همشهری- فرشاد شیرزادی: محمدعلی بهمنی، نامی است که قرار گرفتن نامهای دیگر در کنارش، فخر شعر و غزل معاصر است. او افت تیراژ کتابهای شعر و ادبیات داستانی را، بهویژه در سالهای اخیر به گردن «کرونا» نمیاندازد و معتقد است هنر واقعی روزبهروز بیشتر و بیشتر میبالد و رشد میکند و وسعت و تأثیرش حتی از زیستن هنرمند فراتر است. گفتوگوی ما را با شاعر «باغ لال» بخوانید.
- با نگاه حرفهای و هنرمندانهتان، افت تیراژ کتاب را چگونه و با چه مشخصههایی ارزیابی میکنید؟ دهه ۷۰ کتابی مانند «بیلی باتگیت» دکتروف با ترجمه نجف دریابندری ۷ هزار نسخه صرفاً در چاپ اول تیراژ میخورد. امروز چرا به این نقطه رسیدهایم و با تیراژ ۳۰۰ و ۵۰۰ نسخهای مواجهیم؟
باید وضعیت جامعه و اوضاع اقتصادی را بهدرستی ارزیابی کرد. وقتی ناشر میخواهد مُرکب بخرد و مبلغش بیش از دهها برابر پولی است که قبلاً باید میپرداخت، همین میشود. هر آنچه برای انتشار کتاب میخواهند بخرند، چندین برابر شده است. اگر بخواهند برای کتاب قیمتی چندین برابر بگذارند که طبعاً توهینی به مردم است یا به خود شاعر که میسراید.
- راه چاره چیست؟
راه آن بهنظرم کتابفروشی به شکل کنونی آن نیست. باید برنامهای ریخت و تدوین کرد تا کتاب به سادهترین شکل بهدست مردم برسد. اکنون وضعیت نهتنها در ایران، بلکه در جهان هم تغییر کرده است. مهمتر از موضوع کتاب در این بین مرگ شاعران، نویسندگان و هنرمندان بزرگ طی یکی دو سال اخیر است که باید به آن پرداخت. به گمانم این موضوعی فراتر است. در هر صورت کتاب بالاخره از سوی اصحابش خوانده خواهد شد و راه خودش را باز میکند. اما اگر کسی را از دست بدهیم، چگونه میتوان جایگزینش را یافت و ساخت؟! شاید با مرگ نویسندگان و شاعرانمان درون خودمان بتوانیم زندگیمان را ادامه دهیم اما بهنوعی خودمان را هم به این شیوه آزار دادهایم.
- صرفاً موضوع اقتصادی را دلیل پایین بودن تیراژ کتاب ارزیابی میکنید؟
بله. واقعیتش هم این است. من را علاوه بر این که در عرصه شعر میشناسید، ناشر هستم و چاپخانه هم دارم. دست در کارم و جزءبهجزء مشکلات این عرصه را میدانم. اگر کسی به من بگوید میخواهم کتابی چاپ کنم به او توصیه میکنم و میگویم کتابت را بعداً چاپ کن. هماکنون هم کتابهایی که منتشر میشود، اغلب توهینآمیز است. بهدلیل این که تیراژها حتی در عرصه ادبیات بزرگسال، اگر قبلاً همانطور که گفتید ۱۰ هزار و ۷ هزار و حتی ۱۵ هزار نسخه بود، نهایتا از هزار نسخه به هیچ وجه بالاتر نمیرود؛ پایینتر است، مثلاً ۴۰۰ و ۳۰۰ و ۲۰۰ نسخه. چارهای هم وجود ندارد. مُرکب ایران که به درد این کتابها نمیخورد. مرکب باید از خارج وارد شود که مبلغ زیادی به آن اضافه شده است. کتابها با کیفیت ایرانی به درد نمیخورد. دقت کردهاید که اغلب کتابهای ۳۰۰ و ۴۰۰ نسخهای کافی است یک روز جلوی نور آفتاب قرار بگیرند تا رنگ جلدشان بپرد؟ اگر آن را باز کنید، شیرازهاش بههم میریزد یا بهمراتب کمرنگ میشود، حتی به حدی که محو میشود! چرا که مُرکب جنس بنجل تا آفتاب بخورد از بین میرود.
- راهحل عبور از این مشکلات چیست؟
حکومت باید بودجههایش را در اختیار هنرمندان و ناشران حقیقی و دلسوز عرصه کتاب قرار دهد. کتاب بهطور کلی نباید حتی از آن قیمت گذشته هم بالاتر برود. کتاب باید ارزان باشد. اما امروز میبینیم خانوادهها دو دوتا چهارتا میکنند و با خود میگویند کتاب ارزان از کجا بیابیم؟
- ناشران بیشتر رمان چاپ میکنند. تکلیف استعدادهای منحصر به فرد در حوزه شعر در این بین چه میشود؟ لاجرم باید فراموش شوند و برای شناساندن خود دست روی دست بگذارند و اجازه دهند زمان بگذرد؟
رمان هم ۲۰۰ یا ۳۰۰ نسخه بیشتر چاپ نمیکنند. البته از سوی دیگر هم کمی خوشبینانه باید گفت که این استعدادهای درون شاعر، که یکشبه و دوشبه، یک ساله و دو ساله پایان نمییابد و تمام نمیشود. ما شاعرانی داشتهایم که بهترین ترانههای روزگار را میگفتهاند اما اکنون همانها تا جایی که غیرت دارند در عرصه شرکت نمیکنند. گاهی شعر آنها کنار شعری چاپ میشود که بهمراتب و از هر حیث ضعیف است. اوضاع اینگونه است.
- کرونا و شرایط موجود کشور باعث افت تیراژ کتاب شد یا با توجه به محدودیتهای موجود و بحران کاغذ و به قول شما مُرکب و... به این نقطه میرسیدیم؟
تنها کرونای بیچاره که گناهکار میدان نیست تا ما همه تقصیرها را گردن این ویروس بیندازیم! کرونا باعث مرگ شد. این مرگ باعث میشود که بهخودیخود در این شرایط کتاب کمتر چاپ شود. کتاب اگر درباره مرگ همین روزگار باشد و آگاهیبخش، هرقدر هم که قیمتش بالا باشد، وظیفه است که آن را منتشر کرد. اما کجاست آن کتاب؟ معمولاً در این برهه هم یک شعر عاشقانه را به نام کتاب چاپ میزنند و به مردم قالب میکنند. از شما میپرسم که شعر عاشقانه هماکنون باید چه جایگاهی با توجه به وضعیت موجود داشته باشد؟
قطعاً در اولویتهای دستچندم است.
بنابراین شعری که واقعاً با شرایط موجود سنخیتی ندارد، چگونه باید انتشار یابد؟ حتی این شعرها توسط خوانندگانی که صدای خوبی هم دارند، گهگاه خوانده میشود که موضوعی علی حده است. باید گفت که چرا برخی از شاعران در این اوضاع و احوال شعر «الهی قربانت» بروم میسرایند.
- فقدان مطالعه مکتوب چه کاغذی و چه دیجیتال برای یک جامعه چه عواقبی دارد؟ آن هم برای نسلی که گوشیهای لمسی از صبح تا شب دستشان است و مدام پیجهای مختلف را گَز میکنند؟
این گوشیهای لمسی نسل امروز جوانهای ما را به کجا برده؟ آیا اصلاً دوست دارند کتاب بخوانند؟ در عمق اندیشهشان دوست دارند همین مزخرفات را صرفاً گوش کنند و ببینند. ابتدای انقلاب اسلامی اصلاً قرار نبود ما به این سطح از سطحینگری برسیم. یکسره همه کارها هم دست مسئولان است و کارهای ضعیف منتشر میشود. پرسشم این است که کار ضعیف چه خاصیتی دارد که منتشر شود.
- عواقب این تسلسل چیست؟
عواقبش در تاریخ نوشته خواهد شد. ما نمیدانیم تا کی این روند سطحیسازی و سطحینگری که آن را بعضاً به کرونا ارتباط میدهند و به گمان من به کرونا هم هیچ ارتباطی ندارد، ادامه خواهد یافت.
- جامعهای که نیندیشد به کجا سوق داده خواهد شد؟
اتفاقاً عدهای میاندیشند که عامدانه کتابهای ارزشمندشان را چاپ نمیکنند. آنها با خود میاندیشند که برای که و برای چه کتاب چاپ کنند؟! اندیشه شعر همواره در شاعرش هست. هنر به شکل جزئینگرانه چنین است. هنر در هنرمند واقعی در هر شرایطی وجود دارد. اما در عین حال پرهیزش هم وجود دارد. نمیشود که هنرمندی کار هنری شایستهای انجام دهد و در کنار یک اثر ضعیف قرار گیرد و برای آن کار ضعیف بهبه و چهچه کنند. هنر را هیچوقت نمیتوان از بین برد. مگر تا به حال هنر جهان از بین رفته؟ اتفاقاً روزبهروز هم قویتر و نیرومندتر و پررنگتر شده است. اما در زوایایی گویی سکوتی وجود دارد. سازهای پرورش مییابد و خلق میشود اما آفرینشگر میداند که شرایط انتشار در این روزگار صحیح و بهصواب نیست.
- سکوتی مانند سکوت «باغ لال»، عنوان مجموعه شعرتان که اتفاقاً خوانندگان زیادی هم آن را خواندهاند: به شب نشینی خرچنگهای مردابی/ چگونه رقص کند ماهی زلالپرست... چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این مردم زوالپرست/... رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند/ به پای هرز علفهای باغ لالپرست...
هنرمندان واقعیمان کار میکنند. اتفاقاً دوستان نزدیک از یکدیگر اطلاع دارند. بدان که هیچچیز نمیتواند به هنر واقعی زخم بزند. هر که هم زخم بزند بهخودش زخم زده است. هنرمندانی هم که میمیرند یا در حکومتهای سابق جهان کشته شدهاند، ولو که بمیرند، رفتهاند اما هنرشان همچنان زنده است و اتفاقاً تأثیر هنر از زندهبودن و زندهماندن هنرمند بیشتر و فراگیرتر است.