رد پای فرشته
با خدا حرف میزنم امشب
با زبان ستاره و خورشید
با همین دل که از نگاه« او»
باز هم میشود پر از امید
با خدا حرف میزنم امشب
واژههایم اگرچه معمولی ست
طعمی از نور و روشنی دارد
رنگ و عطرش چهقدر رویایی ست
روی این واژههای نورانی
ردپای فرشتهها پیداست
و خدا مهربان و آرام است
شعرهایش صمیمی و زیباست
آسمانم ستارهباران شد
جشنی از گل، نسیم و نور و بهار
دل من میرود به سوی خدا
روی دامانی از شکوفه، سوار
مریم محمدخانی از تهران
تصویرگری از زهرا بیرامی ، خلخال
فریاد
آیا هنوز قایق نشکستهای هست؟
یا دریای نخشکیدهای؟
تا این ابر سخاوتمند غم را
که سایه افکنده بر من
پشت سر گذارم؟
دور شوم از ساحل اندوه
و بروم به جایی که...
جایی به جز اینجا؟!
ریحانه محمدنژاد، خبرنگار افتخاری از تهران
تصویرگری از سعیده ترکاشوند
دل من
زرد و بیقواره شده دلم
از بس که غصه خورده
دیگر نه سرخ است
همچون لپهای دختران شرمزده
نه گرم است
چون روزهای مرداد
*
نگاه میکنم به آینه
ترکترک خورده است دلم!
رضوانه سوری، خبرنگار افتخاری از کرج