تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۳:۱۸

گل‌مهر کازری: گاهی ممکن است برای رفتن به تئاتر دنبال بهانه­ای بگردیم، اما وقتی تابستان باشد و درگیری‌های درس و کار هم کمتر، شنیدن خبر برگزاری دوازدهمین جشنواره بین­المللی نمایش عروسکی کافی است تا بی هیچ بهانه­ای خودم را به یکی از تالارهای نمایش برسانم.

   در شش روز برپایی جشنواره، بیشتر از ده نمایش از کشورهای مختلف دیدم و حالا که چند روزی از اختتامیه جشنواره  گذشته، دنبال بهانه‌هایی می‌گشتم تا تجربه­ام را از تماشای نمایش‌ها با دیگران هم در میان بگذارم . ولی همیشه که بهانه و دلیلی لازم نیست تا از تجربه‌های خوبمان حرف بزنیم و آنها را با هم در میان بگذاریم، مگر نه؟

فلوت سحرآمیز - عکس ها از مرکز هنرهای نمایشی


   «فلوت سحرآمیز »یک اپرای عروسکی است که بر اساس اپرای موتسارت به همین نام تنظیم شده. عروسک­های این نمایش با نخ­هایی دو متری از بالا هدایت می­شوند. آموختن حرکت دادن این عروسک‌ها، بیشتر از سه سال طول می­کشد. اینجا یک نمایش عروسکی بهانه­ای شده برای معرفی اپرای مشهور موتسارت و این اپرای زیبا هم بهانه­ای شده برای دیدن مهارت­های عروسک­گردان­ها در گرداندن بسیار ظریف و دیدنی عروسک­های نخی.

   گذشته از موسیقی زیبا و حرکت­های شگفت­انگیز عروسک­ها، نورپردازی و طراحی نور  این نمایش هم از عواملی است که در خیال­انگیزتر شدن آن و منتقل کردن احساس‌‌ها به تماشاگران، نقش زیاد و مهمی دارند.

کانتوس انیماتا

   «کانتوس انیماتا» به معنای «نغمۀ هستی»،  از کشور هلند، یک نمایش عروسکی فلسفی- عرفانی است، که هر کس می­تواند برداشت شخصی خودش را از آن، داشته باشد، چون نمایش قصۀ مشخصی ندارد و به قدرت تخیل تماشاگرانش تکیه می­کند.حرکت و نمایش پارچه و نورهای رنگی و باد و شن ، انرژی درونی صحنه را به تماشاگرها منتقل می‌کنند و تقابل نور و تاریکی و ترکیب‌های رنگی چشم‌نواز، تصویرها و ترکیب­بندی‌هایی جذاب به وجود می‌آورند.

پولچینلا با 4 دست

   «پولچینلا» عروسکی است ایتالیایی که شباهت­های زیادی به عروسک ملی ما، «مبارک» دارد‌: چهره­ای سیاه وصدایی زیر و جیغ جیغی که به کمک سوتی به نام صفیر در دهان عروسک‌گردانش ایجاد می‌شود؛ اما پولچینلا عروسکی دستکشی است و مبارک عروسکی نخی.

   قصه «پولچینلا با چهار دست» بسیار ساده است و  بهانه­ای است برای معرفی بهتر شخصیت پولچینلا .  در این نمایش عروسک‌گردان­ها از دو عروسکِ شبیه به هم پولچینلا، در دو خیمۀ مختلف استفاده  و با این کار امکان به وجود آوردن کمدی موقعیت را بیشتر کرده اند؛ در حالی که در سنت نمایشی پولچینلا هیچ‌وقت دو عروسک پولچینلا با هم کنار نمی‌آیند.

اوسنه گمشده

   در«اوسنه‌گمشده»،که‌متن‌آن یکی‌از نمایشنامه‌های برگزیدۀ جشنواره است، افسانه­های کهن و ملی کشورمان،  با پرداختی تازه و امروزی، بهانه­ای شده تا مسئله­های این روزها به شکلی نو به نمایش در بیایند.در این نمایش که عروسک­هایی زیبا با شخصیت پردازی درست و جذاب دارد، پسر آخرین پادشاه مشرق و مغرب‌زمین، شاهزاده‌ای دلاور نیست که در قصر زندگی کند و تفریحش شکار باشد؛او شلوار جین می­پوشد، وقتش را با گردش با اتومبیل آخرین مدلش می‌گذراند و تفریحش رفتن به کافی­شاپ است!

 آخرین دخترِ آخرین شاه پریان هم که هفتصد سال است در چاهی محبوس شده، شوق دیدن جهان مدرن امروز و نمادهای آن را دارد. در اوسنه گمشده، فناوری نوین هم نقش دارد و ننه کلاغِ خبرچین با دوربین پنج مگاپیکسلی تلفن همراهش، عکس می‌گیرد و از خواهرانِ کبوتر، پیام کوتاه دریافت می‌کند. همۀ این عوامل دست در دست هم اقتباسی تازه و به روز را از افسانه­ای که در دل تاریخ گم شده، به نمایش درمی‌آورند.

آلیس در آینه

   اینجا طراحی صحنه فوق­العاده و فکرهای بکر و استفاده­ای هوشمندانه از ابزاری ساده، تجربه­ای تازه به وجود آورده است. این ابزار ساده در حقیقت چند آینه هستند؛  همان
شیشه­های بازتابنده دوطرفه که از هر طرف به آنها نور بتابد، آینه می­شوند و طرف دیگر، شیشه­ای معمولی باقی می‌ماند. «آلیس در آینه» از ایتالیا آمده بود تا نگاه و تعریف کارگردان و نویسندۀ آن را از داستان آشنای «آلیس در سرزمین عجایب» به نمایش بگذارد.

   این نمایش با استفاده از دو پروژکتور که در دو سوی این آینه­ها قرار گرفته بودند و روشن وخاموش شدن آنها و نمایاندن تصویرهایی به کمک یک ویدئو پروجکشن بر کف صحنه، که در این آینه‌ها منعکس می شدند، زاویه دیدهای جدیدی ایجاد می­کرد و به صحنه نمایش پرسپکتیوی عمیق و بُعدی دیگر می‌داد. این بُعد تازه همان رویاها و تخیلات آلیسِ کوچک بود و تماشاگران به همراه او با آینه به دنیایی خیالی وارد می­شدند.

قورباغه

   قورباغه نمایشی موسیقایی (موزیکال) از کشور هلند است که از موسیقی و آوازهای همزمان خواننده­ای که بازیگر و عروسک­گردان نمایش هم هست، استفاده زیادی کرده. عروسک­های آن بلندقدند، تقریباً هم قد عروسک‌گردان‌ها و ابتکاری هستند از گروه نمایش قورباغه.

   در این نمایش یک داستان ساده و یک‌خطی، بهانه­ای شده تا سه داستان متفاوت دیگر از سه نویسنده و نقاش مشهور هلندی، در دل این نمایش روایت شوند. حرفی که این نمایش با ما در میان می‌گذارد، به کمک موسیقیِ تأثیرگذار و عروسک­گردانیِ پر از ریزه­کاری، دلنشین­تر شده است. قورباغه می­گوید که تغییر مکان چندان ترسناک و مضطرب کننده نیست و یک جور ماجراجویی هیجان­انگیز است و می­تواند راهی برای آشنا شدن با مکان­های تازه و پیداکردن دوستانی جدید باشد.

آرش

   متن نمایش «آرش» خیلی پای­بند اسطوره شناخته­شده آرش نیست و نگاهی تازه به این داستان دارد. اینجا این داستان آشنا بهانه­ای شده برای به نمایش گذاشتن فکرها و ایده­های بکر و جذاب اجرایی گروه. عروسک­های این نمایش، که بیشتر به شیوۀ میله­ای هدایت می­شوند، سنگ­های ریز و درشتی هستند که به کمک نیروی تخیل عروسک­گردان­ها و تماشاگران جان می‌گیرند و با ظرافت زیاد و حرکت­های نرمشان یادآوری می­کنند که به کمک نیروی فکر و تخیل می­توان از هر چیزی برای قصه­گفتن و نمایش دادن استفاده کرد.

یوهان اشتراوس و دوشیزه دانوب

   این بار هم عروسک­های نخی اتریشی بهانه­ای شده­اند که با یک موسیقی­دان مشهور اتریشی و  اثرهایش آشنا شویم. در بخش اول نمایش به خانه یوهان اشتراوسِ پسر، که سلطان والس شناخته شده، می­رویم و مثل یک فیلم مستند با زندگی و مهم­ترین اثرهای او آشنا می­شویم؛ انگار یک جور نمایش عروسکی مستند اجرا می­شود.

   در پرده دوم پس از دانستن این که یوهان جوان چه­طور با افسانۀ دانوب، یکی از افسانه­های ملی اتریش، آشنا می­شود، اپرای عروسکی «پری دانوب» اجرا می­شود که از نظر شکل و شیوۀ اجرا به اپرای عروسکی «فلوت سحرآمیز» خیلی شباهت دارد؛ باز هم موسیقی، نور و عروسک.

قلعه شنی

گاهی طراحی صحنه نقش خیلی مهمی در جذابیت یک نمایش پیدا می­کند و همین‌طور در ارتباط برقرار کردن آن با تماشاگرها. طراحی صحنه، موسیقی زنده و استفاده از فناوری در ایجاد تصویرهای زیبایی که همزمان خلق می­شوند، مهم­ترین عواملی هستند که نمایش «قلعه شنی» از کشور بلاروس را جذاب و شگفت­انگیز می‌کنند.

دو صحنه­یار، پشت میزهای کوچکی در گوشه­های صحنه نشسته­اند و بر روی یک سینی شن، با انگشت طرح­هایی می­کشند که تصویرش همزمان بر روی پرده­ای در پشت دکور نمایش می­افتد. آنها با استفاده از نور و فیلترهای رنگارنگ به این تصویرها، رنگ و زیبایی می­بخشند. گاهی در میان این نقاشی­ها فیلم­هایی هماهنگ با آنها نشان داده می­شود که صحنه را خیال­انگیزتر می‌کند و در حقیقت تصویری از فکر راوی و داستانی را که روایت می­کند، پشت دکور و عروسک­ها نشان­می­دهد.