بازار سپرد.
با نگاهی متفاوت به فرهنگ و مدیریت فرهنگ، شاید بتوان برای مسائل غامض جهان معاصر راه حل یافت. نگاه اقتصادی به فرهنگ با هدف شناخت واقعیتهای بازار جهانی فرهنگ می تواند در این راه راهگشا باشد. این شناخت به ما کمک خواهد کرد بازیگران اصلی این عرصه را بشناسیم.
بحثهای داغ امپریالیسم فرهنگی و تهاجم فرهنگی در چارچوب چنین شناختی است که معنای واقعی خود را پیدا میکنند. با توزیع روزافزون سهم بازار صادرات محصولات فرهنگی در میان شمار بیشتری از کشورها و از دست رفتن سلطه قاطع امریکا و اروپا بر این بازار، امپریالیسم فرهنگی و تهاجم فرهنگی و فرهنگ جهانی باید از نو تعریف شوند.
سؤال اساسی این است: با توجه به تصویری که ارائه شد، ابر فرهنگی که میخواهد و میتواند بر فرهنگهای دیگر سلطه خود را اعمال کند، چیست و به کدام کشور تعلق دارد؟ تا به حال ابر فرهنگ عامیانه امریکا، با اتکا به زیرساخت پیشرفته تکنولوژی توزیع و تولید و بهرهگیری از عالیترین قابلیتهای مدیریتی توانسته سلطه خود را بر جهان اعمال کند.
اکنون با دسترسی روزافزون کشورهای دیگر به این زیرساخت و وجود فرصتهای بسیار برای دستیابی به مدیریت توانمند، همه کشورها این بخت را دارند که ضمن خارج ساختن خود از زیر بار این سلطه، در عرصه جهانی نفوذ فرهنگی و شکل دادن به فرهنگ جهانی، نقشی ایفا کنند.
به هر حال حقیقت آن است که چه بخواهیم و چه نخواهیم نیروهای پرتوان تجارت جهانی فرهنگ، بسیاری از وقایع آینده را شکل خواهند داد.
پینوشت: