فرشاد شیرزادی- روزنامه نگار : اصغر نوری نام شناخته شده ای در عرصه ترجمه ادبیات معاصر فرانسه است. نوری بی‌آنکه در ترجمه و زبان مقصد (فارسی) بخواهد ادا درآورد و دانش و توانایی اش را به رخ مخاطب بکشد، جوری که توی ذوق بزند، روان و شسته رفته ترجمه می کند و صد البته فارسی او در برگردانش غنای خاصی دارد.

آخرین رمانی که او از میان نویسندگان ژانر «طنز سیاه» فرانسه ترجمه کرده، «ادموند گانگلیون و پسر» اثر «ژوئل اگلوف» است که با خرید حق کپی رایت از سوی نشر افق به تازگی راهی بازار کتاب شده است. او پیش از این، دو رمان «منگی» و «عوضی» را از همین نویسنده به مخاطبان ایرانی معرفی کرده است. به بهانه انتشار این رمان به زبان فارسی با او دیدار کرده ایم. 

تا امروز چند کتاب از «ژوئل اگلوف» ترجمه کرده اید؟

دو کتاب از این نویسنده فرانسوی ترجمه کرده ام. یکی «منگی» و دیگری «عوضی». «ادموند گانگلیون و پسر» این نویسنده هم تازه منتشر شده است.

چه شد که این بار نخستین اثر این نویسنده را که سال 1999 منتشر شده، به فارسی برگرداندید؟ در انتخاب کتاب هایی که ترجمه می کنید، چه معیارهایی را در نظر می گیرد؟ دریافت جایزه برای کتاب مهم است؟ تا جایی که اطلاع دارم، این اثر تا  امروز جوایز متعددی را از آن نویسنده اش کرده است.

معمولاً وقتی کتابی را از نویسنده ای می خوانم و خوشم می آید، که البته آن هم معیاری دارد، به این موضوع می اندیشم که کتاب برای من و جامعه ایران مناسب ترجمه است یا نه. اگر پاسخ در ذهنم مثبت باشد، معمولاً کارهای دیگر آن نویسنده را هم می خوانم تا با دنیای داستانی اش بیشتر آشنا شوم. حتی تلاش می-کنم که نویسنده را بیابم و با خودش صحبت کنم. در واقع این کارها را پیش از شروع ترجمه انجام می دهم. سعی می کنم برای ترجمه در ژانر خاصی متمرکز باشم. سال هاست که ژانر «طنز سیاه» را به عنوان ژانر مورد علاقه ام در ادبیات فرانسه برای فارسی زبانان ترجمه می کنم. از قدیمی ها، از «مارسل امه» شروع کردم و بعدها به «آگوتا کریستف» رسیدم. سپس اگلوف و پس از آن آثار «ژان پل دوبوآر» را ترجمه کردم. دلیل اینکه «منگی» را یافتم این بود که «منگی» رمانی شاخص در ژانر طنز سیاه محسوب می شود و نویسنده اش هم در این ژانر کاملاً شناخته شده است. منگی جایزه هم گرفت. یکی از آن جوایز، «الن فورنیه» است. کتاب هایی که جایزه می گیرند، آثاری اند که هم برای نویسنده و هم برای مترجم مورد توجه قرار می گیرند. بین این همه کتابی که چاپ می شود، اگر جوایز ادبی یک سال را در نظر بگیریم، تعداد کتاب هایی که برای این جوایز نامزد می شوند، یا جزو نامزدهای نهایی تا مراحل پایانی بالا می آیند، یا جایزه را دریافت می کنند، در مجموع چیزی حدود 20 تا 30 عنوان کتاب خواهد بود. یعنی به شرط اینکه سه نامزد نهایی را با کتابی که باعث برنده شدن نویسنده می شود، بشماریم، فراتر از 30 کتاب نیست. مسلم است که کنجکاو می شوی تا بدانی آن کتاب چیست و بررسی اش کنی. البته تا امروز هیچ کتابی را صرفاً به دلیل اینکه جایزه گرفته برای ترجمه انتخاب نکرده ام. اما کتاب هایی را که جایزه می گیرند، سعی می کنم بخوانم. چون از میان این کتاب ها، شاید کتابی وجود داشته باشد که مورد علاقه ام باشد. شاید کتابی چند جایزه هم جایزه برده باشد، اما من به این نتیجه برسم که ترجمه اش کار من نیست؛ یعنی کتاب مربوط به آن حوزه ای که من دوست دارم نیست. بنابراین من هم آن را ترجمه نمی کنم. بارها پیش آمده، کتاب هایی را که چه جایزه گرفته اند و چه نگرفته اند، معمولاً آنهایی را که نمی خواهم ترجمه کنم، به دوستان مترجم پیشنهاد می دهم. یا در کارگاه های ترجمه ای که برگزار می کنم، برای همه مترجمان از هر زبانی، به کسانی که از فرانسه ترجمه می کنند، توصیه می کنم. آن هم به عنوان اثری که خوانده ام اما جزو آثاری نیست که به شخصه قصد ترجمه شان را دارم.

معیارتان در ترجمه چیست؟

اول اینکه با توجه به سلیقه ادبی ام از کتاب خوشم بیاید. به گمانم مترجم به نوبه خود باید دارای یک سلیقه ادبی باشد و بداند که چه نوع ادبیاتی را می پسندد. معتقدم که مترجم باید سال ها کتاب بخواند و پس از آن دست به ترجمه کتاب بزند. در واقع آن پشتوانه‌ی سال ها مطالعه، باعث می شود تا منِ مترجم سلیقه خودم را بیابم. پس یکی از آن معیارها این است که کتاب با سلیقه من به اصطلاح جور باشد. معیار دوم این است که اندیشه کتاب از اندیشه من دور نباشد. به هر حال مترجم به یک سلسله مسائلی فکر می کند و با سلسله مباحثی مخالفت دارد. محتوا و حرفی که کتاب می زند، باید با اندیشه های منِ مترجم سازگار باشد. معیار سوم از دیگر ملاک ها مهم تر است و آن اینکه کتاب باید نکته ای برای جامعه ایران و یک ایرانی که مخاطب احتمالی کتاب در آینده است، داشته باشد. باید دو دو تا چهار تا کرد که این اثر به چه پرسشی از پرسش های زندگی معاصر ایرانی پاسخ می دهد یا می تواند پاسخ دهد. یعنی در یک کلام کتاب باید برای یک ایرانی قابل فهم باشد و او باید با آن ارتباط برقرار کند. مساله ای که در کتاب مطرح می شود، باید برای یک ایرانی قابل درک باشد یا دست کم شبیه به یکی از مسائل زندگی ایرانی باشد. وقتی این سه معیار در کنار یکدیگر قرار می گیرد، اگر مشکلاتی در میان نباشد، من آن کتاب را ترجمه می کنم. گاهی کتاب هایی را خوانده ام که هر سه معیار را داشته اند اما کتاب در ایران به دلیل ممیزی قابل چاپ نیست. در این مواقع از خیر ترجمه کتاب می گذرم، چون به نظرم اگر بیش از حد سانسور شود، کتاب آسیب می‌بیند.

این روزها چه کتاب هایی در فهرست ترجمه تان قرار گرفته اند؟

در حال حاضر برای 10 سال بعد هم انتخاب هایم را کرده ام.

کتاب «ادموند گانگلیون و پسر» اثر «ژوئل اگلوف» هر سه ویژگی را داشت؟

بله. این کتاب همان طور که در پرسش پیشین گفتید، نخستین رمان این نویسنده است. اما من ابتدا منگی را خوانده بودم و پیش از شروع ترجمه منگی، کارهای دیگر او را مطالعه کردم و از میان همه آثارش «عوضی» و «ادموند گانگلیون و پسر» را در اولیوت قرار دادم.

اگلوف چگونه نویسنده ای است؟ در ضمن به نظر می رسد رمان قدری سورئال است. رمانی که درباره کسب و کار در حوزه مرگ است و با وصف بر اینکه مرگ در اقلیمی کم می شود، شخصیت های داستان کارشان کساد می شود. آن هم در حالی که یکی شان به فکر ترفیع است.

نه، سورئال نیست. رمان، رمانی غیررئالیستی است اما حال و هوای طنز دارد. اگر دقت کنید، درخواهید یافت که اتفاق سورئالیستی در کتاب نمی افتد. موسسه کفن و دفنی هست با سه نفر کارکن، یک رییس و دو کارمند. در آن اقلیم دیگر کسی نمی میرد و بالاخره کار آنها حسابی کساد شده. دست آخر یک نفر به آنها رجوع می کند. آدم دیگری در جای دیگری فوت کرده و از آنها می خواهند که مراسم تدفین برگزار کنند. آنها باید به روستای دیگری در اقلیمی دیگر سفر و آن مرده را دفن کنند. کتاب غیر از فصل نخست که به نوعی مقدمه است و ما با حال و هوای موقعیت داستان روبه روییم، دو سومش ماجرای بردن این جسد به شهری دیگر و دفنش در آنجاست. رمان، اثری سرزنده و سرشار از اتفاق های متنوع و عجیب اما در عین حال باورپذیر و مملو از طنز سیاه و دردهایی است که با طنز سیاه روایت می شود. در عین حال «ادموند گانگلیون و پسر» به رغم ظاهر ساده اش، رمانی فوق العاده عمیق است. همه آثار ژوئل اگلف چنین اند. ظاهری ساده دارند و همواره به انسان های حاشیه اجتماع و معمولی می پردازند اما به درون تاریکی های زندگی آنها راه می یایبند و ما این شخصیت ها را به نوعی کشف می کنیم. یعنی همین انسان های معمولی که به ظاهر معمولی اند اما درونی دارند و درون این انسان ها می تواند عجیب غریب و تکان دهنده باشد. درست مانند همین آدم های معمولی که ما هر روز آنها را می بینیم. در واقع کار اگلوف همین است.

تحت تأثیر نویسنده خاصی هم هست؟

چنانچه خودش می گوید تحت تأثیر «ساموئل بکت» است. یک فضای ابزورد هم در کارهایش، در خلال طنزی که دارد به چشم می خورد. اگلوف، نویسنده ای است که حدوداً به 50 سالگی اش نزدیک می شود و قریب به 8 رمان دارد. از برخی کارهای او اقتباس کرده اند یا بعضی آثارش به فیلم سینمایی تبدیل شده، مانند همین رمان «ادموند گانگلیون و پسر» که بر اساس آن فیلم هم ساخته اند. خودش سینما خوانده و کارش را اوایل با فیلمنامه نویسی آغاز کرده و دستیار کارگردان بوده اما با نوشتن نخستین رمانش در سال 1999 مورد توجه قرار گرفت و یکی از مهم ترین جوایز ادبی فرانسه را از آن او کرد. از آن پس زندگی اش وقف ادبیات شد و در حال حاضر می خواند و می نویسد.

با او مراوده هم دارید؟

بله.

در ادامه قصد دارید رمان «آنچه اینجا نشسته روی زمین انجام می دهم» از همین نویسنده را ترجمه کنید؟

خوشبختانه با نشر افق هماهنگم تا با خرید کپی رایت کامل، همه کارهای اگلوف را چاپ کنیم. این سه کتابی هم که از او چاپ شده با خرید کپی رایت و کاملاً قانونی ترجمه و منتشر شده است. کتاب «آنچه اینجا نشسته روی زمین انجام می دهم» را هم ترجمه خواهم کرد. همچنین یک کتاب دیگر که با عنوان «تحقیق می کنم» نوشته است. جز این دو کتاب، دو اثر دیگر هم هست که یکی مجموعه داستان و دیگری چیزی بین مجموعه داستان و رمان محسوب می شود. مجموعه داستان «سنجاقک ها» و آن یک اثر دیگر هم «آفتاب زده ها» یا «آفتابگیرها» است که با این دو نام می توان آن را ترجمه کرد.

نام کتاب بعدی که از این نویسنده ترجمه خواهید کرد؟

به نظرم کتاب «تحقیق می کنم» باشد. اما «آنچه اینجا نشسته روی زمین انجام می دهم» را هم حتما ترجمه خواهم کرد و این اثر نیز جزو آثار درخشان اگلوف به شمار می رود. در مجموع خوشحالم که این ژانر در ایران هم مورد توجه قرار گرفته و جز من، مترجمان دیگری هم طی سال های اخیر، نویسندگان مختلف و متعدد ژانر طنز سیاه را در ایران معرفی کرده و می کنند. من هم تلاش خواهم کرد که مجموعه ای از آثار این نویسندگان را در زبان فرانسه، به فارسی برگردانم. بنا دارم که از هر نویسنده سه اثر را ترجمه کنم. از «ژان پل دوبوار» دو کتاب «ماهی ها نگاهم می کنند» و «شوخی می کنید موسیو تانر» را ترجمه کرده ام. امسال رمان سوم این نویسنده را هم به فارسی برمی گردانم. همین طور چند نویسنده دیگر که به مرور ترجمه و معرفی خواهند شد و با این روال امیدوارم در سال های آینده مجموعه ای درخشان از بهترین نویسندگان این ژانر را در نشر افق داشته باشیم. می دانید که این ژانر در زبان های دیگر هم نمایندگانی درخشان دارند، اما در نشر افق با ترجمه من، سعی خواهیم کرد، مجموعه ای از نویسندگان فرانسوی این ژانر را به ایرانیان معرفی کنیم.