بد نیست بدانید مهدی مظفری ساوجی چند سالی است که ضمن پایتختنشینی با شعرهای رنگیاش روزگار میگذراند؛ هر چند این شاعر بیش از آنکه به شاعری شناخته شده باشد در زمینه تحقیق و پژوهشهای ادبی و نوشتن مقالات ادبی نام آشناست.
سومین مجموعه 53 شعری این شاعر با طرحها، هایکو گونهها و حتی پارهای شعرهای بلند که به منظومه میمانند رنگآمیزی شده است.
مظفری در شعرهای این دفتر از دفترهای پیشین فاصله گرفته است و نشان داده که میخواهد شاعر باشد چرا که کافیاست حرکت شیء یا اتفاقی خرد در ذهنش جرقهای بزند و مظفری هم همان را با شعر واگویه کند: «نه باد میآید / نه ابرها میروند / پرده / باز میشود / بسته میشود / ... /» (جوجه اردکزشت ص36)
بهنظر میرسد که سرایش اکثر اشعار این مجموعه در «لحظه» اتفاق افتاده یا به تعبیری بهتر «شهودی» بوده است:
«وقتی که نیستی / یک واقعیت است / ... (وقتی پسرم متولد نشده بود ص42) یا «اول یک کلاغ آمد / بعد یک کلاغ دیگر/ ...» و«فقط / جای برگها / عوض شده است / شکل پرندهها / اندازه سایهها / و آسمان / لابهلای شاخهها» (پاییز ص74)
سراینده از آلودگی هوای پایتخت یا دور انداختن سبزه عید و...حالت و اندیشهای پیدا میکند، خاطرهای ناگهان در او بیدار میشود و یا رابطهای بین شب ، ماه و خورشید، کشف میکند؛ با دیدن ماه در روز که حاصل آن چند کلمه ساده است که در مجموع تصویری خیالانگیز پیش روی خواننده نقش میزند: «از چشم شب شاید / از چشم آفتاب نمیافتد / ماه» (ماه ص50)
شعرهای ساوجی از بسیاری جهات به هایکو میمانند و در حقیقت اشعاری هستند تصویری، شهودی و الهامی که به دیدن و وصف ظواهر عالم پیرامون بسنده نمیکنند و میخواهند تا ژرفای واقعیت راه یابند و از بسیاری جهات به اندازه سالهای سال ایرانی بودن و درست به اندازه فرهنگ و شعر غنی ایران زمین از فرهنگ و اشعار چینی و ژاپنی فاصله دارند.
لحظههایی در شعرهای این مجموعه میتوان یافت که مظفری مانند هایکو سرایان در پی رمز و راز زندگی است:
«...اینجا / وقت زیادی برای خواب نداری / همیشه نان / در خانه نیست / ... / گاهی خبرهای بدی به تو میرسد / هواپیمایی سقوط کرد / آدمهایی زیر آوار ماندند / بمبهایی بر سر شهر ریخت / ... / آسمان / به تکه ابرهای پراکنده دلخوش است / ...» / «وقتی پسرم متولد نشده بود».او باور دارد که در هر پدیدهای رمز و رازی وجود دارد و باید آن را کشف کرد حتی اگر یک گل مصنوعی باشد: «...گلدانهای خالی را / هر روز / آب میدهم / کاج کوچک مصنوعی / قد کشیده تا سقف / ...» (پشت پنجره خالیست ص27)
ادراک این رمز و راز نیز البته از راه تأمل و نزدیک شدن بیواسطه به پدیدهها حاصل میشود، آن چنانکه در بسیاری از «آن»های شعری، شاعر، خویش را همان چیزی میبیند که دارد میسراید. چنانکه عقیده «هایکو» سرایان بر این است که باید آنچنان به طبیعت و نمودهای آن نزدیک شد که نوعی یگانگی با آنها به دست آورد.
همانطور که گفته آمد شعرهای مظفری «هایکو» نیستند، اما در اینکه سرشار از زندگیاند و چونان هایکوها پر از شهودند شکی نیست، مگر نه اینکه «تجربههای شهودی» خود هستیاند؟شاعر در «رنگها و سایهها» سعی در گریز از نامها و مفهومهای «زبان ساخت» دارد و با نشانهها شاعرانگی و یا در حقیقت نقاشی میکند: «...چند قارقار میگذرد...». مظفری در سطر سطر این دفتر لحظههای زیسته با دنیای پیرامونش را نشان میدهد: «از درختها / چه بگویم / از آسمان / که فرو رفته تا گلو در دود / ...»
چنانکه گفته آمد شعر ساوجی از اینرو هایکو نمیتواند باشد که ادراک او ادراک بومی است، ایرانی است و تنها شباهت او با «هایکو» سرایان، شرقی بودنشان است و بزرگترین تفاوتش با همه هایکوسراها این است که او مثل همه شاعران ایرانی دردمند بشریت است: «.../ این دردها را نمیشود به کسی گفت / پس / خیلی آهسته / در انزوا / در چمدان کهنهاش میگذارد / در اتاقش را میبندد / ...» (در انزوا ص 21) یا «... / ما دردهای قدیمی هستیم / بازمانده / از روزگار دقیانوس / بیگاه / بیگدار / با سکههایی ناچَل در دست / ...» (با چشمهای مار ص 32) یا «.../در آپارتمانها / دست و پاگیر زندگی میکنند / و در خیابانهای شلوغ میمیرند » (پایتخت ص 27)
شعرهای این مجموعه را نمیتوان بینظیر و کمنظیر خواند چونکه شاید بسیاری از این شهودهایی که در شعر مظفری است در شعر همنسلان سپیدسرای او هم باشد. مثلاً ساوجی در مضمونی از آبی که تصویر آسمان در آن بیفتد چنین میسراید: «همیشه / عکس چیزهایی در آب میافتد: / رنگینکمانی / سنجاقکی / پرندهای / جزیرة کوچکی / برگی رها شده/ بر آب... (سایهروشنها ص 88) و با همین مضمون سیروس نوذری در مجموعه«آه تا ماه» چنین سروده: «بیهوده است / آسمان / در آبهای گلآلود» و گروس عبدالملکیان هم در «رنگهای رفته دنیا»: «چه فرق میکند / گودال کوچک نزدیک / یا / دریای بزرگ دور / زلال که باشی / آسمان در توست».
نکته دیگر در شعرهای مظفری «هستیشناسی» اوست چنانکه میداند چه پیش از او و چه بعد از او دنیا همان دنیاست و به صراحت «خودبنیادی» بشر را که گمان میکند «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند...» را رد میکند. البته لحظههایی هم هستند در شعرهای این دفتر که شاعر لحظهای دچار تردید میشود و «فن بنیادی» - ایده مسلط عصر حاضر که میپندارد همه چیز در پی برآوردن مقاصد انسان است - دامنگیر او هم میشود.
در رد فن بنیادی: «درختها / هنوز درختند / پرندهها / هنوز پرنده / کرم کوچک خاکی / کرم کوچک خاکیست/ ...» (جاذبهها، ص 47)یا «از پشت شیشههای کوچک رنگی / که پیدا میکردم گاهی / جهان / چه رنگها که نداشت / حالا هم / از پشت هر شیشهای / که نگاه میکنم / چه رنگها که ندارد.» (رنگها، ص 46)؛ «... / همیشه آدمهایی هستند /که میمیرند / مثل مورچههایی که نمیبینی / ...» (همیشه شاعریست، ص 75)
نزدیکی و الفت با دنیای پیرامون، رمز و رازگونگی شعرها و پدیدهها، سادگی، آموختن مهر و دوستی، همه و همه پیامهای شعر مظفری است هر چند که در پارهای سطرها شاعر با رویکرد عقلایی و دنبال روابط منطقی رفتنهای بیمنطق از شعر و شاعرانگی دور میافتد: «... / بزرگ شدم / خندیدم / بزرگتر / آفتابگردانها و آفتابپرستها بودند / و رنگها / حالا / هوای تنم / قطب جنوب است / سرم / سیبریست / و هر رنگ کلاه میگذارم باز / نیش میزند برف» (برف، ص 58)
شعر مظفری چیزی را نمایش میدهد که هست، چیزی که شاعر دیده و شنیده، هرچند برخی از این دیدهها و شنیدهها از وضعیت تاریخی آدمی نمیگویند، اما دور از انصاف است اگر بگوییم رگههای اجتماعی را در این دفتر نمیتوان دید. با همه این تفاصیل هستند شعرهایی که بهدلیل وصف ساده و صراحت نابجا سبب به گردش نیفتادن نیروی خیال شنونده و خواننده میشوند و تنها توصیف صرف هستند و معنای تازه و ظریفی هم ندارند.
در کل اگر از برخی شعرها بهخصوص شعرهای اول دفتر (تا صفحة 26) صرفنظر کنیم - که به دلایلی من شعر نمیدانمشان - و آنها را تام و تمام کناری بگذاریم، شاعر میتوانست به این دقیقهها توجه کند تا امروز دفتری پر از شگفتی پیش روی ما باشد:
1 - از دوگانگی و ناتوانیهای زبانی که به سبب حس و حال آمیختگی شعر کلاسیک با سپید است، بپرهیزد.
2 - سطحینگری را تنها یکلایه از شعر ببیند.
3 - همه شعر را اتفاق بداند نه همان لحظهای که در ذهنش جرقه میزند.
4 - به این دقیقه توجه کند که در پایانبندی شعر دچار تضاد نشود.
5 - از توصیف تنها برحذر باشد.
6 - در انتخاب اسمها و چیدمان شعرها وسواس به خرج دهد که چند شعر با یک اسم نباشند و یا... .