در شش روز برپایی جشنواره، بیشتر از ده نمایش از کشورهای مختلف دیدم و حالا که چند روزی از اختتامیه جشنواره گذشته، دنبال بهانههایی میگشتم تا تجربهام را از تماشای نمایشها با دیگران هم در میان بگذارم . ولی همیشه که بهانه و دلیلی لازم نیست تا از تجربههای خوبمان حرف بزنیم و آنها را با هم در میان بگذاریم، مگر نه؟
فلوت سحرآمیز - عکس ها از مرکز هنرهای نمایشی
«فلوت سحرآمیز »یک اپرای عروسکی است که بر اساس اپرای موتسارت به همین نام تنظیم شده. عروسکهای این نمایش با نخهایی دو متری از بالا هدایت میشوند. آموختن حرکت دادن این عروسکها، بیشتر از سه سال طول میکشد. اینجا یک نمایش عروسکی بهانهای شده برای معرفی اپرای مشهور موتسارت و این اپرای زیبا هم بهانهای شده برای دیدن مهارتهای عروسکگردانها در گرداندن بسیار ظریف و دیدنی عروسکهای نخی.
گذشته از موسیقی زیبا و حرکتهای شگفتانگیز عروسکها، نورپردازی و طراحی نور این نمایش هم از عواملی است که در خیالانگیزتر شدن آن و منتقل کردن احساسها به تماشاگران، نقش زیاد و مهمی دارند.
کانتوس انیماتا
«کانتوس انیماتا» به معنای «نغمۀ هستی»، از کشور هلند، یک نمایش عروسکی فلسفی- عرفانی است، که هر کس میتواند برداشت شخصی خودش را از آن، داشته باشد، چون نمایش قصۀ مشخصی ندارد و به قدرت تخیل تماشاگرانش تکیه میکند.حرکت و نمایش پارچه و نورهای رنگی و باد و شن ، انرژی درونی صحنه را به تماشاگرها منتقل میکنند و تقابل نور و تاریکی و ترکیبهای رنگی چشمنواز، تصویرها و ترکیببندیهایی جذاب به وجود میآورند.
پولچینلا با 4 دست
«پولچینلا» عروسکی است ایتالیایی که شباهتهای زیادی به عروسک ملی ما، «مبارک» دارد: چهرهای سیاه وصدایی زیر و جیغ جیغی که به کمک سوتی به نام صفیر در دهان عروسکگردانش ایجاد میشود؛ اما پولچینلا عروسکی دستکشی است و مبارک عروسکی نخی.
قصه «پولچینلا با چهار دست» بسیار ساده است و بهانهای است برای معرفی بهتر شخصیت پولچینلا . در این نمایش عروسکگردانها از دو عروسکِ شبیه به هم پولچینلا، در دو خیمۀ مختلف استفاده و با این کار امکان به وجود آوردن کمدی موقعیت را بیشتر کرده اند؛ در حالی که در سنت نمایشی پولچینلا هیچوقت دو عروسک پولچینلا با هم کنار نمیآیند.
اوسنه گمشده
در«اوسنهگمشده»،کهمتنآن یکیاز نمایشنامههای برگزیدۀ جشنواره است، افسانههای کهن و ملی کشورمان، با پرداختی تازه و امروزی، بهانهای شده تا مسئلههای این روزها به شکلی نو به نمایش در بیایند.در این نمایش که عروسکهایی زیبا با شخصیت پردازی درست و جذاب دارد، پسر آخرین پادشاه مشرق و مغربزمین، شاهزادهای دلاور نیست که در قصر زندگی کند و تفریحش شکار باشد؛او شلوار جین میپوشد، وقتش را با گردش با اتومبیل آخرین مدلش میگذراند و تفریحش رفتن به کافیشاپ است!
آخرین دخترِ آخرین شاه پریان هم که هفتصد سال است در چاهی محبوس شده، شوق دیدن جهان مدرن امروز و نمادهای آن را دارد. در اوسنه گمشده، فناوری نوین هم نقش دارد و ننه کلاغِ خبرچین با دوربین پنج مگاپیکسلی تلفن همراهش، عکس میگیرد و از خواهرانِ کبوتر، پیام کوتاه دریافت میکند. همۀ این عوامل دست در دست هم اقتباسی تازه و به روز را از افسانهای که در دل تاریخ گم شده، به نمایش درمیآورند.
آلیس در آینه
اینجا طراحی صحنه فوقالعاده و فکرهای بکر و استفادهای هوشمندانه از ابزاری ساده، تجربهای تازه به وجود آورده است. این ابزار ساده در حقیقت چند آینه هستند؛ همان
شیشههای بازتابنده دوطرفه که از هر طرف به آنها نور بتابد، آینه میشوند و طرف دیگر، شیشهای معمولی باقی میماند. «آلیس در آینه» از ایتالیا آمده بود تا نگاه و تعریف کارگردان و نویسندۀ آن را از داستان آشنای «آلیس در سرزمین عجایب» به نمایش بگذارد.
این نمایش با استفاده از دو پروژکتور که در دو سوی این آینهها قرار گرفته بودند و روشن وخاموش شدن آنها و نمایاندن تصویرهایی به کمک یک ویدئو پروجکشن بر کف صحنه، که در این آینهها منعکس می شدند، زاویه دیدهای جدیدی ایجاد میکرد و به صحنه نمایش پرسپکتیوی عمیق و بُعدی دیگر میداد. این بُعد تازه همان رویاها و تخیلات آلیسِ کوچک بود و تماشاگران به همراه او با آینه به دنیایی خیالی وارد میشدند.
قورباغه
قورباغه نمایشی موسیقایی (موزیکال) از کشور هلند است که از موسیقی و آوازهای همزمان خوانندهای که بازیگر و عروسکگردان نمایش هم هست، استفاده زیادی کرده. عروسکهای آن بلندقدند، تقریباً هم قد عروسکگردانها و ابتکاری هستند از گروه نمایش قورباغه.
در این نمایش یک داستان ساده و یکخطی، بهانهای شده تا سه داستان متفاوت دیگر از سه نویسنده و نقاش مشهور هلندی، در دل این نمایش روایت شوند. حرفی که این نمایش با ما در میان میگذارد، به کمک موسیقیِ تأثیرگذار و عروسکگردانیِ پر از ریزهکاری، دلنشینتر شده است. قورباغه میگوید که تغییر مکان چندان ترسناک و مضطرب کننده نیست و یک جور ماجراجویی هیجانانگیز است و میتواند راهی برای آشنا شدن با مکانهای تازه و پیداکردن دوستانی جدید باشد.
آرش
متن نمایش «آرش» خیلی پایبند اسطوره شناختهشده آرش نیست و نگاهی تازه به این داستان دارد. اینجا این داستان آشنا بهانهای شده برای به نمایش گذاشتن فکرها و ایدههای بکر و جذاب اجرایی گروه. عروسکهای این نمایش، که بیشتر به شیوۀ میلهای هدایت میشوند، سنگهای ریز و درشتی هستند که به کمک نیروی تخیل عروسکگردانها و تماشاگران جان میگیرند و با ظرافت زیاد و حرکتهای نرمشان یادآوری میکنند که به کمک نیروی فکر و تخیل میتوان از هر چیزی برای قصهگفتن و نمایش دادن استفاده کرد.
یوهان اشتراوس و دوشیزه دانوب
این بار هم عروسکهای نخی اتریشی بهانهای شدهاند که با یک موسیقیدان مشهور اتریشی و اثرهایش آشنا شویم. در بخش اول نمایش به خانه یوهان اشتراوسِ پسر، که سلطان والس شناخته شده، میرویم و مثل یک فیلم مستند با زندگی و مهمترین اثرهای او آشنا میشویم؛ انگار یک جور نمایش عروسکی مستند اجرا میشود.
در پرده دوم پس از دانستن این که یوهان جوان چهطور با افسانۀ دانوب، یکی از افسانههای ملی اتریش، آشنا میشود، اپرای عروسکی «پری دانوب» اجرا میشود که از نظر شکل و شیوۀ اجرا به اپرای عروسکی «فلوت سحرآمیز» خیلی شباهت دارد؛ باز هم موسیقی، نور و عروسک.
قلعه شنی
گاهی طراحی صحنه نقش خیلی مهمی در جذابیت یک نمایش پیدا میکند و همینطور در ارتباط برقرار کردن آن با تماشاگرها. طراحی صحنه، موسیقی زنده و استفاده از فناوری در ایجاد تصویرهای زیبایی که همزمان خلق میشوند، مهمترین عواملی هستند که نمایش «قلعه شنی» از کشور بلاروس را جذاب و شگفتانگیز میکنند.
دو صحنهیار، پشت میزهای کوچکی در گوشههای صحنه نشستهاند و بر روی یک سینی شن، با انگشت طرحهایی میکشند که تصویرش همزمان بر روی پردهای در پشت دکور نمایش میافتد. آنها با استفاده از نور و فیلترهای رنگارنگ به این تصویرها، رنگ و زیبایی میبخشند. گاهی در میان این نقاشیها فیلمهایی هماهنگ با آنها نشان داده میشود که صحنه را خیالانگیزتر میکند و در حقیقت تصویری از فکر راوی و داستانی را که روایت میکند، پشت دکور و عروسکها نشانمیدهد.