تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۵:۰۷

دوچرخه: اینجا گفت‌وگوی نلی محجوب را با کیوان عبیدی آشتیانی، مترجم کتاب «پرنیان و پسرک»، نوشته لوئیس لوری، می‌خوانید.

کیوان عبیدی آشتیانی به خاطر ترجمه این کتاب جایزه چهارمین دوره کتاب فصل در بخش نوجوان را دریافت کرد. دو مطلب دیگر مربوط به لوئیس لوری و کتاب «پرنیان و پسرک»، با عنوان‌های «زندگی یک مادربزرگ نویسنده» و «چه اتفاقی می‌افتد در خواب‌هایمان»، را هم ببینید.

کیوان عبیدی آشتیانی به خاطر ترجمه کتاب «پرنیان و پسرک» موفق به دریافت جایزه چهارمین دوره کتاب فصل در بخش نوجوان شد. خاطرم هست، اولین باری که می‌خواستم با او صحبت کنم کسی که شماره تلفن ایشان را داد گفت حواست باشد خانم هستند، نگویی آقای آشتیانی!

خانم کیوان عبیدی آشتیانی متولد1335 است و در رشته  مدیریت بازرگانی تحصیل کرده است.

   ***

  • درباره اسمتان توضیح بدهید. چطور شد اسم پسرانه برایتان انتخاب کردند و به خاطر این اسم با چه اتفاق‌هایی روبه‌رو شدید؟

   این موضوع همیشه برایم جالب بوده، البته گاهی برایم دردسر درست کرده است. اسمم را پدربزرگم قبل از به دنیا آمدنم انتخاب کرد. او معتقد بود کیوان یک ستاره است و در فارسی هم مونث و مذکر وجود ندارد. می‌گفت این بچه برای من کیوان است، فرقی نمی‌کند دختر باشد یا پسر.

 او آسمان را خیلی دوست داشت. بچه‌ که بودم خیلی متوجه تفاوت اسمم  نمی‌شدم. ولی دانشگاه که رفتم استادی داشتیم که خانم  بسیار محترمی بود و اصلاً عادت نداشت دخترها را پای تخته ببرد. وقتی اولین بار صدا کرد: آقای آشتیانی بیاد پای تخته،‌ خیلی خجالت کشید و ناراحت شد.  بعد هم مرا سربازی احضار کردند. بعد هم بسیاری از امتیازهایی را که برای دخترها قایل می‌شدند در ابتدا برای من قایل نبودند. البته کارت ملی من هم به نام آقای کیوان عبیدی آشتیانی صادر شد که مدت‌ها به دنبال اصلاح آن بودم.

   حتی برای گرفتن جایزه کتاب فصل هم مجری گفت آقای کیوان عبیدی آشتیانی، وقتی من بلند شدم، گفت: ظاهراَ نماینده‌شان را فرستاده‌اند. کسانی که در جلسه بودند و مرا می‌شناختند زدند زیر خنده و جو سالن کلی تغییر کرد. البته این اتفاق برای کسانی که مرا نمی‌شناسند بارها و بارها تکرار می‌شود.

  • با توجه به رشته تحصیلی‌تان چطور شد که به کار ترجمه روی آوردید؟

   از بچگی به کتاب علاقه داشتم. آن موقع کتاب‌های کودک کم چاپ می‌شد. من «قصه های خوب برای بچه‌های خوب» نوشته آقای مهدی آذریزدی را می‌خواندم؛ کتاب‌های بزرگسالان را می‌خواندم؛ حتی دایره‌المعارف می‌خواندم و 2 جلد این کتاب را حفظ کرده بودم، طوری که می‌توانستند از من امتحان بگیرند. بعضی وقت‌ها تا ساعت 3 یا 4 صبح کتاب می‌خواندم، وقتی سر کار می‌رفتم پدرم می‌گفت کیوان کی می‌خواهد برود سر کار؟  فکر می‌کنم با کتاب زندگی می‌کردم. اما رشته تحصیلی‌ام برای گذران زندگی است نه علاقه. چون به هر حال به عنوان یک زن در اجتماع دلم می‌خواست حضور جدی و خوبی داشته باشم. ولی فقط با خواندن کتاب به این موقعیت دست پیدا نمی‌کردم.

  • پاگذاشتن به دنیای ادبیات کودک و نوجوان برایتان چگونه بود؟

   وقتی دخترم شقایق 6ساله شد، فکر کردم باید با کتاب کودک به روز آشنا شوم. این بود که عضو شورای کتاب کودک شدم و بعد از گذراندن دوره‌هایی تخصصی عضو گروه بررسی کتاب شدم. در آنجا دائم در مقابل کتاب‌های بسیار خوب در بخش ترجمه قرار می‌گرفتم. آنگاه متوجه وسعت دنیای ادبیات کودک شدم که در زمان من بسیار محدود بود.

  • چطور با زبان انگلیسی آشنا شدید؟

   هیچ‌وقت کلاس زبان انگلیسی نرفته بودم. اما عاشق این زبان بودم و هستم. شاید خیلی لغت ندانم اما فرهنگ انگلیسی را به خوبی می‌شناسم و به نظرم این مسئله در ترجمه بسیار مهم است. من می‌دانم در هر ایالت آمریکا طرز خوراک،‌ پوشاک و‌ فرهنگ چگونه است، خصوصیت‌های اخلاقی و تولیدهای آن ایالت را می‌شناسم. این تسلط را همیشه داشتم، چون به کتاب علاقه داشتم کمکم کرد. از طرفی قضیه اینترنت و امکان جست‌وجو هم خیلی بیشتر به من کمک کرد تا به سمت کتاب‌های محبوب دنیا بروم.

  • در انتخاب کتاب‌ها چه چیز بیشتر برایتان مهم است؟

   بیشتر انتخاب بچه‌ها برایم مهم است. اینکه کتاب‌هایی را پیدا کنم که مخاطبم دوست داشته باشد، نه اینکه فقط هیجان و تفریح داشته باشد و جنبه‌های روان‌شناختی و اجتماعی هم برایم مهم است. پس سراغ کتاب‌هایی می روم که جایزه‌های بزرگ و مهم گرفته‌اند.

  • اولین کتابی که ترجمه کردید چه نام داشت؟

   «بخشنده»، ‌نوشته «لوئیس لوری» که همین کتاب  پرنیان و پسرک را هم او نوشته است و سال 1994 یکی از جایزه‌های بزرگ را برده است. کتاب فضای تخیلی جالبی دارد و انتهای کتاب مثل پازل است. ماهنامه «سلام بچه‌ها» هم به انتخاب بچه‌ها این کتاب را به عنوان کتاب سال انتخاب کرد و همین باعث تشویق من شد.

  • کتاب دیگری دارید به اسم «با کفش‌های دیگران راه برو» در باره این کتاب هم توضیح بدهید؟

   این کتاب جایزه نیوبری را برده است . راستش موقع ترجمه این کتاب من مدام گریه می‌کردم و تمام ورق‌های کتاب خیس بود، چون بسیار لطیف بود. البته فرهنگ سرخ‌پوست‌ها برایم خیلی جذاب بود. شخصیت اصلی کتاب هم یک دختربچه سرخ‌پوست است که مادرش را از دست داده و در سفر به باورهایی می رسد. این کتاب سال گذشته نامزد دریافت جایزه کتاب سال هم شده بود.

  • شما هم از این جمله‌های کلیشه‌ای «وقتی من هم‌سن تو بودم این کار را می‌کردم یا این کار را نمی‌کردم.» به دخترتان می‌گویید.

   من و دخترم خیلی به هم نزدیک هستیم. همیشه در جاهایی که دوست دارد به عنوان همراهش حضور دارم. با هم سینما می‌رویم،‌خرید می‌رویم. خیلی وقت‌ها بهش می‌گویم من وقتی سن تو بودم... اما خیلی وقت‌ها هم می‌گویم شقایق زمانه تغییر کرده است. یادم می‌آید در زمان من هم پدر و مادرم اشتباه‌هایی می‌کردند. سعی می‌کنم اشتباه‌ آنها را تکرار نکنم. من باید شرایط زمانه را بفهمم؛ بنابر این بیشتر از دخترم با کامپیوتر و تکنولوژی آشنا می‌شوم تا بهتر او را درک کنم. وقتی همه چیز را می‌شناسم راحت‌تر می‌توانم اطمینان کنم.

  • اسم کتابی که همیشه در خاطرتان مانده چیست؟

   «پر» اثر «ماتیسن» و برای گروه سنی نوجوان هم «کودک، سرباز، دریا» که فوق‌العاده بود که در زمینه صلح مرا تکان داد.

  • برویم سراغ پرنیان و پسرک که برایتان موفقیت‌هم به همراه آورد؛ این اثر را چطور انتخاب کردید؟

   این اثر را ناشر به من سپرد. چون مترجم اثر دیگر لویس لوری -  بخشنده - بودم به من پیشنهاد شد. کتاب هم طرح تازه‌ای دارد و بسیار از کار خوشم آمد.

  • فکر می‌کنید حس و حالی  را که این اثر برای شما ایجاد کرد، می‌تواند برای  نوجوانان  هم ایجاد کند؟

   کسانی که کتاب را خوانده‌اند از اثر خوششان آمده بود. البته بخش کودک‌آزاری در این اثر رویشان تاثیر گذاشته بود و به آن واکنش نشان می‌دادند. من به آنها گفتم از این بچه‌ها در دنیا کم نیستند و حتی مشکل‌هایی بیشتر و سخت‌تر از شخصیت توی این داستان دارند. این همذات‌پنداری آنها را تسکین می‌دهد و متوجه می شوندکه تنها نیستند؛  بخصوص وقتی کتاب پایان خوبی دارد. آن بچه‌هایی که مشکل دارند می‌توانند امیدوار باشند که هنوز امیدی هست.

  • در باره این کتاب بیشتر توضیح بدهید؟

   این اثر در حقیقت به خواب و رویاها اشاره دارد. و همه درگیر این هستند که اینها چطور ساخته می‌شوند. اینکه رویاها تا چه حد از لحاظ روانی روی آدم‌ها تاثیر می‌گذارند. در حقیقت تاثیر رویا بر زیبا دیدن زندگی و امیدوار بودن. و تاثیر کابوس‌ها بر پریشانی آدم‌هاست.

  • شما وقتی بچه بودید به موجودهایی که در داستان پرنیان و پسرک هست و موجودهایی از این دست باور داشتید؟

   بله. من همیشه می‌پرسیدم خواب چی است؟ رویا و کابوس از کجا می‌آید؟ نویسنده آن‌چنان با تخیل زیبایی به این موضوع پرداخته که برای همه جذاب است. البته آدم‌ها در هر سنی درگیر رویاها و تخیلاتشان هستند.

  • زیباترین رویایی که داشتید؟

   من همیشه  رویاهایم عاشقانه است. با کسی که دوستش داشتم و زنده نیست و خیلی به من نزدیک بوده همیشه در رویاهایم هستم و در خواب می‌بینمش.

  • و کابوستان چی است؟

   بدترین کابوس این است که سر جلسه امتحان هستم و هیچی بلد نیستم.

  • در حال حاضر کار دیگری در دست دارید؟

   بله چند کتاب دست ناشر دارم؛ و منتظر هستم تا مجوز بگیرد و چاپ شود.