امسال در این ضیافت، شاعران پیر و جوانی از چهار گوشه کشور حضور داشتند؛ شاعرانی که انتخابشان را هیأتی متشکل از ساعد باقری، محسن مؤمنی، دکتر محمدرضا ترکی، علیرضا قزوه و سعید بیابانکی بهعهده داشت.
جلسه با یادی از درگذشتگان و خاصه قیصر امینپور آغاز شد و ذکری نیز از احمد عزیزی به میان آمد که هنوز در بستر بیماری خفته است.آغازگر شعرخوانی حمید سبزواری بود که غزلی کوتاه خواند با عنوان «تو عاشقانه سفر کن».
مرتضی بیغم شاعری که به معرفی علی معلم دامغانی در جمع حضور یافته بود قصیدهای مطنطن خواند در مدح رهبرمعظم انقلاب و چنین پاسخ شنید: «برادرانه عرض میکنم، این زبان و طبع روان را صرف این جور چیزها نکنید. اینها مبالغه است و مصداق احسنها اکذبها! اگر به این شعرها گوش نکنیم شما ناراحت میشوید و اگر گوش کنیم ما شرمنده میشویم. مقولههای دیگری هم وجود دارد که زبان قوی قصیده میتواند برای آنها استفاده شود.»
سپس استاد مشفق کاشانی چنین خواند:
برای مرغ گرفتار تا قفس باقیست
هزار بغض گلوگیر در نفس باقیست
به حیرتم که چرا خاتم سلیمانی
به دست دیو سیهکاسه عبث باقیست
کجا به گوهر مقصود دست خواهد یافت
در آن محیط که چنگال خار و خس باقیست
به دادخواهی دلهای بیقرار ای دوست
غمت مباد که دادار دادرس باقیست...
حامد عسگری شاعر بمیِ تهراننشین هم یک غزل ـ مثنوی خواند در سوگ قربانیان زلزله بم:
داغداریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوهای از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
ازکویرآمدهها بغض سفالی دارند
بنویسید-گلوهای شما راه بهشت!-
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند
اما استادعلی موسوی گرمارودی کوشید نوبت شعرخوانیاش را به شاعران جوان بدهد که با اصرار ساعد باقری بند ششم از ترکیببند پانزدهبندیاش را که در اقتفای ترکیببند محتشم سروده است قرائت کرد و گفت: « این بند برای حضرت علی اصغر(ع) سروده شده است. من این بند را میخوانم تا حالا که وقتم را به کوچکترها ندادم، شعرم را برای کوچکترین شهید کربلا خوانده باشم.»
محمدحسین نعمتی شاعر ارسنجانی شعری خواند در رثای قیصر امینپور:
میشد بگویم نه، ولی آخر
چیزی عوض میشد مگر با نه؟
سیلی زدم بر صورتم صد بار
شاید خیالی باشد اما نه!
در چشمه چون تصویر ماه افتاد
جوشید، طغیان کرد و راه افتاد
مردابها آغوش وا کردند
جایی به جز آغوش دریا؟ نه!
افسوس دریا را نفهمیدیم
روز مبادا را نفهمیدیم
دیدی که بعد از رفتن او شد
هر روزمان روز مبادا! نه!؟
نامردمیها مرد را آزرد
تا در فضای سرد شب پژمرد
او بغض قیصر بودنش را خورد
او نان قیصر بودنش را نه!
او در میان دوستان تنها
افسوس وقتی گفتن از دریا
افتاده دست گوش ماهیها
باید خروشد این چنین یا نه ؟
شاید زمان ما را عوض کرد ه است
این مرد اما همچنان مرد است
این مرد نام دیگرش درد است
چیزی که در او بود و در ما نه!
دلخسته از زندان در زندان
از جنگ با این درد بیدرمان
مرگ آمد و این مرد بیپایان
چیزی نگفت این بار حتی نه
صبح سهشنبه هشتم آبان
آغوش باز سید و سلمان
آغاز قیصر بود یا پایان ؟
پایان قیصر بود... اما نه!
شیرینی و روانی شعر او تحسین رهبرمعظم انقلاب را برانگیخت.
سیمیندخت وحیدی تقاضا کرد تا نوبت شعرخوانیاش به شاعر همشهریاش عبدالرضا کوهمال جهرمی داده شود. رهبرمعظم انقلاب به مزاح به کوهمال گفتند: «پارتی خوبی دارید! معلوم شد اینجا هم پارتی کار میکند!»
کوهمال جهرمی شعری را در سوگ حضرت علی(ع) قرائت کرد. رهبرمعظم انقلاب بعد از شعرخوانی اوگفت: «افسوس که وقت نیست درباره این شعرها صحبت شود. شعر جوان ما برجستگیهایی دارد، اما لازم است که پرداخت شود و اگر پرداخت مختصری صورت بگیرد سطحش به طور محسوسی بالاتر میرود.»
سیدمهدی موسوی از قم، محمود دستپیش شاعر آذریزبان که اشعاری به زبان ترکی خواند، فریبا یوسفی، محمدرضا طاهری و خدابخش صفادل از نیشابور، شاعران بعدی بودند که به قرائت سرودههایشان پرداختند.
اما اشتیاق رهبرمعظم انقلاب به شنیدن شعر محمدکاظم کاظمی بیاندازه بود. ایشان به او که میخواست نوبتش را به دیگران بدهد، گفتند: «خیلی وقت است که شعری از شما نشنیدهام و از شعرای افغانستان هم مدت هاست که شعری نخواندهام. بهتر است که شعر بخوانید.»
کاظمی هم خواند:
شام است و آبگینه رؤیاست شهر من
دلخواه و دلفروز و دلآراست شهر من
دلخواه و دلفروز و دلآراست شهر من
یعنی عروس جمله دنیاست شهر من
از اشکهای یخ زده آیینه ساخته
از خون دیده و دل خود خینه(حنا) ساخته
اندوهگین نشسته که آیند در برش
دامادهای کور و کل و چاق و لاغرش
دنیا برای خامخیالان عوض شده است
باری در این معامله پالان عوض شده است
دیروزمان خیال قتال وحماسه ای
امروزمان دهانی و دستی و کاسه ای
دیروزمان به فرق برادر فرا شدن
امروزمان به گور برادر گدا شدن
دیروزمان به کوره ی آتش فرو شدن
امروزمان عروس سر چارسو شدن
گفتیم سنگ بر سر این شیشه بشکند
این ریشه محکم است مگر تیشه بشکند
غافل که تیشه میرود و رنده میشود
با رنده پوست از تن ما کنده میشود
او وقتی در بیان حال ملتش به اینجا رسیدکه
«ای شهر من! به خاک فروخسپ و گَنده باش
یا با تمام خویش مهیای رنده باش
این رنده میتراشد و زیبات میکند
وآنگه عروس جمله دنیات میکند
تا یک دو گوشواره به گوش تو بگذرد
هفتاد ملت از بر و دوش تو بگذرد»
صدایش با بغضی غریب همراه شد و اشک در چشمانش حلقه بست.
جمشید شیبانی شاعر بعدی بود و چند ابیاتی خواند که گاه با همراهی رهبر معظم انقلاب همراه شد. قاسم رفیعا از مشهد نیز شعر طنزی خواند که لبخند را بر لبان رهبر انقلاب و دیگر شاعران نشاند.
مرتضی امیری اسفندقه، حمیدرضا حامدی، بیژن ارژن، سعید سلیمانپوربا شعر طنز زیذینامه یا زنذلیلنامه، زهرا محدثی خراسانی، فاطمه قائدی و عباس کیقبادی از اصفهان شاعران دیگری بودند که امسال نوبت شعرخوانی به آنها رسید. امید مهدینژاد هم آخرین شاعری بود که شعری نذر آستان حضرت عبدالعظیم خواند:
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
تا حرف آب را برساند به گوش خاک
در عین وصل رخصت هجران گرفته است...
پایانبخش این دیدار صمیمی همچون هرسال سخنان حکیمانه رهبرمعظم انقلاب بود.