همشهری- نگار حسینخانی: معمولی بودن هیچگاه آرزوی کسی نبوده است. همانطور که بازگشتن به زندگی عادی، پیش از این مزیتی بهحساب نمیآمد. اما حالا پس از دو سال جدال با بیماری و مرگ، دیگر عادی بودن برایمان به آرزویی بدل شده که برای فرارسیدنش روزشماری میکنیم و به خاطرش میجنگیم. اما آیا ما به زندگی عادی بازخواهیم گشت؟ آیا وضعیت روانی جامعه پس از اینهمه آسیب روانی و جسمی، آمادگی بازگشت خواهد داشت؟ برای رسیدن به این نقطه چه باید کرد؟ درباره همه اینها و بیشتر، با ساناز فلاحزاده، دکتری روانشناسی سلامت صحبت کردهایم.
- پیشبینی میکنید وضعیت روانی جامعه برای بازگشت به زندگی عادی چگونه باشد؟ آیا با مشکلاتی مواجه خواهیم شد؟
در بازگشت به زندگی عادی قبل از کرونا بیشک شوق و علاقه فراوان نهفته است؛ یادآوری روزهایی که با وجود فشارهای زندگی روزمره واجد مزایایی چون حمایت اجتماعی و استفاده از سرگرمیهایی بود که اکنون تقریبا برای دو سال از آن محروم ماندهایم. اما سؤال اساسی این است که آیا ما به زندگی قبلی خود آنچه اکنون بهعنوان هنجار میخوانیم باز خواهیم گشت؟ پاسخ بیشک آری نخواهد بود. آنچه منجر به ایجاد تغییر در فرد میشود، تغییر در باور و اندیشههای اوست. این تغییر در باور و اندیشه براساس تجربیات و ارزیابی آنهاست. همهگیری ویروس کرونا منجر به تغییراتی در سبک زندگی ما شد که در واقع با نیازهای معمول روانی انسانها در تضاد قرار دارد. نخستین آنها نیاز به برقراری ارتباط و دریافت حمایت اجتماعی است. در مکاتبی همچون وجودگرایی بر تنها بودن انسان و احساس اضطراب ناشی از درک این موضوع چه بهصورت خودآگاه و چه بهصورت ناخودآگاه تأکید شده است. اینکه من فردی تنها، مسئول و رو به سرنوشت محتومی به نام مرگ هستم بیشک بسیار افسردهکننده و اضطرابآور است. بسیاری افراد پیش از این با کسب امنیت از طریق ارتباطات انسانی و تکیه بر معنویات و تلاش در جهت شکوفایی خود بر این ترس بنیادین غلبه میکردند یا سعی بر نادیده انگاشتن آن داشتند. اما امروز با توجه به شرایطی که از سر گذراندهایم، آیا هنوز میتوان بر ترسهای بنیادین وجود انسان پیروز شد؟!
- آیا این وضعیت برای عدهای وخیمتر از دیگران خواهد بود؟
برای عدهای حتی تجربه فراتر از قرنطینه و باز ماندن از برقراری ارتباط و انجام رفتارهای مطلوب بوده است. افرادی که خود، بیماری را در درجات مختلف تجربه کردهاند یا عزیزانشان را بر اثر ابتلا به این بیماری از دست دادهاند، علاوه بر متحمل شدن فشارهای روانی که قبلتر ذکر شد، با مسائلی همچون علایم پساکرونایی و سوگ نیز دست و پنجه نرم میکنند. سوگ و ماتم از دست دادن فرد محبوب در افراد میتواند بر انگیزاننده هیجاناتی از قبیل خشم، ستیزهجویی، ترس، اندوه، افسردگی و البته پذیرش باشد. اینکه تکتک افراد با کدام تجربه و شناخت بهدست آمده از آن قدم به اجتماع خواهند گذاشت؟! سؤالی است که پاسخ به آن جز از راه پژوهش، مراقبتهای روانی و ارائه خدمات بهداشت روانی ممکن نخواهد بود. مسئلهای که نباید از آن چشمپوشید و از اهمیت آن غافل ماند، مشکلات اقتصادی است. بسیاری از افراد بر اثر اعمال قوانین بهداشتی مانند قرنطینه و تعطیلی مشاغل خدماتی که قبل از همهگیری وجود داشت، مشاغل خود را از دست دادند و در واقع رفع نیازهای اولیه وجودی خود یعنی داشتن سرپناه امن و تهیه خوراک برای بسیاری تبدیل به معضل و احساس درماندگی شد. بزرگترین آموزه درماندگی و اضطراب، افسردگی و احساس ناتوانی است.
- تا اینجا به مواردی از قبیل شکلگیری شناخت و نگرش جدید در افراد، احساس ترس، تنهایی و اضطراب پس از سانحه، همچنین مسائل مربوط به سوگ و امنیت اقتصادی پرداختیم. مشکلات دیگری هم وجود دارد که به آن نپرداخته باشیم؟
آنچه باقی میماند تغییر در سبک زندگی است که از حالت پر تحرک و جمعی به حال سکون و جداماندگی در آمده است. همهگیری در بعضی افراد تغییر در ساعات خواب و بیداری و ترک رفتارهای مفیدی مانند ورزش کردن را بهوجود آورد. همچنین میزان استعمال دخانیات، استفاده از مواد اعتیادآور در مقیاس جهانی افزایش یافته است. این مسائل هر یک به نوبهخود منجر به آسیبهای فردی، خانوادگی و اجتماعی فراوانی خواهد بود. آخرین مطلب مورد توجه ما در اینجا افزایش وزن ناشی از سبک زندگی نشسته است که در زمان کرونا به اجبار ایجاد شد. حال بعد از بررسی ابعاد مختلف تعییراتی که بر اثر این همهگیری در تکتک افراد جامعه بهوجود آمده، باید در اصطلاح بازگشت به زندگی نرمال اندکی تفکر کرد. زیرا آنچه پیش از این همهگیری هنجار محسوب میشد، اکنون دچار تغییر در معنای گستردهای شده که ناشی از تجارب فردی و اجتماعی است.
- از نظر شما جامعه چه واکنشی به این تغییر نشان خواهد داد؟ چطور آدمهایی میشویم؟
بیشک ما به جامعهای مملو از هیجاناتی چون خشم، ترس، غم، احساس گناه و افسرده باز میگردیم. البته افرادی نیز در این میان توانستهاند معنای جدید و نیکی نیز در زندگی خود بیابند، اما آنچه در آمارهای جهانی آشکارا دیده میشود میزان بالای افسردگی و اضطراب است.
- چه باید کرد؟
اول از همه داشتن آگاهی و بینش درست نسبت به احوالات روانی خود و دیگران. زیرا همواره و در همه نظریات روانشناختی مطلبی است که در ذات خود شفابخش است؛ یعنی آگاهی از آنچه در من مشکلزاست. بخشی از این آگاهی میتواند در پی کاوشهای فردی، و بخشی توسط اطلاعرسانی توسط اولیای امور سلامت روان جامعه باید صورت گیرد. همچنین با افزایش سطح سواد عاطفی که آن نیز با مطالعه و آگاهیرسانی میسر است میتوان بر مشکلات روانشناختی و عاطفی حاصل از همهگیری غلبه کرد. تشکیل گروههای رواندرمانی برای افرادی که در این دوره سخت اجتماعی- اقتصادی به هر طریق دچار آسیب شدهاند، یکی دیگر از راهکارهایی است که باید مدنظر قرار داد. افراد اکنون با نگرشهای جدید وارد جامعهای جدید خواهند شد. باید همه زوایای پنهان این بازگشت را آشکار و عیان کرد تا همه بتوانند با دیدی باز نسبت به عواطف و تفکرات خود و دیگران رفتار کنند.
- بهنظر شما بازگشت به زندگی عادی تنها راه علاج است؟
ترس و اضطراب میتواند واکنشهایی چون خشم و آسیب رساندن را بهدنبال داشته باشد. اگر شما از این ورطه، آسیب اندکی دیدهاید یا دارای نگرشی عمیق و آرامشبخش شدهاید بسیار عالیاست اما اضطراب دیگران را کوچک نشمارید و با رفتارهای اجتماعی مطلوب و آرام خود ترس دیگری را کاهش دهید، نه با کلام و تلقیح تفکر. یادمان باشد آنچه آموزنده است رفتار است نه گفتار. پس با تقویت و افزایش رفتارهای نوعدوستانه و محبتآمیز، بازگشتن به زندگی عادی، خود بهترین و درستترین راه علاج دردهایی است که در این دوران از سر گذراندهایم.
- توصیه شما برای گذر از این راه چیست؟
مهربان رفتار کنیم. مراقب خود و دیگران باشیم. هیجانات خود را بشناسیم. و درصورت ناتوانی در کنترل عواطف و شناخت حالات روانی خود از کمکهای حرفهای و بهداشتی استفاده کنیم. شاید بتوانیم به زندگی هنجار، با کیفیتی بیشتر و بهتر از قبل بازگردیم.
- بهتر است چگونه از روزگار رفته یاد کرد؟
آنچه از یاد خارج نخواهد شد، تجاربی است که بر اثر این اتفاق جهانی بر همگان گذشته است. میتوان از این تجارب شناخت و چارچوب فکری تیرهای ساخت همچنان که میتوان با نگرشی جدید، نوعدوستی و زندگی در زمان حال را تقویت کرد. لمس نزدیک خطر میتواند تابآوری و مهرورزی را تقویت کند همانگونه که میتواند ترس را بیدار کند. آنچه مهم است باور حاصل از آن است.
- آیا این از رنج ما خواهد کاست؟
میتوان رنجهای خود را با تغییر باورها کاهش داد. تغییر باورهای آسیبزا منجر به رفتارهای مطلوب و آرامشی که همواره در پی کسب آن هستیم، خواهد شد. با پذیرش خود و دیگران همانگونه که هستیم و هستند و افزایش مهربانی و درک همدیگر، به زندگی نرمال خود بازخواهیم گشت.