به گزارش همشهریآنلاین به نقل از ایسنا، اعتراضات شدید و پیگیرانه امام خمینی به تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اصلاحات ارضی و اقتصادی محمدرضا شاه و انقلاب سفید شاه و همراهی برخی مراجع تقلید شناختهشده از جمله آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی و آیتالله سیدمحمدکاظم شریعتمداری با ایشان و بیتوجهی حکومت به انتقادات و هشدارهای آنان کار را به جایی رساند که سیدروح الله موسویخمینی نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد.
غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی دو ماه طول کشید و در نهایت به نفع مردم و روحانیون فروکش کرد. بعد از فروکش کردن این غائله تنش دیگری در کشور ایجاد شد و این بار محمدرضا شاه بدون واسطه پا به میدان رویارویی با مردم و روحانیون گذاشت و طرحی با عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و میهن ابتدا با شش اصل و در نهایت با ۱۹ اصل، به اجرا گذاشت.
محمدرضا پهلوی تصور میکرد شکست حکومت در ماجرای تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی به خاطر عملکرد نامناسب دولت اسدالله عَلَم اتفاق افتاد و حالا خودش پا به میدان گذاشت تا کسی جرات مخالفت نداشته باشد.
رهبر فقید نهضت، برای افشای اغراض و نیات محمدرضا شاه و اسدالله عَلَم، نخستوزیر شاه، و تحت تاثیر قرار دادن تصمیم قطعی دربار برای باز کردن پای یهودیهای اسرائیلی و بهائیان به ساختار مدیریتی و اجرایی کشور و حذف گام به گام اسلام و قرآن از رفتار سلطنت، آن هم در سایه پر طمطراق اجازه شاه و نخستوزیر به زنان و دختران برای ورود به فرآیند انتخاب شدن و انتخاب کردن در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی (شورای شهر و روستای فعلی) و به سربازی رفتن دختران جوان آن هم پس از تعطیل شدن مجلس شورای ملی و مجلس سنا، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند.
نسخه سیاسی یک فقیه
بعد از آنکه در شهریور ۱۳۲۰ کشورمان درگیر جنگ جهانی دوم شد و به اشغال متفقین درآمد و این وضعیت با اخراج رضا پهلوی از کشور به دستور انگلیسیها شرایط را بر مردم سخت و سختتر کرد، فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی کشور در اولین سالهای حکومت پهلویِ پسر باز شد و سیدروحالله فرصت به وجود آمده را مغتنم شمرد و کتاب کشفالاسرار را در رد کتاب اسرار هزار ساله علیاکبر حکمیزاده یک روحانی زده شده از دین که شامل ۱۳ سوال دینی و سیاسی و پاسخ هایش بود را در سال ۱۳۲۲ نوشت و به آسیب شناسی شبههها و شائبههای مطرح شده در این کتاب جزوه مانند پرداختند و ضمن تبیین اقدامات و عملکردهای ضددینی دوره حکومت پهلوی پدر، تئوری حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل چنین حکومتی را مطرح کردند.
این فقیه عالیقدر شیعه سال بعد، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳، با صدور بیانیهای رسما از آغاز حرکتش برای مبارزه با رژیم طاغوت سخن گفت و آشکارا از مراجع دینی و طبقات مختلف مردم خواست در این راه همراهیاش کنند. ایدئولوژی و مانیفست مبارزاتی ایشان در این بیانیه به خوبی نشان از ژرفاندیشی امام برای مبارزه با نظام پهلوی داشت.
مشروح این بیانیه به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. قال الله تعالی: قُلْ اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لله مَثنی وَ فُرادی.
خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظههایی است که خدای عالم از میانۀ تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوههای گوناگون عالم طبیعت رهانده.
قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق و صَحْو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین ـ صلی الله علیه و آله ـ را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنی رساند.
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همۀ جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ۱۰ میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمۀ مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند.
قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره میکند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الآن هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده.
قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزهگرد بیشرف کرده و نَفَس از هیچ کس درنمیآید. قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زنهای عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمیگوید.
قیام برای نفعهای شخصی است که روزنامهها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشهها را که از مغز خشک رضاخان بیشرف تراوش کرده، تعقیب میکنند و در میان توده پخش میکنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هرچه میخواهد بگوید و کسی نفس نکشد.
هان ای روحانیین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حقپرست! ای حقپرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطنخواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانهراه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهای شخصی کرده تا به همۀ سعادتهای دو جهان نایل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. اِنّ لله فی ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا لها؛ امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند.
امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بیسروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـ روحی له الفداء ـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمۀ خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟
ای آقای محترم که این صفحات را جمع آوری نمودید و به نظر علمای بلاد و گویندگان رساندید! خوب است یک کتابی هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همۀ آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده از همه امضا میگرفتید که اگر در یک گوشۀ مملکت به دین جسارتی میشد، همه یکدل و جهت از تمام کشور قیام میکردند. خوب است دینداری را دستکم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگی کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام کنند.
شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیرهسران بیدین از جای برخاستند و در هر گوشه زمزمۀ بیدینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقهزدهها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سختتر شود. وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَی الله وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکْهُ الْمَوتُ فَقَد وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله»
اولین موضعگیری رسمی
اولین موضعگیری رسمی امام خمینی(ره) که از چشم سازمان اطلاعات و امنیت کشور – ساواک پوشیده نماند، سفر یک روزه یکی از سردفتران اسناد رسمی تهران به قم و دیدار و گفتوگو با ایشان بود.
این دیدار در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۴۱ انجام شد و در گزارش ساواک مهر «خیلی محرمانه» خورد. موضعگیری امام امت نسبت به رژیم غاصب اسراییل و فرقه بهاییان در این دیدار اولین موضعگیری رسمی سیاسی و فرهنگی ایشان در آغاز مبارزات ایشان با رژیم پهلوی است.
در این دیدار مامور ساواک در ابتدای گزارش خود نوشت: «آیتاللّه خمینی به یکی از سردفتران اسناد رسمی تهران که اخیراً به قم رفته و با وی ملاقات کرده، اظهار داشته است: «راهی که من انتخاب کردهام راهی است که مردم خواهان آن میباشند. اگر من مثل دولتیها حرف بزنم مردم مرا هم طرد خواهند نمود. من با هیچ یک از کشورهای مسلمان رابطهای ندارم ولی موقعی که اختلافاتی بین همان کشورهای اسلامی و حکومت یهود به وجود میآید، چارهای جز جانبداری از حکومتهای اسلامی ندارم. اگر دولت ایران، رابطۀ خود را با کشور اسرائیل قطع کند، آن وقت روحانیت ایران یکصدا بر ضد تحریکات کشورها... علیه حکومت شیعۀ ایران، قیام خواهند نمود.
اکنون که پیشرفت آثار تمدن غرب و همچنین نفوذ تبلیغات کمونیستی، بسیاری از مردم ایران و جوانان ما را به سوی فساد کشانیده، برای جلوگیری از این خطر بزرگ، چارهای جز تقویت امور معنوی در مردم نیست؛ و کسانی که به نام تجدد، روحانیت را ضعیف میکنند به توسعۀ فساد دامن میزنند. ما با اسرائیل و بهاییها نظر مخالف داریم و تا روزی که مسئولین امر، دست از حمایت این دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آنها ادامه میدهیم.»
داستان فیضیه
اعلام عزای عمومیِ نوروز ۱۳۴۲ بر حکومت گران آمد و نتیجه این عصبانیت دامن طلاب حوزه علمیه قم را گرفت. دومین روز فروردین ۱۳۴۲ مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ قمری سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در بسیاری از شهرهای کشور مراسم عزا به پا شد. در شهر قم نیز علاوه بر عموم مردم متدین دو مراسم بزرگداشت از سوی دو مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول در منزل سیدروحالله خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به دعوت آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه.
در هر دو مجلس عزا علاوه بر مردم عادی شماری از ماموران مخفی ساواک با لباس شخصی لای جمعیت حضور داشتند و درصدد به هم زدن نظم جلسات بودند. سیدروحالله وقتی متوجه این حضور ماموران در جلسه خود شد از طریق یکی از روحانیهای مجلس هشدار میدهد که خود را برای رفتن به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) حاضر میکند. ماموران به خوبی میدانستند این سخن به معنای راه افتادن سیل جمعیت و خارج شدن کنترل اوضاع از دستشان است به همین دلیل رفتارهای تحریکآمیز در مراسم عزای منزل امام را متوقف کردند.
اما نظم مراسم دوم که عصر دوم فروردین ۱۳۴۲ به دعوت آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد، توسط ماموران لباس شخصی ساواک و شهربانی قم بر هم زده شد و طلاب حاضر در این مراسم به شدت توسط ماموران کتک خوردند و مجروح شدند. با بالا گرفتن زد و خورد بین طلاب و مأموران، نظامیان مسلح وارد مدرسه شدند و تعداد زیادی از طلاب را مجروح کردند.
وقتی خبر این رفتار غیرانسانی رژیم طاغوت به سیدروحالله رسید، در جمع برخی روحانیون و طلاب قمی خطاب به طلاب آسیبدیده فیضیه بیان کردند: «... ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایعْ صبر و استقامت کردند، که آنچه ما امروز میبینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشتهاند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را تحمل کردهاند. شما امروز چه میگویید؟ از چه میترسید؟ برای چه مضطربید؟»
ایشان ادامه دادند: «عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحتآمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.»
ایشان زندگی سخت ائمه اطهار و پیروان آن حضرات را یادآور شدند و افزودند: «بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاریها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین میباشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم...»
بیانیه «شاهدوستی یعنی غارتگری»
امام ۱۱ روز بعد در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۴۲ در بیانیه ای خطاب به علما و روحانیون تهران بار دیگر تهاجم عوامل رژیم شاه به مدرسۀ فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلاب را به شدت محکوم کردند و در این بیانیه خواستار استعفای اسدالله عَلَم نخست وزیر شاه شدند.
این بیانیه که با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری» مدنظر مورخان و مطبوعات قرار گرفت، در تاریخ معاصر انقلاب اسلامی جایگاه ویژهای یافت.
ایشان در این بیانیه نوشتند: «حملۀ کماندوها و مأمورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی پناه. در روز وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب ۲۰ هزار مسلمان، غارت نمودند و درهای تمام حجرات و شیشه ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه های ۱۶ ـ ۱۷ ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتابها و قرآنها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی ابراز نگرانی کردند: «اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباسهای روحانیت را تبدیل نموده اند. دستور داده اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون ـ عموماً ـ و به بعضی افراد ـ به اسم ـ ناسزا می گویند و فحشهای بسیار رکیک می دهند.»
امام خمینی (ره) تصریح کردند: «شبها پاسبانها ورقه های فجیع با امضای مجهول پخش می کنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می کنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت؛ «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ».»
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ضمن استیضاح عَلَم گفتند: «ایشان اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و ادارۀ این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلَم، شاغل نخست وزیری، استیضاح می کنم که با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجۀ مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود ـ و به حمدالله ایشان از غنی ترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که از بودجۀ ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسۀ فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق ـ سلام الله علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسۀ فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟ »
امام (ره) خاطرنشان کردند: «من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است. و حکومت چند ماهۀ شما با کارهایی که می کنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید.»
اجبار روحانیون به خدمت سربازی
پس از رفتار وحشت انگیز حکومت در مدرسه فیضیه، شاه برای تحقیر و ایجاد تزلزل در حوزههای علمیه کشور، خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی کرد. برای طلابی که به کسوت روحانی درآمده بودند، پوشیدن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی بسیار گران بود. اما امام پیکی به سربازخانه ها فرستاد و از طلاب خواست که تزلزل به خود راه ندهند و از این فرصت برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند. امام به طلابی که به سربازخانه گسیل شده بودند، فرمود: شما سربازان امام زمان (عج) هستید. سربازان و درجه داران را نسبت به نظام رژیم آگاه نمایید و تعلیمات نظامی را با جدیت فراگیرید.
کشف غده سرطانی اسراییل
امام خمینی از معدود فقهای شیعه است که خطر اسراییل برای جهان اسلام را متوجه شدند و گوشزد کردند.
ایشان در همان سخنرانی دوم فروردین ۱۳۴۲ در اعتراض به کشتار طلاب و تخریب فیضیه گفتند: «وای بر این مملکت. وای بر این هیات حاکمه. وای بر این دنیا. وای بر ما. وای بر این علمای ساکت. وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت. این سکوت مرگبار، اسباب این میشود که زیر چکمه اسراییل به دست همین بهاییها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر این اسلام. وای بر این مسلمین. ای علما، ساکت ننشینید. نگویید الان مسلک شیخ عبدالکریم حائری است. والله اگر شیخ حالا بود، تکلیفش این بود، امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است ...»
تبدیل اعتراض به قیام
در فاصله واقعه مدرسه فیضیه تا قبل از ماه محرم ۱۳۴۲، انتقادات و مبارزات امام خمینی در قالب سخنرانیها و صدور اعلامیههای متعدد ادامه یافت اما با آغاز محرم ۱۳۴۲ در تاریخ چهارم خرداد ماه اعتراضات ایشان رفته رفته جدیتر شد و با همراهی مردم به اعتراض خونین و قیام تبدیل شد.
رهبر فقید انقلاب اسلامی عصر روز عاشورا در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در سخنرانی آتشینی در جمع روحانیون و اهالی قم به دستگاه حاکمه و شخص شاه حمله کردند و ریشه تمام مشکلات و گرفتاریهای ایران دهه ۱۳۴۰ را اسراییل و شخص شاه دانستند و واقعه مدرسه فیضیه را به حادثه کربلا تشبیه کردند.
ایشان گفتند: «الآن عصر عاشوراست ... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچۀ خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنی هاشم را نمیخواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجرۀ طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههای ۱۶ ـ ۱۷ سالۀ ما چه کار داشتند؟ سید ۱۶ ـ ۱۷ ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی اسراییل را منشا همه گرفتاریهای ایران دانستند و ادامه دادند: «اسراییل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را میکوبند؛ شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت میکند.»
امام با مخاطب قرار دادن محمدرضا پهلوی به وی توصیه کرد: «آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصهای را برای شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سی سالهها هم یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت.»
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ادامه داد: «من نمیخواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست میگویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را میزنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟ چرا تبرک به آبی که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند!؟ آقا ما حیوان نجس هستیم؟ خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود.»
امام خمینی (ره) هشدار دادند: «نمیتوانی زندگی کنی؛ ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدری تفکر کن، یکقدری تأمل کن! یکقدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی!؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.»
ایشان ادامه دادند: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسراییل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم!؟ ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.»
امام افزودند: «آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسۀ فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه آمد در مدرسۀ فیضیه ـ حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار] آمد در مدرسۀ فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسراییل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسراییل مملکت را به باد میبرد، اسراییل سلطنت را میبرد؛ [با کمک] عمال اسراییل.»
رهبر فقید انقلاب اسلامی با افشای ماهیت اسراییل و تاثیرش بر حکومت ایران گفت: «آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند.»
امام خطاب به شاه تاکید کردند: «نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. والله، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور میکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است.» ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست!؟ ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره! نمیدانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.»
ایشان ادامه دادند: «تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش میآید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط مابین شاه و اسراییل چیست که سازمان امنیت می گوید: از اسراییل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسراییلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان میگوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع.»
بنیانگذار جمهوری اسلامی متذکر شدند: «ربط مابین اسراییل ... این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال میدهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدری. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همۀ اینها متأسفیم. آقای شیرازی بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.»
راهپیمایی ۱۳ خرداد
مردم و روحانیون و بازاریان تهرانی در اعتراض به حکومت، دو روز قبل از واقعه ۱۵ خرداد راهپیمایی کردند. یکی از شعارهای تظاهرکنندگان که مقابل کاخ مرمر سر داده شد شعار مرگ بر دیکتاتور بود. مردم معترض در مسجد حاجآقا ابوالفتح تجمع کردند و یک روحانی به تشریح ابعاد واقعه مدرسه فیضیه پرداخت.
بر اساس گزارش ساواک شمار جمعیت در ساعت ۹ صبح ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ به تفاوت بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ برآورد شد. این جمعیت در صفهای ۸ نفری به راه افتاد و دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند و در مسیر خیابانهای ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا، ۲۴ اسفند، سی متری، سپه و میدان توپخانه امتداد یافت. در چندین نقطه افراد سخنرانی کردند و درخواست لغو تساوی حقوق زنان را مطرح کردند. در میدان توپخانه مأمورین انتظامی به صورت جدی وارد عمل شدند و آنها را متفرق کردند.
۱۴ خرداد حجت الاسلام محمدجواد باهنر و آیتالله مرتضی مطهری از سوی مأموران شهربانی دستگیر شدند. ساعت ۳ بامداد ۱۵ خرداد نیز چند مأمور از تاریکی شب استفاده کرده و پس از محاصره منزل امام خمینی در قم به درون خانه ریختند و ایشان را دستگیر کردند و ابتدا به بازداشتگاه باشگاه افسران و غروب روز بعد به زندان قصر تهران بردند.
خبر دستگیری امام به سرعت در قم و شهرهای دیگر پیچید و موجب عصبانیت مردم در شهرهای تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا و راهپیمایی آنان و سر دادن شعارهایی نظیر «یا مرگ یا خمینی» شد. اعتراضات مردم در این شهرها رنگ خون گرفت و نیروهای امنیتی مردم را سرکوب کردند. تظاهرات مردم تا ۱۷ خرداد ادامه یافت و ۳۲ نفر در این تظاهرات به شهادت رسیدند.
قیام تهران
خبر بازداشت و زندانی شدن امام خمینی ساعت ۹ صبح روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران پخش شد. دانشجویان معترض با شعار «خمینی را آزاد کنید» به خیابانها ریختند.
مزدوران رژیم در نخستین اقدام میدان بارفروشان تهران را بهم زدند. گروهی از اراذل و اباش تهران به سرکردگی قمهکش معروف، طیب حاج رضایی به راه افتادند. طیب در این روز از عامل مؤثر در دامن زدن به اغتشاش، آتش زدن کلوبها و بانکها و تاراج مغازهها بود.
تظاهرات در میدان ارگ و اطراف بازار بزرگ تهران، میدان شوش، چهارراه شاه، میدان قزوین و سی متری راه افتاد. حمله به روزنامههای اطلاعات، کارخانه پپسیکولا، بانکها، کاخ دادگستری، آتش زدن مکانهای عمومی و کتابخانهها، آتش زدن خانههای مردم، آتش زدن باشگاه شعبان جعفری گندهلات معروف محله سنگلج تهران، حمله و آتش زدن مرکز فرهنگی ایران و آمریکا، خراب کردن کیوسکهای تلفن، تخریب وسایل حمل و نقل عمومی، مضروب کردن زنان برای به هم زدن نظم کشور انجام شد.
اسدالله علم با شدت عمل و با سرکوب مردم معترض در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد و اعلام حکومت نظامی و بازداشت جمعی از میدانداران و روحانیها و بازاریان به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پایان داد.