چرا علی(ع) محبوب بود؟
امام علی علیهالسلام همه ویژگیهای مثبت الهی- انسانی را در حد اعلی داشت و محبوبیت او که در هه اعصار و ادوار تاریخ در قلوب مسلمانان جای گرفته، از همینجاست.
عشق به علی یکی از بهترین نمونههای عشق به انسانها در طول تاریخ است و علی در زمره معدود شخصیتهایی است که بیشترین عاشق را در جهان داشته و دارد.
اما جالب این بود که معاویه که با پول همه را میخرید، از این محبوبیت در شگفت مانده بود. بعدها که بر تخت سلطنت تکیه زد، دوستداران علی را جمع میکرد و از آنان میپرسید برای چه علی را دوست دارید. حسادت معاویه نسبت به محبوبیت علی عامل این پرسشها بود.
زنی شجاع با نام دارمیه حجونیه که زنی مدافع حریم ولایت بود و مردم را در صفین به حمایت از امام علی فرامیخواند، یکی از کسانی بود که از سوی معاویه به شام فراخوانده شد.
معاویه از او پرسید: میدانی چرا تو را به شام خواندم؟ گفت: نه. گفت: برای اینکه بدانم، برای چه علی را دوست داشتی و با من کینه ورزیدی؟
این زن روی چند نکته انگشت نهاد:
نخست آن که امام علی(ع) با مردم به عدالت رفتار میکرد و آنچه در اختیار داشت به تساوی میان مردم تقسیم میکرد.
مهمتر آنکه، من او را دوست داشتم به خاطر اینکه رسول خدا(ص) ولایت را برای او قرار داد. (عقد له رسولالله منالولاء). دیگر آنکه امام علی(ع) دوستدار مسکینان و فقیران بود.
معاویه باز پرسید: آیا علی را دیدی؟ چگونه بود؟
دارمیه گفت: من او را چنان دیدم که حکومت او را نفریفته بود، آنچنان که تو را فریفته است.
معاویه پرسید: آیا سخنان او را هم شنیدی؟ گفت: آری چنان سخن میگفت که زنگ از دل میسترد، آنچنان که روغن جداره طشت را سفید میکند.
معاویه پرسید: اکنون به چه چیزی نیازی داری؟
گفت: یکصد شتر سرخ موی که با آن خردان را سیر کنم و نزد بزرگان آبروداری.
معاویه گفت: در آن صورت آیا جای علی را در دل تو میگیرم؟
گفت: به هیچ روی.
معاویه گفت: به خدا سوگند اگر علی زنده بود یک شتر هم به تو نمیداد.
زن گفت: آری حتی یک موی از مال مسلمانان را به من نمیبخشید (العقد الفرید، ج1، ص: 353)
این گوشهای از محبوبیت علیبنابیطالب نزد مردمان بود.
علی(ع) در بطن تاریخ
ما حضرتعلی(ع) را غالبا از ورای منشور اعتقاد مینگریم. ایشان را صاحب امامت و ولایت میدانیم. جنبه اخلاقی ایشان یک امر تاریخی است. بنده گاه کوشیدهام که نگاه اعتقادی به مولا را موقتا کنار بگذارم و حضرت را صرفا از دید تاریخی در حد بضاعت اندک تاریخی خود بازشناسم. به شهادت برخی از اعمال مهم تاریخسازی که از حضرت سرزده، یکی از مهمترین آن را که دیگران به آن کم اشاره داشتهاند، در اینجا بازگو میکنم. آن مسئله جمع و تدوین قرآن است.
همه مورخان قرآن گفتهاند که ایشان سوگند یاد کردند که از منزل جز برای نمازجمعه خارج نخواهند شد،مگر اینکه قرآن را جمع و تدوین کنند و در اختیار جامعه قراردهند. حضرت این کار را انجام دادند، چون علاوه بر کتابت وحی، نسخهای برای خود مینوشتند. حضرت آن نسخه را در مدت کوتاهی مدون کردند و به جامعه اسلامی در زمان خلافت عثمان عرضه داشتند. در اینجا باید دقت داشته باشیم که بحث از نرمش تاریخساز حضرت در میان است. از آنجا که هیاتی از جانب عثمان به سرپرستی زیدبن ثابت مسئولیت جمع و تدوین قرآن را عهدهدار شده بودند، آنان مصحف حضرت را محترمانه نپذیرفتند.
بعدها از تفسیر قرآن شهرستانی پی میبریم که علت یا بخش اعظم علت این کار این بوده است که مصحف حضرت دارای حاشیهها و اشارههای به معاصران بوده و صحابه باک از آن داشتند که باعث بحث و نظریهها و رد و قبولهایی در جامعه اسلامی بشود. باری! حضرت این عمل؛ یعنی این نپذیرفتن مصحفشان را تاب و تحمل آوردند و به مصحفی که آن هیات تدوین میکرده به نوعی غیر رسمی نظارت خود را اعمال کردند تا اینکه در حدود سال 28هجری این مصحف در 6نسخه به خط کوفی بینقطه و نشان و بسیار دشوار خوان آن زمان منتشر شد.
برخی از مجموعههای حدیث این حدیث را نقل کردهاند که حضرت فرمودند: اگر به من همان مسئولیتی (جمع و تدوین جمعی قرآن) را که به عثمان داده شده بود، میدادند همان کار را میکردم که عثمان و هیات زیر نظر او انجام دادند. این خویشتنداری و این همراهی با رأی اکثریت تا زمانی که از جاده حق و انصاف عدول نکردهاند، بسیار قابل توجه است.
نمونهای دیگر داریم که حضرت در مسائل فقهی و تاریخی با خلفا رایزنی داشتند و به رایزنی آنها پاسخ میدادند. عبارت تاریخی معروفی هست که از عمر، خلیفه دوم نقل شده است:«لولا علی لهلک عمر»: اگر علی و رأی او نبود، عمر گمراه شده بود. چنانکه گفته شد، این حدیث در بسیاری از مجموعههای حدیثی اهل سنت و تشیع نقل شده است. یک چهره فرااعتقادی از حضرت هم در آثار ایشان و بر سر همه نهجالبلاغه و صحیفه علوی مشهود است. ترجمه نهجالبلاغه به زبانهای متعدد که به ویژه در عصر حاضر صورت گرفته، شخصیت تاریخساز حضرت را به عنوان متفکری بیهمتا به جهانیان نشان داده است. حتی کتابهایی به قلم غیر مسلمانان درباره حضرت بر مبنای نهجالبلاغه نوشته شده است.
مرد سپیدهدمان
سپیدهدمان شگرفترین زمان است، در هر شبانهروز، از آن است که زمانی آیینی و سپند نیز شمرده میشود؛ زمانی که بیداران و شب زندهداران برآنند که در آن، درهای آسمان بر روی زمین و زمینیان گشوده میآید و واژههای «باژ» در نیایشهای آنان، کاونده و کارساز، راه به نهانخانههای راز میتواند برد. اما به راستی چرا سپیده دمان زمانی است دیگر ساز و دیگرسان؛ گیتی گریز و مینونشان؟ پاسخهایی چند بدین پرسش میتوانیم داد. در آن میان، بیهیچ گزاف و گمان،یک پاسخ این است؛ پاسخی که شاید بیش از دیگر پاسخها دلنشان و دلنشین است: سپیده دمان زمانی است که در آن، روز گرم دمیدن است؛ اما شب هنوز به فرجام نرسیده است؛ از این روی، آمیزهای است از سپیدی و سیاهی؛ از روشنایی و تاریکی.
با این همه ، چند و چونی در کار این پاسخ میتوان آورد و بر آن شد که همین چگونگی و ساختار را در شامگاهان نیز میتوان یافت. آنچه شامگاهان را از سپیدهدمان جدا میدارد و باز میشناساند،نکتهای است نغز و ویژگیای والا؛ در سپیده دمان، وارونه شامگاهان، گرایش و سویمندی با روز و روشنایی است. سپیده دمان نویدگر و مژدهآور آن است که شب و تاریکی به پایان خواهد آمد و روز و روشنایی خواهد رخشید و جهان تیره دژم را فر و فروغ خواهد بخشید.
آدمی نیز، اگر روشن روی باشد و گلشن خوی، روز آویز است و شب گریز؛ سپیدی را سپند میشمارد و سیاهی را تباه میانگارد؛ زیرا سپیدی، روشنایی را به یکبارگی، بازپس میدهد و باز میتابد؛ اما سیاهی آن را، یکسره میاوبارد (میبلعد) و در خود نهفته میدارد. میتوانیم گفت: آن گشاده دستی است راد؛ لیک این تنگ چشمی است پست نهاد؛ آن روشنی جان را فرایاد میآورد و مینوی برین را؛ این تیرگی تن را و دوزخ زمین را.
آری! از آن است که سپیدهدمان بهترین زمان است و زمان آسمان همان است؛ نیز هم از آن است که مردان گرانسنگ درد را با سپیده، این روشنگر دل و دیده، پیوندی است تنگ و بیدریغ و درنگ.
در آن میان، اما تنها یک مرد را میشناسم؛ مردی مهرافروز روز و سالارسپند سپیدی که آغاز و انجامش با سپیدهدمان، به گونهای ساختاری و سرشتین، پیوسته است؛ مردی که سپیدهدمان، در خجستهترین خانه جهان چشم به زندگی فراگشوده است و نیز سپیدهدمان، در پاکترین جای مزگت، در محراب نیایش، چشم فروبسته است؛ مرد سپیدی و سپیده؛ مرد روشنایی و روز؛ مردی بیهمال و همانند که دست ناپاک سیاهی و شب تارک تابناکش را به خود درکشید و از آن خون همایون که فرو ریخت، سپیدی را به سرخی درآمیخت و هنگامهای آنچنان برانگیخت که تا شامگاهان آفرینش، آرام نخواهد گرفت و فرجام نخواهد یافت. آن مرد مولا علیاست که درودهای خدای بر او باد!
امام و اخلاق حکمرانی
راجع به شخصیت امامعلی(ع) صحبت کردن هم آسان است و هم سخت. آسان است چون شخصیتی است که در هر حوزهای چهره و جلوه مهمی دارد، در این میان آن چیزی که برای من خیلی اهمیت دارد و دوست دارم درباره آن کمی صحبت کنم، آن بخش مربوط به اخلاق حکومتی امام است. از لحاظ کلامی اعتقاد داریم که امامت یک نفر، از طرف خداوند است. از طرف دیگر در نهجالبلاغه شاهد روایات زیادی هستیم که خود آن حضرت به شورا ارجاع دادهاند. مثلاً روایاتی از حضرت داریم که میفرمایند: «مرا رها کنید، دنبال کس دیگری بروید.
اگر به هر کس پیمان حکومت ببندید من هم یکی از شما هستم و شنواترین و مطیعترین شما هستم. باز هم اضافه میکنم که اگر مشاور مردم باشم، بهتر است که حاکم مردم باشم.» یکی از ویژگیهای شخصیتی حضرت این است که بهرغم اعتقاد به شایستگی خویش برای حکومت معتقد بود که هرگز حکومت را به دست نخواهد گرفت مگر اینکه 3 شرط داشته باشد:
1 - رضایت مسلمانان به حکومت امام 2 - بیعت مسلمانان با امام 3 - علنی بودن بیعت در مسجد. این روایت را طبری نقل کرده است. ممکن است جامعهای به حکومتی رضایت نداشته باشد یا رضایت داشته باشد؛ اما بهلحاظ حقوقی بیعت نکرده باشد یا بیعت کرده باشد؛ اما بیعتاش علنی نباشد. حضرت دراینباره میفرمایند، اگر مردم به حکومتش راضی نباشند، هرگز حکومت نخواهد کرد؛ اما رضایت مردم نیز باید مسیر روشنی داشته باشد و از طریق یک بیعت علنی و در مسجد شکل گیرد. باز هم از ویژگیهای حکومتی حضرت این بود که هیچ کس مجبور نبود که با حضرت بیعت کند و آنان که بیعت نکرده بودند، الزامی بر اطاعت نداشتند، مگر اینکه علیه حکومت مشروع قیام مسلحانه کنند.
به اینسان، در اخلاق حکومتی امام آزادی اجتماعی و امنیت اجتماعی مخالف اصل اساسی بود. حضرت در یکی از نامههایش به شیعیان خود مینویسد: «من با رسول خدا عهد بستم و رسول خدا هم با من عهد بست و فرمود یا پسر ابیطالب! تو ولایت امت را برعهده داری اما اگر در کمال آرامش و عافیت به تو رأی دادند و با رضایت به حکومت اجماع کردند، به حکومتشان قیام کن و هرگاه دیدی که نسبت به حکومت تو اختلافنظر دارند، آنان را با همه آنچه که هستند، واگذار.»
در جاهای دیگری هم شبیه همین دیدگاه وجود دارد، مثلاً در جایی پیامبر(ص) میفرمایند: «ای علی! تو چونان بارانی. مردم باید در طلب تو باشند و نه تو در پی آنان.» به حضرت اعتراض میکردند که چرا شما در بحث سیاست و حکومت به زور متوسل نمیشوید؟ میدانید که جنگهای امام، جنگهایی بر سر حکومت نبود؛ بلکه جنگ با شورشیان بود؛ یعنی امام بر سر این بحث نمیکردند که چه کسی حکومت کند؛ بلکه سخن این بود که اکنون که مردم به رضایت به امام رأی دادهاند، حکومت مشروع نباید مورد هجوم مسلحانه قرار گیرد.
امام در پاسخ کسانی که از وی توسل به خشونت را متوقع بودند، در جایی میفرمایند: «فرق یک امام با پیامبر در این است که پیامبر برای گسترش دین خودش مجبور به درگیری با مشرکان بود؛ اما در درون جامعه اسلامی اکنون مردم حق و باطل را میشناسند و چون میشناسند، مختارند که بپذیرند یا نپذیرند.»
نیز به همین دلیل حضرت میفرمایند: «امام مثل کعبه است. مردم دور کعبه میگردند و نه کعبه دور مردم.» اما در جایی در پاسخ طلحه و زبیر میفرمایند: «بهخدا قسم من در خلافت نظری نداشتم و در ولایت غرضی و طلبی نداشتم و لکن شما مرا خواندید و مرا مجبور به پذیرش حکومت کردید.» حضرت از پیامبر(ص) نقل میکنند که: «من از پیامبر شنیدم که هر کس به این امت حکومت کند در قیامت دستانش بر گردنش بسته میشود و مورد سؤال قرار میگیرد. نتیجه اعمالش منتشر میشود، آنگاه اگر عادل بود نجات پیدا میکند و اگر جائر بود گرفتار عذاب میشود.»
درواقع حضرت علی با این بیان میخواهند بگویند که حکومت حتی عادلانهاش هم سخت است درست به همین دلیل میفرمایند که: «با من بیعت کردید درحالی که من به این بیعت خرسند و شادمان نبودم. خدا میداند که من از حکومت درمیان امت محمد اکراه داشتم.»
اصلاحات علوی
رسالت اصلی امام علی(ع) اصلاح بود. او فردی پایبند به دین و سنت بود. در مدت 25 سال که از رحلت رسولالله(ص) گذشته بود، بسیاری از سنتهای رسولالله(ص) متروک و یا دگرگون شده و برخی حکمها معطل مانده بود. درآمد دولت به جیب کسانی ریخته شده بود که در این مدت چندان رنجی برای اسلام و مسلمانان نبرده بودند. صراحت دین جای خود را به سیاستبازی داده بود و علی(ع) بهروشنی میدانست که دگرگون کردن مبانی باورها چه کار دشوار و خارج از تحمل مردم روزگار اوست. آنچه در پی میآورم، برخی از اقدامات اصلاحی امامعلی(ع) است:
پرهیز از دنیاگرایی: یکی از مشکلات اخلاقی جامعه، دنیاگرایی، رفاهطلبی و فزونخواهی اعراب فاتح بود. امام(ع) در پی خطبههای خود در اینباره به تفصیل سخن گفته و مردم را از دنیاگرایی پرهیز داده است. حتی امام(ع) طی نامههایی به کارگزارانش آنان را از نشستن بر سر سفرههای رنگین نهی نموده است.
نهجالبلاغه مملو از اینقبیل کلمات است. امام(ع) در برخی از خطبهها به صراحت مردم مخاطب خود را بهدلیل دنیاطلبی سرزنش میکند. در قسمتی از خطبه 113 نهجالبلاغه آمده است: «یاد مرگ از دلهای شما رفته است و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته. دنیا بیش از آخرت مالکتان گردیده، و این جهان، آن جهان را از یادتان برده... شما را چه میشود که به اندک دنیا که بهدست میآورید، شاد میشوید و از بسیار آخرت که از دستتان میرود، اندوهناک نمیگردید؟...»
تبیین دین: امامعلی(ع) بسیار کوشش میکرد با مطرح کردن سنت رسولالله(ص) و احیای اصول و فروع فراموش شده دین، جامعه را بهسمت اصلاح هدایت کند. اشاره به عمل به کتاب خدا و سنت رسولالله- که هم در شورای 6نفره از طرف عمر، مطرح نمود و هم در طول زندگی مطرح میفرمود- نکته مهمی در سیاستهای اصلاحی آن حضرت است. امام(ع) در یکی از نخستین خطبههایش فرمود: «من سنت پیامبر را در میان شما پیاده خواهم کرد.»
دوری از بدعت در دین: امام(ع) از مفهوم بدعت پرهیز جدی داشته است. وی در خطبه 145 میفرماید: «هیچ بدعتی را پدید نیاوردند، جز که با آن سنتی را رها کردند. پس خود را از بدعت واپایید و راه راست را بپیمایید.»
عدالت اقتصادی: علی(ع) مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصیل را. در این باب با او سخن گفتند. پس در حالی که چوبی از زمین برداشت و آن را میان دو انگشتان خود نهاد، فرمود: «تمام قرآن را تلاوت کردم و برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق به اندازه این چوب برتری نیافتم.» علی(ع) ابهتهای کاذب سیاسی و اقتصادی را درهم شکست و فرمود: «چه بسیار افراد صاحب هیمنه و بزرگیفروش که علی(ع) آنان را کوچک کرد.» و در روز دوم خلافتش در رابطه با ثروتهای بادآورده فرمود: «بهخدا قسم اگر ببینم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را بازمیگردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر یابد.»
کتابت حدیث: یکی از انحرافات مهمی که بهطور اصولی سبب ایجاد انحرافات دیگری شد منع احادیث رسول خدا(ص) در زمان خلفا بود و امام علی(ع) با صلابت و استواری هرچه تمامتر در مقابل آنان ایستاد و به فرزندان و شیعیانش دستور نقل احادیث پیامبر را صادر نمود و فرمود: «قیدوا العلم» و فرمود: «همدیگر را زیارت کنید و پیرامون حدیث با هم به مذاکره بپردازید و نگذارید که حدیث مندرس شود.» و فرمود: هرگاه حدیث را مینویسید، حتماً سندش را هم ذکر نمایید. پس اگر حق بود، شما هم در اجر و پاداش آن شریک هستید و اگر ناحق و باطل بود، مسئولیتش برعهده گویندهاش است و بر شما چیزی نیست.»
و بالاخره علیبن ابیطالب(ع) خلیفهای پارسا و امامی غمخوار امت و عالمی آشنا به کتاب خدا و سنت رسولالله بود که میخواست مسلمانی را از بدعتهایی که در آن راه یافته بود، بزداید و سیرت پیامبر(ص) را تازه کند. قبل از شهادتش فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! مبادا با گفتن پیاپی « امیر مؤمنان کشته شد، امیر مؤمنان کشته شد» در خون مسلمانان غوطهور شوید.
بههوش باشید که به خونخواهی من جز از قاتلم هیچ کسی نباید کشته شود. هرگاه از این ضربت جان دادم، ژرف بنگرید که در برابر ضربت او به یک ضربت بسنده کنید. مبادا که آن مرد مثله شود که من خود از رسولالله که درود خدا بر او و خاندانش باد شنیدم که میفرمود: «از مثله کردن هر چند سگی گزنده باشد، بپرهیزید.»