کیانو ریوز، یکی از سختکوش‌ترین و محبوب‌ترین بازیگران هالیوود است. او که در فیلم ماتریکس ۴، رستاخیز ماتریکس دوباره در نقش نئو ظاهر شده است، با تام لمونت از گاردین گفت‌وگو کرده است.

به گزارش همشهری آنلاین، کیانو ریوز صورت خود را با دو دست می پوشاند. طره‌های بلندی از موهای براق و مشکی بازیگر، در حالی که سرش را مثل گهواره به این سو و آن سو تکان می‌دهد، به دو طرف تاب می‌خورد. ریوز که ۵۷ سال سن دارد، در فیلم جدیدی از فرانچایز ماتریکس بازی کرده است. 

ماتریکس ۴، جدیدترین فیلم از آن مجموعه علمی-تخیلی معروف آغاز قرن است؛ زمانی که یک سه‌گانه بصری باشکوه  (The Matrix، The Matrix Reloaded و The Matrix Revolutions) سینمای پرفروش را تا حد زیادی تکان داد.

همین الان داشتم به او می‌گفتم که اولین فیلم ماتریکس در سال ۱۹۹۹ برایم مثل یک سفر فراموش‌نشدنی بود، وقتی آن را در یک سینمای شلوغ و پرسروصدا و پر از مردمی دیدم که از شدت هیجان در صندلی‌هایشان بند نبودند. من همچنین به ریوز اعتراف کردم که رستاخیز ماتریکس را احتمالا در خانه خواهم دید و روی لپ‌تاپ.

قصد دارم به عنوان آغاز بحث، با او درباره هالیوود در سال ۲۰۲۱ حرف بزنم، سالی عجیب برای تجارت و صنعت سینما، همین‌طور اقدامات احتیاطی مربوط به کووید-۱۹ و همه‌گیری کرونا و فرصتی که فناوری استریم برای تماشای خانگی فیلم‌ها همزمان با اکران سینما فراهم کرد...اما ریوز احتمالا حساس‌تر از این‌ها است، زیرا تقریبا در جواب حرف من التماس می‌کند: «رفیق؟ آن فیلم را در خانه استریم نکن...در خانه نبین!»

این گفت‌وگو از طریق زوم، در دو منطقه زمانی در حال انجام است -  در لندن من عصر است و در لس‌آنجلس او صبح. ریوز وقتی بازیگر جوانی بود از کارگزارش خواسته بود که او را قبل از ۱۱ صبح به تست‌های بازیگری نفرستد. امروز اما ما داریم ساعت ۱۰ صبح به وقت اقیانوس آرام صحبت می‌کنیم. ریوز با خستگی بعد از فیلم‌برداری در پاریس به لس‌آنجلس بازگشته است.

جت‌لگ او را ۶ صبح از خواب بیدار کرده است. او از ۶ صبح، یک قهوه نوشیده، یک موز خورده، یک نخ سیگار امریکن اسپریت آبی دود کرده و بعد تی‌شرت مشکی معمولی، جین مشکی و چکمه‌های مشکیش را پوشیده و حالا با من در حال گفت‌وگو در زوم است و در حالی که از بین انگشتانش که صورتش را پوشانده، به من نگاه می‌کند، می‌گوید: «تو چی هستی؟ دیوانه؟ آیا می‌خواهی ماتریکس جدید را روی لپ‌تاپ ببینی؟»

با صدای بلندتر ادامه می‌دهد: «خدای من، مرد!» و عجیب‌تر می‌شود:‌ «می‌خواهم برایت یک صندلی در سینما رزرو کنم، توماس.» تا وقتی برق ظریف و خوشایندی در چشم‌هایش به من اجازه می‌دهد که بفهمم دارد سربه‌سرم می‌گذارد و تمام مدت شوخی کرده است. دستش را روی زانو می‌گذارد و به آرامی می‌گوید: «یعنی حتما، اگر لازم بود فیلم را استریم کن.»

این را به تفصیل بیان کردم، تا شیوه بیان ریوز را نشان دهم، که عجیب و غریب است و هیجاناتی طنزآمیز آمیخته با جدیت دارد و به هیچ‌وجه شبیه هیچ فرد مشهور دیگری که تا امروز با او مصاحبه کرده‌ام، نیست.

 دوستان ریوز قبلا گفته‌اند که او اول شنونده است، بعد گوینده. او اجازه می‌دهد سکوت برقرار شود. بعد از اینکه مخاطب چیزی می‌گوید، او گاهی با صدای آرام‌تری با خود کلماتی را تکرار می‌کند، گویی در حال بررسی مجدد کلمات است. هرگاه از او چیزی می‌پرسند که قبلا نشنیده، به دوردست نگاه می‌کند و قبل از دادن پاسخی کوتاه، محکم و درست، کمی فکر می‌کند.

وقتی از او می‌پرسم که یک شنونده خوب چه ویژگی‌هایی دارد، ریوز برای مدت طولانی بی‌حرکت می‌ماند و یک لحظه فکر می‌کنم ارتباط ما در زوم قطع شده است، سپس پاسخ می‌دهد: «به نظرم من علاقه و اهمیت دادن. من به کسی که با او صحبت می‌کنم، علاقمند هستم و اهمیت می‌دهم.»

پدر و مادرش در دهه ۱۹۶۰ در ساحل بیروت با هم آشنا شدند. هر دوی آنها مسافران جوانی بودند. مادر ریوز، تریشا، از انگلستان آمده بود و پدرش ساموئل، یک دورگه چینی-هاوایی. پس از تولد ریوز در سال ۱۹۶۴، خانواده به استرالیا نقل مکان کردند و وقتی پدر و مادر او از هم جدا شدند، تریشا، ریوز و خواهر و برادر کوچکش را اول به نیویورک و در نهایت تورنتو برد.

مادر ریوز طراح لباس بود. او به یاد می‌آورد: «مادر من آتلیه‌اش را داشت و من برای کمک‌هزینه، آخر هفته‌ها سوزن‌ته‌گردها را جمع و آن‌جا را تمیز می‌کردم.»  او بارها گفته است که هرگز با پدر بیولوژیکی خود رابطه واقعی نداشته است، اما یک ناپدری به نام پل داشت؛ همسر دوم تریشا، پل آرون، که در معرفی او به دنیای سینما تاثیرگذار بود.

«فکر می‌کنم ۱۵‌ساله بودم؟ تعطیلات تابستانی بود. والدینم با خودشان فکر کردند در تابستان با این بچه چه‌کار کنیم؟ فهمیدیم، او را در یک فیلم دستیار تولید می‌کنیم!» آرون کارگردانی بود که در آستانه شروع فیلمبرداری یک فیلم اکشن به نام «A Force of One» با بازی چاک نوریس بود.

به ریوز در پروژه تولید کاری سپرده شد. او چیزهایی که لازم بود جابه‌جا می‌کرد، در طول فیلم‌برداری در فضای باز، جمعیت را مدیریت می‌کرد. او با افتخار به خاطر می‌آورد که یک اسپرایت برای اسطوره هالیوودی، کلودت کولبرت برده است. در همین حال، او  می‌گوید: « بازیگرها را تماشا می‌کردم، می‌دیدم که واقعا چگونه یک گروه فیلم‌برداری کار می‌کند... ژنراتور، چراغ‌ها، ساعت‌های ناهار.»

وظیفه اصلی او این بود که سطل‌های یخ را برای سرد نگه داشتن نوشیدنی‌ها و تنقلات آماده نگه دارد. وقتی می‌پرسم آیا هرگز این برایش تحقیرآمیز بوده است، چهره‌اش را در هم می‌کشد و اعتراض می‌کند: «خب، مرد، من می‌توانم همین الان ظرف‌ها را پر از یخ کنم. ساخت یک فیلم، مثل موقعیت خطیری است که لازم است همه روی عرضه کشتی بیایند، یک کار گروهی است و من عاشق این هستم.»

در واقع، روایت‌های زیادی از رفتار خوب ریوز در مجموعه‌ فیلم‌هایی که او بازی کرده، وجود دارد (تصاویری که اخیرا در فضای مجازی از او در حال رساندن تجهیزات سنگین به بالای تپه در جریان فیلمبرداری فیلم پاریس منتشر شده است) و همچنین شهادت‌های معتبری از سخاوت او در زندگی روزمره او موجود است. کمک‌های مخفیانه خیریه، رساندن غریبه‌های سرگردان... ساندرا بولاک اخیرا درباره ریوز گفت: «فکر نمی‌کنم کسی باشد که چیز بدی درباره او بگوید.»
او می‌گوید پس از تجربه‌اش در The Force of One، در یک مدرسه هنرهای نمایشی در تورنتو ثبت‌نام کرد. او با عجله اضافه می‌کند: «به مدت یک سال. بعد از یک سال به من اجازه بازگشت ندادند.» رفتار بدی داشتی؟ من می‌پرسم. او توضیح می‌دهد که با مدیر مدرسه درباره مفاهیم هنری اختلاف دیدگاه داشته است: «حدس می‌زنم کنار آمدن با من و کنترلم کمی سخت بود. من یک پسر «چرا؟» و «چطور؟» بودم.»

از ریوز می‌پرسم «چرا و چطور» وقتی بازیگری هستید که در کاری پذیرفته شده‌اید چطور ممکن است و این در تقابل با اراده سازندگان نیست؟

او می‌گوید: «آن‌طور که من می‌بینم، کار، تحقیق درباره «چرا؟» و «چطور؟» است و شما برای دریافت این پاسخ‌ها با یک کارگردان وارد همکاری می‌شوید. وقتی توافقی ندارید و درگیر می‌شوید - و بله، موقعیت‌هایی پیش آمده که رابطه من با کارگردان در تقابل بوده است، ممکن است گاهی اوقات از نظر عاطفی نابالغ باشم، ممکن است فریاد بزنم: «لعنتی!» - سپس اتاق تمرین به صحنه نبرد تبدیل می‌شود. خوشبختانه من فقط چند مورد از این تقابل‌ها داشته‌ام و اسم آن فیلم‌ها را هم نمی‌گویم.»

ریوز خیلی کار می کند. این اغلب به این معنی است که پروژه‌های او با هم همپوشانی دارند. اولین ماتریکس او، یک موفقیت بی‌نظیر بود. این فیلم ۳۰۰ میلیون پوند در سینماهای سراسر جهان فروش داشت، تعداد بی‌سابقه‌ای از دی‌وی‌دی‌های آن فروخته شد و جریانی را در نیویورک تایمز با عنوان «چگونه ماتریکس قوانین فیلم‌های اکشن را تغییر داد» به راه انداخت.

در سال ۲۰۰۱، زمانی که ۱۹ ساله بودم، دنباله‌ها برای اولین بار طعم ناامیدی هنری را به من چشاندند. وقتی این را به ریوز می گویم او هم‌دردی می‌کند. او می‌گوید که سومین فیلم جنگ ستارگان هم برای او به عنوان تماشاگر ناامیدکننده بوده است. او ۱۹ ساله بود که بازگشت جِدای (Return of the Jedi) منتشر شد. می‌گوید برایم این‌طور بود که: «وای! باور نمی‌کنم که واقعا دارند این کار را می‌کنند. اوه نه! نه!»

ریوز گلویش را صاف می کند: «هوم، پس کاملا متوجه می‌شوم. من آن تجربه به عنوان تماشاگر فیلم را می‌شناسم. اما من فقط سعی می‌کنم به فیلم‌ها فرصت بدهم، می‌دانی؟ سعی می‌کنم به این فکر کنم که سازندگان به دنبال چه چیزی بوده‌اند. این اثر هنری آنهاست، مَرد. من سعی می‌کنم به هنر آنها وارد شوم و هر چه که هست با آن آشنا شوم.»

ریوز این موضوع را به خوبی بیان می‌کند، همان‌طور که توصیف زیبایی از گذر زمان بر خود دارد. او می‌گوید هر سال به نظر می‌رسد کمی سریع‌تر از سال گذشته دور می‌شود، چیزی که همیشه او را به یاد چرخش یک نوار کاست در ذهنش می‌اندازد.

او می‌گوید: «وقتی جوان هستید، یک حلقه بزرگ از آن نوار در سمت چپ دارید، درست است؟ و بنابراین به نظر می‌رسد که به آرامی می‌چرخد. سپس، زمان می‌گذرد، و نوار کمتر و کمتری روی قرقره باقی می‌ماند. بعد سریعتر و باز سریعتر می‌چرخد.»

ریوز می‌گوید: «من می‌خواستم تا آنجا که می‌توانم قبل از تمام شدن نوار چرخان، کار کنم… من الان چند سال دارم؟ ۵۷؟ تقریبا زمانی که به ۴۰ رسیدم، این ایده را داشتم که بیشتر از توان هنری‌ام خلق کنم.»

احتمالا مهم‌ترین فیلم در این بخش از زندگی حرفه‌ای او «جان ویک» در سال ۲۰۱۴ بود. این فیلم یک فیلم جنگجویانه بود که با همکاری دو نفر از همکاران بدلکار سابق ریوز در ماتریکس، چاد استالسکی و دیوید لیچ ساخته شد.

جان ویک مخاطبان به‌طور غیرمنتظره‌ای زیاد را به خود جلب کرد. ریوز می‌گوید: «به یاد می‌آورم که فکر می‌کردم، آیا واچوفسکی‌ها آن را دیده‌اند؟ نمی‌دانم که آیا آن را دوست داشتند.»

مطمئنا مردم از آنچه دیدند خوششان آمد و جان ویک از آن زمان تاکنون دو دنباله داشته است که در سال‌های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۵ بیشتر هم می‌شود.

قبل از خداحافظی، من آن تشبیه دوست‌داشتنیش را به او یادآوری می‌کنم، در مورد نواری که به نظر می‌رسد سریعتر می‌چرخد. آیا او  این همه منظم و بی‌وقفه کار کرده تا چرخش زمان را کٌند کند؟

ریوز با جدیت به سوال گوش می‌دهد، به یک طرف خیره می‌شود،  بهترین پاسخ را در نظر می‌گیرد و در نهایت همان پاسخ را سه‌بار تکرار می‌کند: «زمان را کند نمی‌کند. زمان را کم نمی‌کند. زمان را کند نمی‌کند.» این تکرار پاسخ نهایی را برایش روشن می‌کند و آه می‌کشد:‌ «در هر صورت، سرعت همه چیز را بیشتر می‌شود.»

ترجمه: با تغییر و تلخیص از گاردین.

برچسب‌ها