بهنظر محمد حسین آل کاشف الغطا، در کتاب اصل الشیعه و اصولها امامت از فرقهای جوهری و اصلی است و دیگر تفاوتها همانند اختلاف مذاهب مختلف اهل سنت، امور فرعی، عرضی و اجتهادی هستند.
آل کاشف الغطا اینگونه تمام اندیشه شیعه را درباره امامت توضیح میدهد: «شیعه امامت را همانند نبوت منصب الهی میداند، پس هم چنان که خداوند سبحان کس یا کسانی را از میان بندگان خود به نبوت و رسالت بر میگزیند و او را با معجزاتی که همانند نص از جانب خداوند است تأیید مینماید، همچنین برای امامت نیز آن را که میخواهد بر میگزیند و به پیامبرش دستور میدهد امامت او را با نص خاص تصریح نماید و او را برای انجام وظایف رهبری مردم پس از پیامبر به امامت منصوب نماید.
تفاوت امام با پیامبر تنها در این است که بر پیامبر القا و الهام میشود. پس پیامبر مبلغ و پیام رساننده از طرف خداست و سلسله امامت تا دوازده امام ادامه دارد که همواره امام بعدی تصریح و توصیه نمودهاند و شرط و تأیید کردهاند که همه آنان همچون پیامبر معصوم هستند.»
بهطور کلی باید گفت متفکران شیعه در توضیح اندیشه خود در باب امامت، منظومهای از استدلالهای عقلی و نقلی را طرح کردهاند. استدلالهای عقلانی ناظر بر اندیشه امامت در تاریخ اندیشه اسلامی تحت عنوان «نظریه عنایت» یا «قاعده لطف» مشهور است.
علامه حلی قاعده لطف را اینگونه تعریف میکند:«بر خداوند واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و اگر نه، امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت در معاد و معاش را به آنان بیاموزند و آنان را به مصالح و مفاسد اعمال زشت و زیبای خود آگاه و هوشیار سازد.
خواجهنصیر طوسی نیز میگوید: ( امام لطف است و بنابراین، نصب او بر خداوند بهمنظور تحصیل غرض واجب است.) به هر حال، مفهوم قاعده لطف این است که مکلفان نمیتوانند تمام تکالیف شرعی و عقلی خود را بدون امام درک کنند و انجام دهند. بنابراین، هرگاه رهبر عالم و عادل داشته باشد، بیشتر ممکن است که به واجبات قیام و از چیزهای قبیح اجتناب نماید و در فقدان چنین حاکم و رئیسی برعکس. بهنظر شیعه، چنین استدلالی ضروری عقل هر عاقل است و نصب و تعریف را از آن روی که مردمان خطاپذیرند نمیتوان بهعهده افراد و جامعه وانهاد بلکه منحصراً باید از جانب خداوند باشد.»
دکتر داوود فیرحی از استادان علوم سیاسی و متخصص در اندیشه سیاسی در اسلام تحلیل خوب و در عین حال عمیقی از اندیشه امامت در شیعه به دست میدهد؛« تفکر سیاسی شیعه با استناد به دلایل عقلی و نقلی، رهیافت ویژهای برای تاسیس نظام سیاسی ارائه کرده است که منحصر به مذهب شیعه دوازده امامی است. این نوع از نظام سیاسی هر چند کمتر در تاریخ تحقق یافته، اکنون به لحاظ غیبت کبری صبغه آرمانی دارد و آثار گستردهای در تاریخ سیاسی اسلام بر جای گذاشته است.
اما ادله نقلی شیعه نیز بر وجوب امامت در جای خود قابل تامل است و این وجوب مبتنی بر نص اعتقاد به امامت را میرساند. تفسیر آیات قرآنی ولایت، تطهیر، اطاعت اولیالامر و مودت ذی القربی از اهم استدلالات مبتنی بر نص است. حدیث انذار، منزلت، ثقلین و غدیرنیز احادیث متقنی هستند منقول از پیامبر که بر نص بودن وجوب این اندیشه تاکید دارند.
با این اثبات عقلی و نقلی است که اکنون نیز شیعه در غیبت امام حاضر خود به سر میبرد؛ شیعهای که در اندیشه اشراقیاش نیز آزمایش الهی را دائم میداند و به هر دوری ولیای را قائم. در غیبت کبرای ولی عصر، شیعه حضور آخرین حجت حق را فرجام بنیادین جهان دانسته و راز پویایی خویش میان تمام ادیان و نحلههای مذهبی را اینگونه آشکار میکند. اعتقاد به اویی که میآید؛ او که لبخندش خلاصه خوبیهاست و وعده داده شده دادگریاش.
شناسنامه تو صبح است
پدر: امام حسن عسکری (ع ) ؛ یازدهمین امام شیعیان
کنیه : ابا محمد
میلاد: 232هجری
محل تولد: مدینه
محل زندگی: 13 سال مدینه، 16 سال سامرا
( 3 سال از این مدت ایشان در بند دژخیم عباسی بودند)
مدت امامت: 6 سال (از شهادت پدربزرگوارشان امام هادی (ع) در 254 هجری تا 260 هجری)
شهادت : هشتم ربیع الاول 260 هجری
مدفن : سامرا در کنار قبر امام هادی (ع)
مادر: نرجس خاتون
اسامی و القاب دیگر : سوسن، سبیکه، مریم، صقیل، حدیثه، حکیمه، ملیکه، ریحانه و خمط
نسب: از طرف پدر، دختر «یشوعا» فرزند امپراتور روم شرقی بود و از طرف مادر، نواده «شمعون»از حواریون مسیح
سال وفات : سال 261 هجری (به روایتی نیز قبل از شهادت امام حسن عسکری)
مدفن : سامّرا کنار قبر منوّر امام حسن عسکری (علیهالسلام)
به خاک کوچه دیدار آب می پاشند
غروب پنجشنبه، پانزدهم شعبان 255 هجری در کتب معتبر شیعه بیش از صدها حدیث به گزارش تفصیلات ولادت سراسر برکت حضرت ولی عصر (عج)پرداخته، ازجمله این اخبار روایتى است که در ینابیع الموده، ص449 و 451 فاضل قندوزى که از علماى اهل سنّت است و شیخ طوسى در کتاب غیبت و شیوخ دیگر روایت کرده اند و صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسى بن جعفر علیهما السلام از حضرت حکیمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقى(ع) حدیث کرده است.
حکیمه فرمود: امام حسن عسکرى علیه السلام فرستاد (فردى را) نزد من که عمه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت خدا در زمین است.
من عرض کردم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند در او اثرى نیست.
فرمود: همین است که براى تو مى گویم.
حکیمه گفت: پس آمدم چون سلام کردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را بیرون آورد، گفت: اى سیده من و سیده خاندان من، چگونه شب کردى؟
گفتم: بلکه تو سیده من و سیده خاندان منى.
گفت: اى عمه این چه سخن است؟!
گفتم: اى دخترم، خدا امشب به تو پسرى کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا است؛ پس او خجلت کشید و حیا کرد، وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و در بستر خوابیدم چون نیمهشب رسید برخاستم براى نماز شب، نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود. من نشستم براى تعقیب و سپس خوابیدم و هراسان بیدار شدم، او همچنان خواب بود، پس برخاست نماز شب را خواند و خوابید.
حکیمه فرمود: براى فحص از صبح بیرون آمدم فجر اوّل ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شک افتادم، امام فریاد زد، عمه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده. گفت: نشستم و سوره الم سجده و یس خواندم که ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد. من به بالینش شتافتم و گفتم:
«بسم الله علیک» آیا چیزى احساس مى کنى؟
گفت: بله، اى عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش همان است که به تو گفتم.
حکیمه گفت: پس مرا سستى و از خود بى خودى فرا گرفت و او نیز چنین شد، وقتى به حس آقایم بیدار شدم، جامه را از روى نرجس به یک سو زدم و آقاى خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش را بر زمین گذارده. او را در بر گرفتم، دیدم نظیف و پاکیزه است، حضرت امام حسن عسکرى به من صیحه زد: اى عمه پسرم را به نزد من بیاور.
او را نزد امام بردم .پس فرمود: سخن بگو اى پسرم.
فرمود: «أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمداً رسول الله» سپس بر امیرالمؤمنین و بر امامان تا پدرش صلوات فرستاد و سکوت فرمود. امام فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند و به نزد من آور. پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام کرد، سپس او را برگرداندم در مجلس امام گذاردم. فرمود: اى عمه روز هفتم که شد نزد ما بیا. حکیمه فرمود: بامدادان رفتم که به امام سلام عرض کنم، پرده را بالا زدم تا از آقاى خود تفقد کنم، او را ندیدم. گفتم: فدایت شوم چه شد آقاى من؟ فرمود: اى عمه او را به آن کس سپردم که مادر موسى او را به او سپرد.
یگانه فاتح این کوهسار آمدنی است
22 شعبان 255 هجری
حکیمه گفت: روز هفتم که شد به نزد آن حضرت رفتم و سلام کردم و نشستم.
امام فرمود: پسرم را به نزد من بیاور، پس من آقایم را در حالى که در پارچه اى بود به نزد آن حضرت بردم، با او مانند روز اول رفتار کرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنکه شیر و عسل به او مى دهد سپس فرمود: سخن بگو:
گفت: اشهد ان لا اله الا الله و صلوات بر محمد و امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ فرستاد و این آیه را تلاوت کرد:
(بسم الله الرحمن الرحیم ونرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم أئمه ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض ونُری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون)
او می رود دامن کشان
هشتم ماه ربیع الاول260 هجری قمری
سامرا در سوگ ابن الرضا نشست. بزرگ هاشمیان به شهادت رسیده و اکنون همه در حیرتند که کیست تا بر پیکر امام معصوم بتواند نماز بگذارد.
در کیفیت شهادت آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند و بر احوال آن حضرت مطلع گردند و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود و از احوال او آگاه شود.
بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.
حضرت ولی عصر که طبق نص فرمایش پدر بلکه همه اجداد طاهر خود امام بعد از پدر بودند پیش آمده و بر پدر نماز گزارد و آن پیکر پاک را کنار امام هادی علیه السلام دفن کرد. و این گونه چون حضرت عیسی بن مریم و یحیای پیامبر که در کودکی به نبوت برگزیده شدند این آخرین حجت الهی نیز در 5سالگی به امامت رسید.
آغاز غیبت
غیبت صغری ربیع الاول 260هجری
درباره آغاز غیبت صغری از نظر علمای شیعه چند نظر وجود دارد: گروهی از علما آغاز «غیبت صغری» را از جریان سرداب مى دانند؛ یعنى آن گاه که مأموران «معتمد»، خلیفه عباسى منزل آن حضرت را در «سامرا»مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند آنان معتقدند: حضرت «حجت» از این تاریخ به بعد از دیدهها پنهان و غیبت صغری آغاز شد.
برخى همانند شیخ مفید در الارشاد آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت آن حضرت مى دانندکه این نظر برخلاف نظر مشهور علماى امامیه است. دیدگاه مورد اتفاق علمای امامیه این است که آغاز غیبت صغری از هنگام شهادت ابو محمد، امام حسن عسکرى(ع) و آغاز سفارت اولین سفیر امام مهدى(ع)، «عثمان بن سعید عمرى» از تاریخ هشتم ربیعالاول سال 260. ق آغاز شد و این دوره تا تاریخ پانزدهم شعبان سال 329 . ق هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت، «على بن محمد سمرى» به مدت 69 سال و اندى ادامه داشت.
11 قرن تنهایی انسان
آغاز غیبت کبری پانزدهم شعبان329 هجری ابوالحسن علی بن محمد سمری در گذشت . 6 روز قبل از این تاریخ توقیعى از ناحیه مقدسه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف آمد که گفته بودند: -1 شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. 2 - حسابات خود را مرتب کن. 3 - پس از خود کسی را به جانشینى خود معرفى نکن که غیبت کبرى آغاز شده است و این امر آنقدر به طول خواهد انجامید که دنیا را ظلم و ستم پر خواهد کرد و دلها را قساوت فرا خواهد گرفت و مرا ظهور نخواهد بود مگر به امر خداوند تبارک و تعالی. درست 6 روز پس از این توضیح، على بن محمد سمرى ( رضوان الله علیه ) در سال 329 هجرى قمرى دیده از جهان فرو بست و ازآن روز شیعیان نه بلکه همه منتظران منجی موعود از آدم تا خاتم درست 1100 سال است که چشم به راهند.
نواب اربعه
و آنگاه که ارده الهی بر این تعلق گرفت تا آخرین حجتش در سراپرده عالم امکان در غیبت صغرا قرار بگیرد، به سال 260 هجری قمری چهارتن از بزرگان شیعه این امانت خدایی را برعهده گرفتند تا وکیل و سفیر و نایب خاص امام زمان خویش باشند. وه که چه سعادتی میتوان برای انسان متصور شد. این وکیلان سعادت شیعه خدمت حضرت مىرسیدند و وکالتشان بهخصوص مورد تایید بود و پاسخ هاى امام در حاشیه نامههایی که حاوی پرسش های مردم بود توسط آنان به دست مردم مىرسید. این وکیلان را امروز در تاریخ با عنوان نواب اربعه میشناسیم.عثمان بن سعید عمرى، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختى و على بن محمد سمری نواب خاصه حضرتند.البته غیراز این چهار بزرگوار وکلاى دیگرى هم از طرف امام علیه السلام در بلاد مختلف بودند که به وسیله همین چهار نفر امور مردم را به عرض امام زمان علیه السلام مىرساندند و از سوى امام در مورد آنان توقیعهایى صادر شده بود.
نواب اربعه از نزدیکان و یاران صدیق ائمه و همواره مورد تشویق و ستایش آنان بودند. برای مثال وقتی احمدبناسحاق از امام حسن عسکری(ع) پرسید که با چه کسی رفت و آمد کنم؟ احکام دینم را از جانب که به دست آورم و سخن چه کسی را بپذیرم؟ حضرت در پاسخ فرمودند:«عثمانبنسعید عمری و فرزندش مورد تایید ما هستند و آنچه به تو گفتند از جانب ما میگویند، از آنها بشنو و تبعیت کن و بدان که آنها امین و مورد اعتماد ما هستند.» چهارمین نایب امام نیز علیبن محمد سمری بود که 4سال در شغل نیابت بود و به سال 329 درگذشت. به این ترتیب بود که دفتر نیابت بسته شد، اما این به معنای دوری و محرومیت از خورشید وجود امام نیست، بلکه طبق روایات در دوران غیبت کبری وجود امام بسان خورشید پشت ابر میماند و همواره نقش هدایتگری خود را ایفا میکند.
قال الامام المهدی، صاحب العصر و الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
«سَیَأْتی إلی شیعَتی مَنْ یَدَّعِی المُشاهَدَهَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَی المُشاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانی وَ الصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظیم.»:
آگاه باشید به زودی کسانی ادّعای مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هر کس قبل از «خروج سفیانی» و شنیدن صدای آسمانی، ادّعای مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است؛ حرکت و نیرویی جز به خدای بزرگ نیست.
«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَیالله عَزَّوَجَلَّ، کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) لَمْ یُقْتَلْ، فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ»:
امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس برای ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست. و امّا گفته کسانی که پنداشتهاند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهی است.
«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر.»:
حقّ با ما و در میان ماست، کسی جز ما چنین نگوید، مگر آنکه دروغگو و
افترا زننده باشد.
«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُواالله جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی میآورد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید.
«فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَهً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَهٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حَوْبَه.»:
هر یک از شما باید به آنچه او را به دوستی ما نزدیک میسازد، عمل کند و از آنچه خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوری گزیند، زیرا خداوند بهطور ناگهانی انسان را میگیرد، در وقتی که توبه برایش سودی ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمیدهد.
«فَاتَّقُواالله، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّی عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّهِ عَلَی السُّنَّهِ الْواضِحَهِ.»:
از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.
«إِنَّالله تَعالی لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا اَهْمَلَهُمْ سُدًی بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَهً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ.»:
خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و برای آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آنگاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانیاش جلوگیری فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمیدانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ به واسطه تفضّلی که برایشان روا داشته ـ واسطه باشند.
«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِالله تَعالی ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:
ظهورینیست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانی و قساوت دلها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.
«لا یَحِلُّ لاَِحَد أَنْ یَتَصَرَّفَ فی مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ.»:
تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمی بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدی وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ.»:
پناه به خدا میبرم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی و از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنهها.
«أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:
خودت را [برای خدمت] در اختیار مردم بگذار و محلّ نشستن خویش را درِ ورودی خانه قرار بده و حوائج مردم را برآور.
راز دلبرانه، در روایات اهل سنت
عزّالدّین ابن اثیر (متوفّاى 630): «ابو محمّد عسکرى (امام حسن عسکرى) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات یافت و او پدر محمّد است که شیعه او را «منتَظَر» نامند.»
عماد الدّین ابوالفداء اسماعیل بن نورالدّین شافعى (متوفّاى 732): «على هادى (امام دهم) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات یافت. او پدر حسن عسکرى است و حسن عسکرى یازدهمین امام از ائمّه دوازدهگانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحبسرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»
ابن حجر هیثمى مکّى شافعى (متوفّاى 974) در «الصّواق المحرقه»: «حسن عسکرى در سامرّا وفات یافت، عمرش 28 سال بود و به قولى او را مسموم کردند و از خود فرزندى جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقى نگذاشت.عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا در آن کمى سنّ، به وى حکمتِ امامت را عطا کرده بود و «قائم منتظَر» نامیده مىشود.»
نورالدّین على بن محمّد بن صبّاغ مالکى (متوفّاى 855) : «مدّت امامت امام حسن عسکرى شش سال بود. او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقى گذاشت که براى حکومتِ حقّ، انتظارش کشیده مىشود. پدرش او را مخفى نگهداشته و پنهانش کرده بود و آن به علّت سختى کار و خوف از سلطان وقت بود.»
ابوالعبّاس احمدبن یوسف دمشقى قرمانى (متوفّاى 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» :«فصل یازدهم کتاب در بیان حال خلف صالح امام ابى القاسم محمّد فرزند حسن عسکرى است که عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا به وى حکمت عطا فرمود، چنان که به یحیى(علیه السلام) داده شد. او متوسّط القامه، زیباموى، زیبابینى و گشاده پیشانى بود.»معلوم مىشود که تولّد حضرت مهدى براى این نویسنده و مورّخ اهل سنت به قدرى واضح و یقینى بوده که حتّى به بیانِ قیافه و شمائل آن حضرت نیز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» یاد کرده است.
حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف کنجى شافعى (متوفّاى 658) در «کفایه الطّالب» :«امام عسکرى روز جمعه هشتم ربیع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنیا رفت و در خانه اى که پدرش در آن دفن شده بود، دفن گردید، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.کتاب کفایهالطّالب را در اینجا تمام کرده و حالات او را در کتابى مخصوص مىنگاریم.»ناگفته نماند که کتاب ویژه این عالمِ اهل سنت درباره حضرت مهدى(علیه السلام)، البیان فى اخبار صاحب الزّمان نام دارد.
خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفى در کتاب «فضل الخطاب» : «ابومحمّد حسن عسکرى بعد از خودش جز فرزندى به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر که موسوم به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان است بر جاى نگذاشت. شب میلاد او نیمه شعبان سال 255 هجرى و مادرش امّ ولد بوده که نرجس نامیده شده است.»
ابن طلحه کمال الدّین شافعى (متوفّاى 654) در «مطالب السَّئُول فى مناقب آلالرّسول» :«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسکرى همین بس که بزرگترین منقبت و مزیّتى که خدا به او داده آن است که مهدى موعود از صلب اوست... مادرش کنِیزى است به نام صیقل و نام خودش محمّد، کنیه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولى «منتظَر» است.»
شمس الدّین ابوالمظفّر سبط بن جوزى حنفى (متوفّاى 654) در کتاب معروفش «تذکره الخواصّ»:«محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرّضا بن جعفر بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب، کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرین ائمّه است. خبر داد ما را عبدالعزیز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خارج مىشود در آخر الزّمان مردى از فرزندانم که اسم او مثل اسم من و کنیه او مثل کنیه من است. زمین را پر از عدل مىکند، همان طور که پر از ظلم شده باشد. این همان مهدى است.»
عبدالوّهاب شعرانى شافعى مصرى (متوفّاى 973) در کتابش به نام «الیواقیت والجواهر» :«... او از اولاد امام حسن عسکرى و تولدّش در نیمه شعبان سال 255 واقع است و او باقى مىماند تا با عیسى بن مریم(علیه السلام) اجتماع کند و عمر شریفش تا زمانِ ما که اکنون سال 958 است، 706 سال مى باشد.»