تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۷

مناف یحیی پور: ـ چرا وقتی مطمئن نبودی، این حرف رو زدی که اون بیچاره هم به حرف تو اعتماد کنه و… ـ چه می‌دونستم، من هم تو یه کتاب خونده بودم، فکر می‌کردم قابل اطمینانه.

   ـ مطمئنی که درسته؟

   ـ مطمئن که … ولی گمان می‌کنم درست باشه.

   ـ دو دلم، نمی‌دونم این راهی که دارم می‌رم چقدر درسته، چقدر …

   ـ خب اگه شک داری دست نگه‌دار، تا مطمئن نشدی کاری نکن.

   فکر می‌کنم همه‌ ما تا حالا، بارها توی کارهای ریز و درشت، توی تصمیم‌گیری‌های کوچک و بزرگ، گرفتار چنین شک و تردیدهایی شده‌ایم.

    این جور وقت‌ها معمولاً چه کار باید کرد؟

   بعضی‌ها حوصله‌ دقت کردن و پرس‌وجو را ندارند. اینها با اولین خوانده‌ها، شنیده‌ها و گمان‌ها چنان برخورد می‌کنند که انگار به یافته‌ای قطعی و مورد اطمینان رسیده‌اند. همان را می‌پذیرند و زود، آن را معیار قضاوت و رفتار خود قرار می‌دهند.

   بعضی‌های دیگر به آدم‌های شکاکی تبدیل می‌شوند که به هیچ‌چیز و هیچ‌کس اطمینان ندارند. این دسته هم هر بار که می‌خواهند کاری بکنند و تصمیمی بگیرند، کلی طول می‌کشد. آنها مرتب نظرشان عوض می‌شود و آدم نمی‌داند بالاخره می‌توانند در وقت مناسب، تصمیمی بگیرند. راستش خیلی وقت‌ها آخر کار هم، ندانسته به تصمیم نسنجیده‌ای تن می‌دهند.

   راستی من و شما چه کار می‌کنیم و جزو کدام دسته‌ایم؟ اگر در دسته‌ اول قرار بگیریم، بیشتر وقت‌ها تصمیم‌های سست و نادرست می‌گیریم. علاوه بر این، ممکن است دیگران هم ما را به عنوان‌ آدم‌هایی ساده و زودباور بشناسند. اگر هم به طرف دسته‌ دوم بیاییم، احتمالاً به عنوان کسانی که نمی‌توانند تصمیم بگیرند و بدبین‌اند، مورد تمسخر دیگران قرار می گیریم.

   چند روزی است که دارم به همین فکر می‌کنم. از خودم می‌پرسم که حتماً باید جزو یکی از این دو دسته باشم، یا این‌که می‌شود راهی تازه پیدا کرد؟ اصلاً خدا قوه درک و عقل را برای چه به ما داده است؟ مگر نه این‌که باید چنین وقت‌هایی از عقل خود کمک بگیریم.
می‌گردم تا جواب سؤالم را پیدا کنم. می‌گردم و می‌پرسم. می‌گردم و می‌خوانم تا به آیه‌ 36 سوره‌ اسراء می‌رسم. در این آیه، خدا انسان را از پیروی آنچه به آن علم ندارد، باز می‌دارد. بار اول که آیه را می‌خوانم، شک می‌کنم. یعنی خدا هم دارد ما را به سمت دسته‌ دوم راهنمایی می‌کند؟ یا نه، خدا راه تازه‌ای پیش رویمان باز می‌کند.

   خدا ما را از پیروی از ظن و گمان و توهم بازمی‌دارد؛ ولی هم‌زمان ما را به جست‌وجو و تکاپو برای آگاهی یافتن و دانستن هم تشویق می‌کند. خدا می‌گوید همین جوری و با «فکر کنم این‌طور باشد» و «این‌جور برمی‌آید» و «گمان کنم» و «شنیدم» و... تصمیم نگیرید. کاری نکنید؛ اما این را هم می‌گوید که دنبال علم و آگاهی بروید. با این حساب شاید بشود گفت معنای حرف خدا این می‌شود که اول مطمئن شو و بعد تصمیم بگیر، حرف بزن و کاری بکن؟
باز هم آیه را می‌خوانم: «و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» آیه را می‌خوانم و به معنایش فکر می‌کنم: «از آنچه که علم نداری، پیروی نکن که درباره‌ گوش و چشم و قلب خود مسئولی و از همه‌ اینها سؤال خواهد شد.»

   سراغ تفسیر المیزان می‌روم. در جلد سیزده ترجمه‌ المیزان آمده است که این آیه ما را از پیروی هر چیزی که به آن علم و یقین نداریم، نهی می‌کند. چون بدون قید و شرط است، هم شامل اعتقاد می‌شود و هم شامل رفتار. معنای آیه این می‌شود که به آنچه از درستی‌اش آگاه نیستی، اعتقاد نداشته باش. چیزی را که نمی‌دانی نگو و کاری را که به آن علم نداری نکن؛ چرا که همه‌ اینها پیروی از غیر علم است.*

   سؤال تازه‌ای برایم پیش می‌آید: مگر می‌شود که انسان در همه‌ زمینه‌ها به علم و یقین برسد؟ نمی‌دانم چه کار باید بکنم، ادامه می‌دهم و لابه‌لای سطرهای کتاب می‌گردم. کمی جلوتر به جواب این سؤال هم می‌رسم.

   می‌خوانم که انسان سالم هیچ‌گاه در زندگی از پیروی علم دور نمی‌شود. گاهی خود به موضوعی علم و آگاهی دارد و بر مبنای علم و آگاهی خود تصمیم می‌گیرد، رفتار می‌کند و حرف می‌زند. خیلی وقت‌ها هم از علم دیگرانی که به آنها اطمینان دارد، استفاده می‌کند. گاه به علم تکیه می‌کند و گاه به دلیل علمی. آنجا که می‌توان مستقیم یا غیرمستقیم علم پیدا کرد، باید از علم پیروی کرد.

   هر جا که نمی‌توان علم پیدا کرد، فقط رفتار و اعتقادی قابل قبول است که دلیل علمی آن را تجویز کند؛ مثل دریافت احکام از پیغمبرص و اطاعت از آن حضرت در دستورهایی که از طرف خداوند دارد یا ...

-------------

* در اینجا منظور از علم، آگاهی و دانسته‌های یقینی است و علم در برابر جهل و نادانی یا حدس و ظن و گمان قرار می‌گیرد.