به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، این شاعر طنزپرداز درخصوص نمود مقوله مهاجرت در ادبیات و خصوصا شعر و ادبیات طنز اظهار کرد: چه در شعر و چه در طنز، باید یادمان باشد که طنز یک وسیله حقیقتیاب است؛ هر جا که درد، دوری، هجران، پلیدی، پلشتی و... وجود دارد، طنز اولین کسی است که در آنجا حاضر میشود. مهاجرت در دین و ادبیات ما همیشه بوده و یکی از سوژههای جذاب ادبیات فارسی است. وقتی سعدی میگوید که «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود/ وآن دل که با خود داشتم با کاروانم میرود»، این آمال و آرزوهای سعدیست که دور میشود.
او افزود: تعریف وطن در بین ما ترکزبانها، بیاتی معروفی است که میگوید کشورهای سرزمینهای غریبه و بیگانه برای گردش، سیر و سیاحت خوبند اما برای مردن وطن خوب است. برای همین، دوری از وطن همیشه همراه با درد و زاری درونی است که شاعران به خوبی به آن پرداختهاند. از رودکی تا امروز این سوژه بوده و خواهد بود، چرا که بشر همیشه در حال مهاجرت است.
اکسیر با بیان اینکه هجرت و تغییر آمدهاند تا به انسان درس جدیدی برای زندگی بدهند، گفت: با تغییر وطن برای اهداف عالیه آشنا هستیم و میدانیم که چگونه این سفر انسان را میسازد و به آرزوهایش میرساند. به قول دکتر شفیعی کدکنی، در شعر معروف «گون از نسیم پرسید»: «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را/ چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی/ به شکوفهها به باران/ برسان سلامِ ما را».
این شاعر در ادامه و با بیانی طنز اظهار کرد: بارها خواستهام مهاجرت کنم، اما ملیحه جلو من را گرفته است و گفته «تو رو خدا نرو، چون کرایهشو نداری» و این بدبختی ما طنزنویسان است که حتی سیر انفس که میکنیم برای سیر آفاق پولی نداریم. من در تمام عمر فقط یکبار با ملیحه هجرت کردم، آن هم به همت خانه شاعران بود که ما را به ترکیه بردند. حدود ۱۰ روز در آنجا توانستیم دنیای دیگری را ببینیم و من امیدوارم که تمام شاعران یک بار با همسرانشان از خانه خارج شوند و بفهمند مهاجرت برای گردش، سیاحت و خوشی عالم دیگری دارد. اما وقتی روزانه خبرهای تلخی را از مدیترانه، ایتالیا، یونان و ترکیه میشنویم، طنز از ذهنمان میپرد. من غمگینترین پرنده این دشت خاموش میشوم، وقتی میبینم یک کودک کرد یا یک دختر ایرانی یا یک انسان شریف از هر جای جهان مجبور شده برای یافتن کار، آزادی، دلخوشی و آرزوهایش از کشورش بیرون بزند. ای کاش تمام هجرتها برای تحصیل، ادامه خوشی و ... باشد.
او همچنین با بیان اینکه چون طنزپرداز است، مجبور است تلخی را به طنز تبدیل کند، گفت: همیشه نمیتوانیم حرفهای مستقیم را بزنیم چون تاثیری ندارد. اما طنزپرداز از یک زاویه غیرمستقیم به این سوژه انسانی نگاه میکند و فلاکتهای مهاجرین و مشکلات راه را به نحو احسن نشان میدهد. شاعران ما – چه شاعران جوان و چه شاعران پیشکسوت – هم همگی بارها برای مهاجرت شعر سرودهاند.
اکبر اکسیر در عین حال بیان کرد: اصلا وقتی کلمه مهاجرت را میشنویم، میدانیم که فرد ترک وطن کرده و حتما در وطنش به او خوش نگذشته و به آرزوهایش نرسیده است. مثل دانشجویان و مغزهای متفکرمان که بارها به عنوان فرار مغزها از کشور خارج شدهاند.
سراینده «مارمولکهای هاچبک» افزود: سال گذشته، همین وقتها میخواستم از کشور خارج شوم. مثلا از سمت باکو تا مسکو بروم. اما ملیحه به من گفت که تو در پروژه فرار مغزها جای نمیگیری؛ برای اینکه مغز نداری. و من واقعا از این هوش ملیحه تعجب کردم. راست میگفت، اگر من مغز داشتم که نمیخواستم به روسیه بروم. اقلا به چین میرفتم. چون کشوری است که اکنون تمام آشنایی و وسایل خانه و زندگی ما به آن وابسته است. چین حتی در ادبیات ما طوری نفوذ کرده که وقتی من میخواهم در هر زمینهای شعر بگویم، یک پای آن به جنس چینی میخورد.
اکسیر باز هم به طنز گفت: درخصوص مهاجرت عزیزدردانه ما، مهاجرتی که تا امروز برای من لذتبخش بوده، مهاجرت یک ایرانی «شریف» به نام آقای خاوری بود که با سههزار میلیارد تومان به کانادا رفت و گفت که چشمتان کور! ایرانی این است. و این پول بادآورده طوری ما را سرافزار کرد که ایرانی در هر کشوری، مخصوصا کشورهای دشمن اصلا جایگاه ویژهای دارد. الان همه کشورها میگویند که «تو رو خدا کمی پول بردارید و فرار کنید و بیایید اینجا». افراد دیگری هم هستند که در اینجا از حق، حقیقت، ریاضت و پارسایی حرف میزنند اما وقتی ما عکسهای عروس و داماد و فرزندانشان را در کشورهای دیگر میبینیم، انگار واژه مقدس مهاجرت را تفسیری تازه کردهاند. در حالی که من هنوز نتوانستهام نیازهای اولیه ملیحه را برآورده کنم، چطور ممکن است در گمرکات این کشور چنین اتفاقاتی بیفتد؛ قاچاقهای میلیاردی و ... همه اینها از بدشانسی ما شاعران و خصوصا طنزپردازان است. حالا اگر یک طنزپرداز بیچاره، بدبخت و فلکزدهای یکی از این سوژهها را در جمعی بخواند، فورا به او مارک ضدانقلاب و خائن زده میشود. اما طنزپردازان تنها کسانی هستند که نمیتوانند خائن باشند، شغل آنها افشای ریاکاری، فساد، دزدی و خیانت است.
این شاعر طنزپرداز همچنین خواستار شد: خواهش میکنم به طنزپرداران ایرانی فرصت بدهید. یک قوه «طنزیه» هم در کنار قوا قرار دهید چرا که طنزنویسان چشم بیدار جامعه و دوربینهای بسیار دقیقی هستند که میتوانند تمام فساد را افشا کنند. اگر به طنزپردازان فرصت افشا داده شود، آن موقع معلوم میشود که هیچ یک از شاعران، نویسندگان و هنرمندان خائن نبودند. خائن آن مسئولانی بودند که با نام انقلاب برای خودشان کیسه دوختند. امیدوارم با این خبرها روزی برسد که «مهاجرت»، شیرینترین واژه ایران باشد. افراد برای ادامه تحصیل مهاجرت کنند یا مثل آقای رامبد جوان بروند تا فرزندشان را به دنیا بیاورند و آنجا گرینکارت دیگری بگیرند.
اکبر اکسیر در پایان با بیان اینکه باید دست طنزپردازان، شاعران و هنرمندان را بوسید و به آنها احترام گذاشت، ابراز امیدوار کرد تا مهاجرت معنای منفی خود را از دست بدهد.