اما در جهان شعر این ویژگی برای شاعر، امکان تازهای بهشمار میرود تا به کشف شگفتانگیزی در زبان برسد. درواقع، شاعر از ظرفیت نهفته در چنین واژگانی استفاده میکند تا با ایجاد جهان معنایی، تصویری و موسیقایی تازهتر و برجستهتر، جهان شعرش را کاملتر، متفاوتتر و تأثیرگذارتر کند.
به مصراع آخر رباعی زیر از قیصر امینپور نگاه کنید:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک، چکچک... چهکار با پنجره داشت؟!
شاعر در مصراع آخر بهشکل ماهرانهای از ظرفیت نهفتهی صدای چکچک چکیدن آب در واژهی «چهکار» استفاده میکند تا با ایجاد یک بازی زبانی ظریف، کشف منحصربهفردی را در زبان و موسیقی شعر به تماشا بگذارد.
بهزاد زرینپور نیز در یکی از شعرهای معروف خود به نام خرمشهر و تابوتهای بیدر و پیکر، این شگرد را به گونهای دیگر بهکار میبرد. او تصویر «گِل» را در واژهی «خوشگل» کشف میکند و با «لای» پیوند میزند، بهطوریکه تصویری زیبا، ناگهان به آلودگی و زشتی تغییر میکند. این اتفاق بهشکلی شگفتانگیز و غافلگیرانه در یک لحظه میافتد که نشان از کشف در تصویرسازی شاعرانه بهکمک یک بازی زبانی دارد:
کارون خوشگل و لای!
به ماهیان موجگرفتهات بگو
با بلمهای به ماتمنشسته، کنار بیایند
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در به کارگیری این شگرد یک گام جلوتر رفته است. او در شعری، بهجای کشف واژه در واژهای دیگر، ظرفیت معنایی حرف را در واژه یافته و با ایجاد بازی زبانی در راستای آفرینش جهان معنایی تازه و عمیق بهره برده است:
کنار سبو، سبزهی عید و سینهای دگر
چه میشد گرت بود، سین سرودی
شاعر از ظرفیت حرف «س» و سابقهای که در ذهن مخاطب دربارهی سفرهی هفتسین و عید دارد، بهره میبرد و با سؤالی حسرتآمیز از نبودن سینِ سرود که نماد شادی و آوازخوانی است، عاطفهی اندوه را به تصویر میکشد و مخاطب را به فکر وامیدارد تا بهجای خالی سینِ سرود (شادی و دلخوشی) در سفرهی هفتسین بیندیشد.
کشف واژه و حرف در واژهای دیگر و بهدنبال آن، ایجاد بازی زبانی، به شاعر کمک میکند تا با آفرینش زیبایی و خلق اندیشه و تصویر و موسیقی بهطور همزمان، گوشهای دیگر از جهان شگفتِ شعر را بسازد.