براین پایه، اندیشه شیعی همواره حضور امام را در معنای آشکارگی بطن تاریخ و حقیقت نهان آن تفسیر کرده است، اما هنگامهای فرا میرسد که این حقیقت دیرزمانی مجال حضور و ظهور نمییابد. در این وضعیت، حقیقت در حجاب فرو میافتد و چشم آدمی از دیدن انوار حق ناتوان میشود. اینجاست که انسان با غروب حقیقت چنان مواجه میگردد که پنداری کل تاریخ بشری از آغاز تا انجام در تیرگی فرومرده است.
آدمی کورمالانه در این تاریکی میپیماید و آسیمهوار به هر کورسویی دوان میشود؛ اما آویزی نمییابد تا قبای معرفت خود را بر آن آویزد. اینجاست که تفکر شیعی مژده ظهور منجی جهانیای را به همگان خوشامد میگوید که خود عین تاریخ و عین زمان است. او موعودی است که با آمدنش کل حقیقت تاریخ به ناگاه از نهان به درمیآید و روزگار به برکت حضور وی تمامی رازها و شگفتیهایش را برای جهانیان در طبق اخلاص مینهد. او مهدی موعود(عج) است که این روزها نفحه تولدش در کوچهپسکوچههای انتظار و پستوهای ذهن منتظران وزیدن گرفته است. در این مناسبت فرخنده، اقتراحی تدارک دیدیم و از نویسندگان و اندیشمندان خواستیم که ما را در شناسایی این گوهر یگانه تاریخ یاری دهند.
خاتم اولیاء
برای ورود به مباحث مربوط به حضرت صاحبالامروالعصر و الزمان باید به مباحث مربوط به ولایت و اطلاقات و اقسام آن در نظر عرفا و مشایخ صوفیه نظر افکنیم و به اصطلاحاتی از قبیل ولایت کلیه، ولایت عامه، ولایت مطلقه و ولایت مطلقه محمدیه، ولایت کلیه محمدیه علویه و نظایر آن دقت کنیم. در این میان، یکی از کسانی که مباحث مربوط به ولایت را طرح کرده، «حکیم ترمذی» است که 3-2 قرننسبتبه شیخ اکبر تقدمزمانی دارد. او در کتاب ختمالاولیا این مباحث را به خوبی طرح کرده است. ابنعربی هم در طرح مباحث مشابه به وی نظر داشته است. نیز از جمله کسانی که به موضوع ولایت و نسبت آن با حضرت قائم عنایت داشته، شیخ محمود شبستری به ویژه در کتاب «گلشن راز» است. او در این کتاب چنین گفته:
ولایت شد به خاتم جمله آخر
به اول نقطه هم ختم آمد آخر
از او عالم شود پر امن و ایمان
جماد و جانور یابد از او جان
نماند در جهان یک نفس کافر
شود عدل حقیقی جمله ظاهر
بود از سر وحدت واقف حق
در او پیدا نماید وجه مطلق
شیخ محمد لاهیجی در شرح ابیات فوق از جمله عبارت «ولایت شد به خاتم جمله آخر» گوید: تعبیر «جمله» یعنی به تمامت، کمال به خاتمالاولیاءکه مهدی (عج) است، ظاهر شود و نیز در این باره میتوان به قول شیخ عبدالرزاق کاشانی رجوع کرد. او در کتاب «اصطلاحات الصوفیه» مینویسد: خاتم ولایت کسی است که آنچه به صلاح دنیا و آخرت است، یعنی به نهایت کمال رسیده باشد و با مرگش نظام وجود از هم گسیخته و نابود گردد و آن حضرت مهدی موعود(عج) در آخرالزمان است.
باز اگر بخواهیم به قول یکی دیگر از بزرگان عرفان توجه کنیم، باید قول شیخسعدالدین حمویه و مرید وی شیخ عزیزالدین نسفی را بشنویم: خدای تعالی 12 کس را از امت محمد(ص) برگزید و مقرب حضرت خود گردانید و به ولایت خود مخصوص کرد و ایشان را نایبان حضرت محمد(ص) گردانید که «العلماء ورثه الانبیاء». او آنگاه در ادامه میافزاید: آخرین که «ولی» دوازدهم باشد، خاتم الاولیاءاست و مهدی(عج) و صاحب زمان نام اوست. در پایان، مطلب را با بیان شعر به انجام میرسانم.
عمری است که از حضور او جاماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر ماست که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم
باید تنها امید داشت
مسئله ظهور امام عصر(عج)، نجاتبخش، نجاتدهنده، مجد و یا کسی که در حقیقت امید ملتها و امتهاست، مسئلهای است که در فرهنگ و میراث انبیای الهی و به ویژه انبیای ابراهیمی مشهود است.
حتی در ادیان غیرابراهیمی هم، این مسئله به گونهای وجود دارد. در یک نگاه کلی، ادیان امیددهنده هستند و اصلا براساس همین امید مومنان را نگه میدارند. از اینرو همه نسلها، در پی تحقق آن امید و ظهور نجاتبخش برمیآیند.
در اسلام و به ویژه مذهب شیعه، تمام اوصاف و مشخصات این نجاتبخش برای ما معین است. تنها چیزی که روشن نیست، زمان ظهور وی است و هیچکس حق ندارد کلمهای در باب آن بگوید. حتی رسول اکرم(ص) و ائمه چنین نکردهاند. بنابراین اگر کسی مدعی شد که زمان ظهور حضرت را میداند، باید به این ادعای وی با چشم تردید نگریست و او را در زمره شیادان جای داد. اگر بنا به تعیین تاریخ ظهور حضرتولیعصر(عج) بود، خداوند، رسول او و ائمه طاهرین به این کار اولی بودند. بنابراین، وظیفه ما تنها این است که امید بداریم که روزی نجاتدهنده خواهد آمد. از اینرو، باید زمینه ظهور وی را فراهم کنیم. این نشان میدهد که بخشی از آن به دست ماست. با این حال، یکی از مسائل عمده این است که چون این نجاتبخش و موعود منتظر در طول تاریخ بسیار مورد توجه بوده، همواره هالهای از خرافات و شیادی هم دور آن حلقه زده است.
باید به پالایش و تنقیح خرافات از این ایده بزرگ دست زد. بنابراین ضمن این که باید امید داشته باشیم که اگر یکروز از عمر دنیا باقی مانده باشد، آن حضرت ظهور خواهد کرد، نباید به هیچ روی به خرافهگرایان و فرصتطلبانی که خود را مقرب آن حضرت میدانند، میدان داد. نیز نباید به تفسیرهای انحرافی از این مسئله توجه کرد؛ یعنی تفسیرهایی که زمینه خاصی را برای ظهور حضرت در نظر میگیرند و یا تفسیرهایی که مبتنیبر انجام هر چه بیشتر فساد جهت ظهور حضرت هستند. باید توجه داشت که چنین برداشتها و تفسیرهایی در میراث و تاریخ ما سابقه نداشته است. تنها باید امید داشت و امید نجاتدهنده است. انسانیت به امید زنده است. این نجاتدهنده باید بیاید تا رسالت همه انبیا، اولیا و اوصیا تکمیل شود. البته این به آن معنا نیست که نبیاکرم(ص) و ائمه طاهرین، نتوانستهاند رسالتشان را به خوبی انجام دهند.
مقصود این است که در طول تاریخ و با توجه به اقتضای هر عصر و نسلی این رسالت باید صورت گیرد. لذا حضرت مهدی(عج) ظهور میکنند تا کار ناتمام انبیا و اولیا را انجام دهند. حضرت ظهور میکند تا عدالتی را که حجت خداوند بر همه انسانهاست، تمام کند. این نگاه شیعه به حضرت مهدی است. منتها باید مواظب بود تا همانگونه که برای اولیا و انبیا ربوبیت قائل نیستیم، برای آن بزرگوار هم قائل نشویم. این نکته مهمی است. او یکی از معصومین، نجاتدهنده و ادامهدهنده راه انبیا و اولیا و تکمیلکننده رسالت الهی در زمین است.
ملاکهای مهدویت اصیل
مهدویت از اندیشههای بنیادین اسلام، خصوصا تشیع است، البته به شکل ویژهای که در تشیع مطرح بوده. این مسئله ابعاد مختلفی در اسلام دارد. از سویی به اعتقادات اسلامی مربوط میشود و از سویی دیگر نوعی فلسفه تاریخ را تداعی میکند. همچنین این ایده به بعد اجتماعی اسلام نظر دارد.
از لحاظ اعتقادی، چون جهانبینی اسلامی اقتضا دارد که در نهایت جامعه بشری ازآن مستضعفان باشد،لذا این ایده در آخرالزمان تحقق مییابد. از لحاظ اجتماعی، چون مهندسی اجتماعی بشر، گام به گام و جزء به جزء است، لذا هیچ بشر عادیای نمیتواند اصلاحات فراگیری را که مطلوب جامعه بشری است به وجود آورد و از این رهگذر جامعه آرمانی ایجاد کند، لذا نیاز به یک مصلح اجتماعی است که جامعه بشری را به واسطه تاییدات الهی اصلاح کند. از لحاظ فلسفه تاریخ اسلام،جامعه انسانی در نهایت به خیر ختم خواهد شد که همان حکومت صالحان در روی زمین است از اینرو، ایده مهدویت پیامد سیاسی هم دارد. آن پیامد این است که حکومت دینی مطلوب خداونددر دوره آخرالزمان به دست مصلحی آسمانی تحقق خواهد یافت.
طبیعی است که این ایده مثل بسیاری از اعتقادات دینی به دست عدهای دستخوش تحریف واقع شده است. در طول تاریخ دیدهایم که افراد بسیاری ادعای ارتباط با امامعصر(عج) را مطرح کردهاند و از این طریق، بساطی به هم زدهاند. در مقابل، از لحاظ اعتقادی هم، برخی برداشتهای نادرستی از ایده مهدویت داشتهاند؛ گاهی آن را به عنوان احیای تجربه دینی در بشر تفسیر کردهاند و گاهی هم تکلیف بشر آخرالزمان را افساد بیشتر بر روی زمین دانستهاند تا از این طریق، زمان ظهور فرارسد در صورتی که مهدویت یک ایده اصیل اسلامی است که با هیچ یک از این برداشتها قابل تطبیق نیست. مهدویت یک ایده قرآنی – روایی است و برای بررسی همه جانبه آن باید آیات و روایات مربوط را تحلیل کرد. از تحلیل آیات و روایات چنین به دست میآید:
1 - مهدویت، جزء بنیادین دین اسلام و سنت اجتنابناپذیر الهی است 2 - این ایده به پایان تاریخ بشری مربوط میشود 3 - پایان تاریخ بشری از نگاه قرآن خوش بینانه است و در پایان انسانهای الهی بر روی زمین حکومت خواهند کرد 4 - این حکومت به واسطه منجی آسمانی شکل خواهد گرفت. خصوصیات این منجی در روایات تعیین شده است.
و اما تحریفاتی که نسبت به ایده مهدویت صورت گرفته، بیش از هر چیز جای تأمل دارد، چون در زمان غیبت کبری هیچکس نمیتواند ادعای نیابت رسمی و علنی از سوی امام داشته باشد، غیر از نواب عامی که متخصصان دین هستند و تازه آنها هم نمیتوانند ادعای ارتباط خاصی با ایشان داشته باشند بنابراین کسانی که ادعا میکنند ارتباط ویژهای با حضرت در دوران غیبت کبری دارند، از لحاظ روایات مطرودند. در دوره غیبت کبری تنها به ملاکهای دینی که از آیات و روایات به دست آمده در ارزیابی ادعای دیگران استناد میکنیم.
انتظار و نقد نظامهای سیاسی
مفهوم مهدویت از مفاهیم بنیادین اندیشه شیعی است که مفهومی چند جانبه بوده و آثار متعددی دارد؛ مثلا یکی از آثارش نگاهی است که به تاریخ در این اندیشه وجود دارد یا نگاهی که مربوط به اخلاق اجتماعی(مفهوم انتظار) انسان شیعه است.
از سویی دیگر، این اندیشه پیامدهای سیاسی خاصی دارد. در واقع میتوان گفت در هر نظام اعتقادی یک دسته مفاهیم کانونی داریم که آنها عالم و آدم را تفسیر میکنند. اندیشه شیعی، مفهومی به نام امامت و غیبت امام معصوم دارد که عالم و آدم را تفسیر میکند. من در اینجا تنها به یکی از وجوه این مهم در حوزه سیاسی اشاره میکنم. اندیشه سیاسی شیعه تابعی از 2متغیر؛ «امامت» و «غیبت امام معصوم» است؛ یعنی فردی وجود دارد که مفروض اندیشه سیاسی شیعه است و نظام سیاسی به امام معصوم گره خورده است.
فرض دیگر این است که واقعیت تاریخی میگوید که از سال 265 ه.ق یعنی سال ولادت امام عصر(عج)، با آخرین امام معصومی مواجهایم که در غیبت به سر میبرد. به این ترتیب، تفکر شیعی آرمان سیاسی خود را به آیندهای که چنین امامی ظهور خواهد کرد، معطوف کرده است. معنای این اصل بنیادین این است که تمام نظامهای دوران غیبت کمابیش ناقصاند و باز معنی این اندیشه، آن است که باید به انتظار نظام کاملی نشست؛ نظامی که برخلاف فلسفه سیاسی یونانی امکان تحقق در زمین دارد. به این سان، تفکر شیعی دو معیار در دست دارد: یکی معیار ارزیابی درجه مشروعیت نظامهای موجود و دوم،امکان نقد نظامهای موجود به اعتبار نظام آرمانی شیعه.
تفکر شیعی پس از غیبت، جریانهای متعددی را تولید کرده است. یکی از این جریانها که سلبی ترین آنهاست نفی هر نوع همکاری با نظامهای دوره غیبت را سرلوحه کار خود قرار داده که معروف به نظریه «تعطیل است». معنای این اندیشه آن است که در دوره غیبت باید با نظامهای موجود به صورت سلبی یا از باب تقیه رفتار کرد و در انتظار ظهور بود.
نیز نوع دومی از جریانهای فکری معتقد به همکاری مشروط و انتقادی با دولتهای موجود وجود دارد. این نظریهها معتقدند که تفکر شیعی نوعی ولایت را به فقها در حوزه قضاوت و امور حسبه داده است. این اندیشه، در حوزه سیاسی با حکام موجود همکاری مشروط دارد؛ یعنی همکاری دو جانبه. در واقع مطابق با این ایده حکام موجود امنیت شیعه را در دوران غیبت حفظ میکنند و در مقابل، آنها (طرفداران این ایده) تقیه در پیش میگیرند.
در نهایت اینکه، نظریه سومی هم شکل گرفته که موسوم به نظریههای حکومت اسلامی در دوران غیبت است. این نظریهها،طیف وسیعی را از نظریه ولایت سیاسی فقیه تا ولایت شیعیان بر خودشان در برمیگیرند. این نوع نظریهها معتقد به تشکیل حکومت در دوران غیبت بوده و بر این نظرند که فقدان امام، نقصان بزرگی به شمار میرود؛ ولی اصل دیانت پیوندی گسست ناپذیر با حکومت دارد. بنابراین، نباید حکومت را رها کرد.
میبینیم که این 3جریان بزرگ فکری در دوران غیبت امام معصوم، همه در یک نگاه سیاسی اشتراک دارند. بر این مبنا که همه آنها این نگاه را به مفهوم عصمت و غیبت معصوم ارجاع میدهند. در هر صورت تفکر سیاسی شیعه، تفکری آیندهنگر است و نظام مطلوب خود را در آیندهای که تحققاش برای انسان شیعی چندان قابل تشخیص نیست،میجوید. درست به همین دلیل، مفهوم انتظار در اندیشه شیعی، بهشدت سیاسی شده است؛ یعنی یک انسان شیعه همواره نسبت به هر نظام سیاسی، موضعی کمابیش انتقادی دارد و به اعتبار غیبت امام معصوم گرایش به نقد نظامهای موجود دارد.
انسان ، جود منتظر
انتظار، تجربهای بهغایت بشری است؛ تجربه بشر تاریخی شده و تاریخمند؛ بشری که در تاریخ در افق زمان انتظار بهسر میبرد. زمان تاریخی ماهیتاً زمان انتظار است. در انتظار گشوده میشود. در تجربه و افق زمان انتظار است که بشر سعی میورزد از تاریخ و زمان تاریخی عبور کرده و فرا بگذرد. رگههایی از انتظار را در همه تجربههای مرزی، وجودی و بنیادین بشر اعم از تجربه آدمی از مرگ، عشق، عدالت، آزادی، رستگاری، روح آخرتنگری و معاد اندیشی میتوان ردیابی و لایه نگاری کرد و یافت.
همانگونه که میتوان گفت، انسان وجودی است مرگ آگاه - نه به آن دلیل که میمیرد، بلکه به این دلیل که رجوع به ابدیت دارد و گناه آگاه است، نه به آن دلیل که گناه میکند، بلکه به این دلیل که روی به سوی عصمت دارد و شرط گناه را بر عمل خویش میپذیرد- درباره تجربههای عمیق امیدورزانه انسان نیز میتوان گفت انسان وجودی است منتظر نه به آن دلیل که در معرض یأس قرارگرفته و میتواند یأس بورزد بلکه به این دلیل که روی به سوی رستگاری و کمال دارد. انتظار ریشه در جان آدمی داشته و در زیر لایههای درونیتر وجود، آشیانه دارد. در همین زمان و تجربه زمان تاریخی است که نشانههای ابدیت را احساس کرده و آفریدهایم. تجربه انتظار،کانون چنین احساس و کنشهای خلاق آدمی است.
در فرهنگها، آیینها، سنتهای فکری و ملتهایی که از تجربه تاریخی غنی و میراث دینی و معنوی ژرف و پر مایهتری برخوردار بودهاند، زمان و تجربه انتظار و همچنین تفکر و تعقل و تفقه درباره چنین تجربهای را فعال و غنی و زنده و بالندهتر یافتهایم. گمان میبرم گوش ما ایرانیان شیعه کم و بیش با این عبارت سنگین و گران معنای دعای کمیل آشناست: «ارحم من راس ماله الرجاءو سلاحه البکاء»عبارتی به غایت سوگناک و سر ریز از آبشار اشکهای انتظار جانی پاک و مشحون از جلالت و عظمت و اقتدار، روحی امیدوار و وجدانی گناه آگاه در مقام عصمت و قلبی خاضع و خاشع و خوفآگاه در پیشگاه یگانه مطلق و متعال. دوران جدید بیبهره و بیگانه به چنین تجربههایی از مفهوم انتظار است. البته این تنها چهره انتظار و تجربه انسان منتظر تاریخی شده و تاریخمند در ارض هبوط به تعبیر دینی نیست.
انتظار تجربهایاست بهغایت پیچیده و تودرتو و فوقالعاده تاثیرگذار و تعیینکننده بر دیگر تجربههای بشری ما. چونان همه تجربههای بشری هیچگاه مصون از تحریف و تخدیر و آفت و آسیب مکر دهر و ایمن از توهمات و تصورات ناراست و خرافهباوریهای موهوم نبوده است. یأس که ازجمله تجربههای بنیادین و پیچیده دیگر عالم بشری است بیش از هر تجربه دیگری از انتظار بهعنوان ابزار استفاده برده است. اتفاقی نیست که در تاریخ شانه به شانه سنت و میراث و ایده و آرمان تجربه انتظار آماده و احیاگر و رهاییبخش و انسانساز و چهره دیگری از انتظار را نیز که اصطلاحاً میتوان انتظار مأیوس و مرعوب و مردود و فلجکننده اطلاق کرد، در تاریخ فرهنگها و ملتها شاهد بودهایم. درمیان فرهنگها و ادیان منتظر موعود و منجی، پهلو به پهلوی انتظار رهایی بخش و آمادهگر تجربههای انتظار منفعل و موهوم و فلجکننده را بیش از تجربههای دیگر جامعهها درباره انتظار میتوان مشاهده کرد.
وقتی فرهنگها، جامعهها، ملتها و دورههای بزرگ تاریخی دچار رخوت روحی و فطرت معنوی و بحران وجودی و رکود فکری و قبض و انحطاط درونی میشدهاند، وقتی رشتههای اتصال معنوی و حلقههای پیوند باطنی آنها با حق گسسته میشده، جانها و وجدانها و فکرها و دلهای منتظری که هرچند همیشه در تاریخ به شمار اندک بودهاند همچنان به رهایی و رستگاری و عبور از ورطههای مهلک انحطاط معنوی وفادار مانده و شعله ایمان و انتظار آماده و احیاگر به موعود منجی مؤید به روحالقدس و نفخه و نفس رحمانی حیاتبخش او در دلها و فکرها را فروزان و زنده نگاه داشتهاند تا زمان قیامت ظهور فرارسیده و تاریخی نو افتتاح و گشوده شود. رسالت ولی منجی موعود مؤید بهروحالقدس یا انسان نورانی احیاگر، دمیدن نفخه و نفس رحمانی در تنهای مرده و وجدانهای خفته و جانهای افسرده است.
انتظار فرج
«انتظار فرج» چیست؟ این تعبیر راهبردی، هم ابعاد و جوانب گوناگون و هم معانی لایهبهلایه و درهمتنیده دارد. این تعبیر، واجد معنایی دوسویه است؛ یک سوی آن وضعیت امروزین انسان را نشان میدهد و نظر به اکنون دارد و سوی دیگرش برای فردا افقگشایی میکند و نظر به آینده دارد. اما سویه نخست: «فرج» به معنای انکشاف غم و رفع درماندگی است و در نتیجه «انتظار فرج» این معنا را متذکر میشود که «فرج» موجود نیست و در این دوران، آدمی، مغموم و درمانده و گرفتار قفلشدگی و انسداد است و باید چشم بهراه خروج از وضعیت درماندگی و منتظر انکشاف غم باشد. مفهوم فوق، زمینه این تفکر را فراهم میآورد که آدمی بر رعنایی و فریبایی زندگی مدرن و بهظاهر پیشرفته امروز وقوف یابد و بداند که در غفلت دلدادگی به زرق و برق ابزار و ادوات زندگی فعلی فرورفته و راه بازگشت به خانه را از یاد برده است و حیاتش به مرتبه حیات جانوری هوشمند و پیشرفته تنزل یافته و زندگیاش فاقد معنا و قرار و راحت و رامش شده است.
انتظار فرج، غبار راه را مینشاند و چشمها را میگشاید تا آدمی بهوضوح ببیند که در کویری تفتیده و سوخته، مفقود شده و راه خانه را گم کرده است. طبعاً در وضعیت گمشدگی و درماندگی، افق روشنی در برابر آدمی وجود ندارد و آیندهای امیدبخش پیش روی او نیست اما صرف وقوف و آگاهی بر وضعیت گمشدگی و انسداد و بحران هویت زندگی امروز انسان- که برخی متفکران غیرشیعی نیز متذکر آن شدهاند- گرچه برای پیدا کردن راه حیات انسانی لازم است، اما کافی نیست و نمیتواند امیدبخش و رهگشا باشد. از همین جاست که سویه دیگر انتظار فرج قابل رؤیت میشود. و اما سویه دیگر: در حالیکه همه تلاشهای عقل بشری و همه راهکارهای آن برای تأمین حیات انسانی- و نه صرفاً جانوری- به بنبست رسیده و سر از ویرانی کیان اخلاق و ارکان خانواده و شیوع انواع بیماریهای روحی- روانی و تضییع حقوق انسانها و تخریب محیطزیست و گسترش جنگ و ستیز و فقر و فساد درآورده، صرف وقوف بر انسداد و درماندگی، حتی ممکن است به ناامیدی و یأس از راهیابی به آیندهای مطمئن مؤدی شود.
انتظار فرج این چشمانداز را میگشاید که خدا انسان را به حال خود واننهاده و حجت خود را برای آینده بشریت، ذخیره کرده تا آدمی را از دستاوردهای ویرانگرش، نجات دهد. بقیهالله خواهد آمد و این همه ستم و بیداد و جفا را از میان خواهد برد و عدل و داد و دوستی و پاکی را به آدمیان هدیه خواهد کرد. با حذف مفهوم «انتظار فرج» از ذهن و اندیشه و ادبیات و فرهنگ انسانها، همه راهها و راهکارها در بنبست قرار میگیرد؛ همه تلاشهای فکری برای حل مسائل آدمیان، نوعی فریب و اغوا میشود، همه پاسخهایی که به سؤالات اساسی حیات انسان داده میشود، مکر و دروغ از آب درمیآید. با انتظار فرج و امید به وجود حقیقت و ظهور آن است که آدمی به کمتر از حقیقت راضی نمیشود. در ذیل مفهوم انتظار است که پاسخها میتوانند قابل قبول شوند والا همه چارهاندیشیها، سر از فریب درمیآورد و گامی در جهت توغل در غفلت و بالتبع، انسداد بیشتر زندگی آدمی خواهد بود. هزار مرتبه درس وفا مرور کنیم / که یادمان نرود عهد یار میآید
دین و دنیا در حکومت جهانی
نظریه سکولاریسم و جداانگارى دین از نیازهاى دنیا، با هیچیک از ساحتهاى اسلام سازگارى ندارد. تاریخ اسلام و سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان معصوم به شدت با سکولاریسم در تضاد است. قوانین اسلامى در عرصههاى اقتصاد، حقوق، سیاست، مدیریت، اخلاق، تربیت و غیره نیز نافى این ادعاست.
بر همین اساس، حکومت جهانى مصلح نیز، ماهیتى ضدسکولاریستى دارد؛ زیرا قیام امام(ع) همراه با تشکیل حکومت دینى و دولت اسلامى است. امام، نه تنها براى رسیدن به حکومت، جنگهاى بسیارى را پشت سر مىگذارد و با قاطعیت تمام رویاروى دشمنان قرار مىگیرد، در استمرار حکومت نیز اصلاحاتى عمیق از نظر اجتماعى، امنیت و رفاه عمومى، شکوفایى اقتصادى، عدالت قضایى، بهداشت و درمان همگانى و گسترش فرهنگ طبق اسلام نبوى انجام مىدهد: «خداوند، زمین مرده و پر از ستم را با ظهور مهدى، زنده و پر از عدل و داد مىکند.» (کمال الدین، ص 698)، «عدالت حضرت در عرصه کشاورزى، اقتصادى، قضایى و... فراگیر است.» (اثباة الهدا ، ج 3، ص 496، احقاق الحق، ج 13، ص 186)، «انُه یَبِلّغُ سلطانُه المشرقَ والمغربَ وتُظهر له الکنوز و لایبقى فى الارض خرابٌ الایعمّره (اسعاف الراغبین، باب دوم، ص 140؛ منتخب الاثر، ص 482؛ نور الابصار فى مناقب آلبیت النبى المختار، ص 156): حکومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجینههاى زمین براى او ظاهر مىگردد و در سراسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند مگر اینکه آن را آباد خواهد ساخت.
همچنین پیامبر گرامى اسلام(ص) در همین رابطه مىفرمایند: «شما را به ظهور مهدى(ع) بشارت مىدهم؛ زمین را پر از عدالت مىکند همانگونه که از جور و ستم پر شده است؛ ساکنان آسمانها و ساکنان زمین از او راضى مىشوند و اموال و ثروتها را بهطور صحیح تقسیم مىکند. کسى پرسید: معنى تقسیم صحیح ثروت چیست، فرمود: بهطور مساوى در میان مردم (سپس فرمود) و دلهاى پیروان محمد(ص) را پر از بىنیازى مىکند و عدالتش همه را فرامىگیرد تا آن جا که دستور مىدهد که منادى با صداى بلند صدا زند هرکسى نیازهایى دارد، برخیزد و هیچکس جز یک نفر بر نمىخیزد. امام دستور مىدهد مال قابل ملاحظهاى به او بدهند، اما او مىگیرد و بر مىگردد و پشیمان مىشود.» تمام این احادیث بر حضور حضرت حجت(عج) در حیات اجتماعى انسانها اعم از امور اقتصادى، سیاسى، مدیریتى و... دلالت دارد؛ به همین دلیل، حکومت مصلح جهانى نافى سکولاریسم است.
کانون آرمانهای گذشته و اکنون
مسئله انتظار و فرج نوعی نگاه به آینده را دردل خودش میپروراند. سؤال این است که نفس بحث انتظار و فرج چه نسبتی با آینده و نگاه بشر به آن چیزی که در حال حاضر موجود نیست و تحقق نیافته دارد؟ به لحاظ تاریخی اولین نشانههای این نگاه به آینده در میان نوشتههای فلسفی و احتمالا عرفانی، اندیشههای موسوم به ناکجا آباد و یا به تعبیر یونانی اندیشه «یوتوپیاپی» است. لفظ یوتوپیا، یعنی آنچه که فرا زمانی است و زمان مشخصی ندارد.
ما در فکر و فرهنگ تمدنهای کهن نوشتهها و اخباری از اندیشههای یوتوپیایی (حتی قبل از یونانیان) در دست داریم. در واقع بشر از این منظر آرمانشهری را متصور میشد که در آن آرزوها و خواستههای تحقق نیافتهاش به ترسیم کشیده میشد. بسته به معیارها و دیدگاهها، آرزوها و خواستههای وی، آرمانشهرها توصیف میشدند؛ یعنی آنها یا بر محور رفاه یا برمحور امنیت و یا برمحور دوستی، تعاون و محبت به همنوع و یا بر محور آزادی و برابری سامان یافتهاند.
ما در نوشتههای یونانیان از این سنخ اندیشهها بیشتر در دست داریم. مهمترین و مدونترین آن جمهوری افلاطون و به طور کلی فلسفه سیاسی افلاطون است. مدار تفکر افلاطون در جامعه آرمانی تحقق عدالتی است مبتنی بر فهم فلسفی و دریافت حکمی، از این جهت با آرمانهای دینی در سنت ابراهیمی و به ویژه عالم اسلام قرابتهای قابل توجهی دارد، با این تفاوت که در اندیشه دینی اسلام به خصوص شیعی، تمام جوانب مربوط به جامعه عدالتمحور، مورد دغدغه خاطر و التفات شیعیان قرار گرفته است؛ بنابراین، اولین نکته این است که نگاه بشر به آینده همواره با نوعی انتظار و گشایش فضای آرمانی (به تعبیر دینی؛ فرج) همراه بوده است. فرج یعنی گشایش و رسیدن به موقعیتی که انسان در تنگنای فکری و معنوی نباشد.
در تفکر شیعی و برمدار اندیشه مهدویت ذخیره الهی یعنی صاحب زمان، آن اندیشه آرمانی بشر را به شکل جامع و در قالب یک جامعه عدالت محور و البته بر مبنای حکم الهی تاسیس میکند. نکته قابل توجه در این اندیشه (مهدویت) 1- جامعیت و کمال و 2- فراگیری و شمول آن است؛ یعنی هم کانون آرمانهای گذشته و اکنون بشر و هم تمامی اقوام و ملل و طوایف میتوانند در سایه این جامعه آرمانی اهداف خود را پیگیرند. نفس مطلوبیت و برتری اندیشه مهدویت در همین نکات نهفته است.
پادزهر «عرفی شدن»
مسئله مهدویت بهلحاظ فلسفه و عرفان اسلامی و بهطور کلی معنویت اسلامی از دو منظر قابل بحث است: یکی از منظر فردی و دیگری از منظر اجتماعی. از منظر فردی وجود امام غایب، امام منتظر و امام حی و حاضر (که البته امام غایب در مقابل امام حاضر نیست، زیرا غایب در اینجا به معنای پوشیده از انظار است، نه بهمعنای نبودن و حضور نداشتن) با مفهوم انسان کامل مرتبط است.
در موضوع انسان کامل این پرسش مطرح است که آیا چنین مفهومی یک مفهوم انتزاعی صرف است یا واقعیتی انضمامی نیز هست؟ به این معنا که آیا انسان کامل صرفا یک آرمان ذهنی است که فقط پایان کمال انسان را تعیین میکند ولی تحقق خارجی ندارد یا نه، فراتر از صرف یک مفهوم است، وجودی عینی و انضمامی است، تحقق خارجی دارد و در عالم خارج منشأ آثار است؟ در تشیع امام بهعنوان یک شخصیت خارجی از چنین واقعیت و عینیتی برخوردار است. امام حقیقتی است که نهفقط در گذشته و در صدر اسلام تحقق داشته است، بلکه امروز نیز تحقق دارد. حال مزیت اعتقاد به وجود امام غایب، ولی زنده، برای انسان امروز این است که آرمان عینی و زندهای را که در همین زمانه محقق است و تا پایان تاریخ حضور دارد و حتی دسترسی به او و استفاضه از محضر او (لااقل برای خواص) امکانپذیر است، به بشر معرفی میکند.
در پرتو این اعتقاد، انسان میتواند زندگی خویش را معنادار سازد زیرا آرمانی اینگونه غنی که در عین حال مفهوم صرف هم نیست برای او موجود است و این بهترین راهحل برای خروج از بحران «معنا»ست که بیرحمانه به جان انسان امروز افتاده است. بهلحاظ اجتماعی نیز اعتقاد به امام منتظر اعتقادی امیدبخش و حرکتآفرین است. چنین اعتقادی آیندهای امیدبخش برای بشریت ترسیم میکند، آیندهای عاری از ستم و سرشار از عدل و داد. در این خصوص فراوان بحث شده است ولی در سطحی ژرفتر از این یا لااقل متفاوت با این میتوان گفت که زندگی اجتماعی فقط با معضل بیعدالتی مواجه نیست.
از منظر فلسفه معنوی در اثر فرآیند «عرفی شدن» همان بیمعنایی زندگی فردی به اجتماع و تاریخ نیز سرایت یافته است. در این فرآیند اینگونه مینماید که تاریخ سیر بیسرانجامی دارد یا در بهترین حالت اگر هم سرانجامی داشته باشد، آن سرانجام از سنخ همین واقعیت محسوس و مادی است. اعتقاد به امام منتظر پادزهری برای این عرفی شدن و رهایی از یأس و سرخوردگی نسبت به آینده عالم است. درحقیقت نقش امام منتظر این است که سویه مادی عالم را به سویه روحانی آن پیوند میزند.